سلام دوستان اولین رمانی هست که مینویسم اسمش مانلی هست (اسمه خودمه) شاید پارت اولش چرت باشه ولی امید وارم خوشتون بیاد . ممنون دنبال کنید و نظر بدید .
به نام خدا ! خدای که مارو از جنس خاک آفرید خاکی که زود میسوزه و جاشو به خاکستر میده . پس به نام خالقش . نویسنده: Mb تاریخ: ۱۴۰۲-۱۴۰۱ مقدمه : داستان در مورد دختری هست که ...... اصلا چطوره خودتون بخونید! هوم .......؟ پس بریم . آهان راستی یه چیزی بگم تا یادم نرفته این رمان در حال تایپه پارت هاش هم از هیچ رمانی اسکی نیست ! و پی دی اف رمان فقط فقط دست خودمه . ممنون امیدوارم خوشتون بیاد .
پارت_۱ حال ...... +میدونی قلبی که شکسته تنها چیزیه که برا ما آدما باقی مونده؟ - نه خواهش میکنم . +سا....کت باش چ.....چقدر داری حرف میزنی -باشه ....باشه قول میدم که دیگه حرف نزنم . +من.....من هنوز دارم تمام ترک های که رو قلبه رو درست میکنم .......اما ف.....فق....فقط....چن..چند قطعه رو ازدست داده ...... که....که...... -که من اون رو حمل میکنم ، حمل میکنم و به خونه میبرم + من.....من...از اون چی....چیزی که هستم میترسم ......
-ذهنم .....ذهنم شبیه سرزمین بیگانه هاست که ....که زنگ سکوت توشه ...... +لطفا .....لطفا منو ببر ،منو حمل کن ،منو به خونه ببر چون......چون ...... -چون تمام عشقی که پس انداز کردم رو خرج کردم . +میدونی.......میدونستی که ما همیشه تو بازی دنیا بازنده بودیم ؟ -زخمشو محکم فشار میدادم ولی اون بازم حرفای دلشو میگفت و من گریه میکردم و التماسش میکردم که باهام حرف بزنه تا نخوابه،تا نخوابه منو نابود کنه ! +دختر شهر کوچیک تو بازی دنیا باخت.......پس...پس منم توش میبازم ......ولی معتادش میشم . تم......تمام چیزی که میدونم از دوست داشتنت اونم .....ا....اینه مثل یه بازی که باخت........ت.....توش .....حتمیه -دوستم داری ؟ + چیزی نمی گفتم و فقط پابه پاش اشک میریختم و میخندیدم .
پارت_۲ + ....توچی !...تو دوستم نداری ....؟ میدم تیکه های قلبمو چون فردا میاد و من میرم با این حال من حم.....حمل.....میکنم و .....ا....ادامه.......می..میدم به .......تموم چیزی که می......میدونم .......دوست......دوست داشتنت یه ...یه ..... - یه بازیه که باخت توش حتمیه ولی من به بازیت نیاز دارم +....نه ...نه...ای...این....نبود... -طاقت بیار خواهش میکنم دیگه چیزی نمونده . +فقط ......فقط گوش کن . -باشه باشه . +من ......من ....ب....به بازی های شما نیازی ندارم .........بازی تموم شد . باختی .....م....منو از این ........این ......ترن هوایی.....پیاده کن . چون...... چون......
بچه ها بیایین اینجان ! _ همه دورش جمع شدیم دور صورت معصومش خیلی خون ازش رفته بود . + چون......چون... -چون... & چون میدونم دوست داشتنت یه بازیه که باخت توش .... -حتمیه . +........ -بدنش سرد شد . سرد سرد مثل کوه یخ رفتش ! ازم دور شد . هی هی هی منو نگاه کن صدامو میشنوی چشماتو باز کن . ×آروم باش اون ....اون دیگه نیست . -نننننننننننننننههههههههه متاسفم متتتتاااااااااتسسسسسسسفففممممممم
پارت_۳ گذشته ....... مانی : سک سک پیدات کردم . مانلی: عه قبول نیست تو جرزنی کردی . مانی: اوهوی حرف حرف خان داداشه همونی که گفتم پیدات کردم . مانلی : عه قبول نیست . بابا .......بابا؟ [مانلی] از دست مانی ناراحت شده بودم . چون ازم ۵سال بزرگه بهم زور میگه . بدو بدو رفتم طبقه بالا و ناراحت شده بودم . هم از مانی که جرزنی کرد . هم از دست بابا که نیومد دنبالمون .....و هم از دست مامان که از بابا جدا شد گفت که اون بده
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اسمممانلیه🙂
چه خوب ممنون که میخونی امیدوارم خوشتون بیاد لطفا دنبال کن
خیلیخوشماومد...حتما🤗