
لایک کامنت
مامان هانا✓داداش هانا☆ ویو هانا اواخر تابستونه دانشگاه ها شروع میشن من، یونا و جولیا برای مدرسه هنر سئول تست داده بودیم ✓هانا دخترم بیا ناهار هانا: اومدم ☆هان هان روز بخیر هانا: چی گفتی ها بع من باز گفتی هان هان الان م. ی. کشم. ت صبر کن در نرو ☆آی نزن و. ح. شی ✓بچها بسه چیکار میکنید هانا راستی درخواست داده بودی واسه دانشگاه.... اومد هانا: نه هنوز (ناهار رو خوردن) هانا:من میرم کافه با بچه ها قرار گذاشتین ☆با کدوم بچه ها هانا:اوفف با یونا و جولیا ☆باشه (پرش زمانی) رفتم داخل کافه نشستم جولیا و یونا اومدن هانا:چه عجب خیلی دیر کردی یونا:دیر شد دیگه چیکار کنیم جولیا:هانا درخواست داده بودی نیومد هانا:نه بابا واسه شما اومد جولیا هانا:نه گارسون:سلام خوش امدید چی میل دارید؟ هانا:شیک نو.تلا یونا:آب انار با کیک وانیل جولیا:منم یه هات چاکلت میخورم هانا و یونا:نه گرمت میشه جولیا:باشه یا خدا همون بستنی شکلاتی بدین 🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🖤🤍🖤🤍
جولیا: جیغغغ اومد اومدددد هانا: چی اومد یونا: کی اومد جولیا: جواب دانشگاهههه جیغغغ هانا: دانشگاه سئول واییی اخ جون یونا: واییی خدارو شگر بچه ها اروم کل کافه نگاهشون به ما (یونا رو به مردم کافه) ببخشید ما دانشگاهی که میخواستیم قبول شدیم واسه همون یه مرده: افرین بهتون دست بزنید براشون 👏🏻👏🏼👏🏿👏🏾👏🏼 هانا جولیا یونا: مرسیی ممنون هانا: واسه هممونه نه یونا: اره دیگه دوتامون واسه قبول شدن شماره ی جولیا رو داده بودیم جولیا: بچه ها میگم کی بلیت بخریم؟ یونا: امروز بخریم برا فردا جولیا: زود نیست هانا: نه دیگه الان ۲۶شهریوره تا خونه بگیریم خونه سر سامون بدیم باید بریم دانشگاه یونا: میگم دونگی حساب کنیم هانا ببین بلیت چقدره تقسیم کنیم هانا: باشه امم..... بلیت نفری ۲۰۰دلار یونا: خب هانا تو بلیت هارو بخر من و جولیا روهم200دلار بزنیم به کارتت جولیا: پس سریع تر بریم هم به خانواده بگیم هم وسیله جمع کنیم یونا هانا: باشه یونا: پس بیایین برسونمتون
فردا صبح ویو جولیا وسایلم رو جمع کرده بودم خیلی ذوق زده بودم ویدیو کال گروهی گرفتم با یونا و هانا جواب دادن هانا: سلام جولیا سلام یونا میگم وسایلاتون جمع دیگه یونا: اره میگم پرواز ساعت چنده؟ هانا: ساعت۶صبح جولیا: خیلی زوده اینجوریه باید ۵صبح فرودگاه باشم هانا: اره چون هواپیما خالی نداشت همین هم به زور بود یونا: باشه پس بخوابین که بتونیم بیدار شیم باشه هانا: باشه بای جولیا: باشه بای بای یونا: شب بخیر جولیا: رفتم به مامانم گفتم گفت خیلی صبح زوده جولیا: اره جا نداشتیم پدر ج: پس ما هم ۵صبح بیدار میشیم جولیا: باش ویو یونا بابا پروازمون ساعت ۶ بابای ی: باشه بابا اگه اینجوریه باید ساعت ۵پاشی اره یونا: اره ماشین هم میزارم پارکینگ هواپیما بابای ی: باشع پس منم بیدار میشم یونا: نه نمیخواد بیدار شی ساعت ۵صبح بابای ی: نه بیدار میشم برو بخواب که دیره یونا: باشه شب بخیر ویو هانا مامان داداش فردا نمیخواد بیدار شید داداش ه: هانایی میخوای بری سئول مامان ببین هانا چقدر بزرگ شده مامان ه: واقعا میبینی جین (اسم برادر هانا به بی تی اس ربطی نداره) بزرگ شده دیگه هانا کوچولو نیست (با گریه) هانا: مامان مامان قشنگم گریه نکن داداش بیا بغلم بغض نکن (با گریه)(همدیگه رو بغل کردن)
(فردا صبح) ویو یونا صبح با صدای بابام بیدار شدم بابای ی: یونا بابا بیدار نمیشی ساعت ۵ یهو پریدم یادم افتاد دانشگاه سئول هانا جولیا پردیم لباس پوشیدم ارایش کردم پریدم تو ماشین گاز دادم رسیدم خونه هانا ویو هانا منتظر یونا بودم مامان ی: دخترم بیا یونا اومد بغلشون کردم و خدافظی کردم نشستم تو ماشین یونا یونا: سلام ببخشید دیر شد هانا: ول کن فقط گاز بدهه جولیا ۱٠بار زنگ زد ویو جولیا منتظر یونا بودم خیلی دیر شده ساعت۵:۲٠دقیقه ست ای خدا مامان جولیا: بیا جولیااا دیر شد بدو یونا اومد سریم بوس. ش کردم خدافظی کردم و رفتم سوار ماشین یونا شدم گفتم: چقدر دیر کردی یونا یونا: میدونم خواب موندم هانا: ول کن گاز بده دیرهههه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
زیبا بود
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
عالی❤
پارت بعدی پلیز