
چند ماهه تست نساختم؟ 🗿
من تورو نه ولی خودمو زندگیمو فراموش کردم ، یه جورایی هرچیزی غیر از تورو یادم رفته ، هرچیزی غیر تورو خیلی راحت یادم میره ، گاهی حتی یادم میره از کجا اومدی توی زندگیِ من ، قبل تو خاطره بیتو ندارم! یعنی تو توی دونه دونه خاطرههایی که تو هنوز دار و ندارم نشده بودی هم هستی... ازت خاطره ساختم ، مثل نوشتن قصه بود. انگاری من بیتو وجود نداشتم انگاری من با تو به دنیا اومدم و قد کشیدم ، بزرگ شدم ، جوون شدم ، انگاری با تو خوابیدم با تو بیدار شدم با تو هر ***ی خوردم... من بیشترِ لحظههامو با تو خیال کردم... خیال کردم که بهم میخندی خیال کردم که دستمو میگیری خیال کردم که سرتو تکیه میدی به شونم خیال کردم که ریز ریز به شوخیام میخندی خیال کردم خیال کردم خیال کردم خیال کردم که باهم زیر نم نم بارون راه میریم خیال کردم من بیشتر خاطرات خوبمو با تو خیال کردم حتی خاطرههای بَدمو باتو ، تو حتی اونقدری نبودی که باهات خاطرهی بد داشته باشم...
این بغض لعنتی که گلومو گرفته آخر خفهام میکنه. خودمو میبینم، جسمم دیگه جون نداره. دراز به دراز افتادم یه گوشه فقط گذر ساعتو نگاه میکنم. اینجا بدون تو دیگه قابل تحمل نیست. تویی که رو به رومی اما فرسنگها دور. همه چی ازم دوره، جز غم. من از خودمم دورم، خیلی دور.
به آسمون بالای سرش خیره شد چشماش رو بست و نفس عمیقی کشید ایرپاد رو تو گوشش گذاشت و صدای موسیقی رو بیشترین حد ممکن گذاشت قدم میزد نمیدونست به کجا میره با خودش حرف میزد بلند با آهنگ میخوند گریه میکرد مثل دیوونه ها قهقهه میزد شاید چندین ساعت بود راه میرفت و از اینور شهر به مرکز شهر رسیده بود خسته بود پاهاش درد گرفته بود بدنش خیس عرق بود اما انگار اینبار پیاده روی هم نتونست آرومش کنه میخواست آروم بگیره میخواست قلبش کمتر درد بکشه تنها چیزی که میخواست آرامش بود و این کمترین حقی بود که میتونست از زندگی داشته باشه نه؟ روبه روی کافه وایستاد لبخند تلخی زد و وارد شد و یه نوشیدنی سفارش داد و ساعت ها تنها اونجا نشست دیگه به چیزی فکر نمیکرد دیگه حسی به هیچ چیز نداشت بی حسی مطلق.
#Text دل های ما که به هم نزدیک باشند دیگر جه فرقی میکند کجای این جهان باشیم؟ دور باش اما نزدیک من از نزدیک بودن های دور میترسم... #شاملو
هر چی بیشتر خواستم کمتر دادن بهم هر چی بیشتر جنگیدم بیشتر از دست دادم هر چی بیشتر دیدم کمتر به چشمم اومد هر چی بیشتر داد زدم کمتر شنیده شد کارِ جهان به کجا کشیده؟ که برای خواستت باید کمتر تلاش کنی .. زندگی تو نامردی یا من ..:)
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﮐﻔﺶ ﻗﺸﻨﮓ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﻢ ﺍﻭﻣﺪ، ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﻨﮓ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺎﻣﻮ ﻣﯽ ﺯﺩ ﺧﺮﯾﺪﻣﺶ!! ﻓﺮﻭﺷﻨﺪه ﻣﯽ ﮔﻔﺖ:ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺵ،ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ...!ﻣﺪﺗﻬﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﻣﺴﯿﺮﺍﯼ ﮐﻮﺗﺎه ﻣﯽﭘﻮﺷﻤﺶ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯﻡ ﺍﺫﯾﺘﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﻣﻮ ﺯﺧﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ...ﺗﺎ ﺑﺎﻻﺧﺮه ﯾﻪ ﺭﻭﺯ،ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺭﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ!ﺍﻣﯿﺪ ﻣﻦ ﻭﺍﺳﻪ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺑﯽ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﻮﺩ ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺳﺎﯾﺰ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩ..ﺩﺭﺳﺘﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻤﺶ، ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﺩ! ﺧﻼﺻﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﻫﯿﭽﯽ ﻭﺍﺳﻢ ﻧﻤﻮﻧﺪ ﺟﺰﺯﺧﻢ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﭘﺎﻫﺎﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ... ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻢ ﺩﺭﺳﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭﻧﺪ! ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﺸﻮﻥ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺳﺎﯾﺰ قلبتون ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﻥ!ﺣﺎﻻ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﻭستشون ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎشی ﺁﺧﺮﺵ ﻓﻘﻂ ﺯﺧﻤﺎﺷﻮﻥ ﺑﺠﺎ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ:))
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!