این داستان خشم اژدها و خشم اژدها تر ! ، من چقدر فعال شدم .. همش تقصیر مایکیه هااا !
اوایل صبح ، infp رو تختش بود و کتاب میخوند. این رمان هدیه ای از طرف infj بود. بعد از چند دقیقه از پنجره به بیرون نگاهی انداخت. هوا روشن شده بود ؛ شاید حول و حوش 8. همینطور که به کتاب خوندن برگشت صدای تق تقی سکوت رو شکست ؛ -بله ؟ . در باز شد و enfp وارد شد. +infp ! infp ! چیکار میکنی ؟ -اوه ! داشتم کتاب میخوندم. +infp بس که تو خونه بودی خسته نشدی ؟. راستش- اما اون نتونست حرفش رو کامل کنه چون توسط یک enfp مشتاق از دستاش کشیده میشد به سمت در خونه. وقتی که موفق شد infp رو کشون کشون بیرون ببره ، enfp تازه یادش میاد که کیف پول و کلیداش رو جا گذاشته.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
34 لایک
اه اه این بده🗿📿
نایس 😂😂
اوخودا آرمان گراهای زیبایمون😹
عالیییییییییی زیبااااا
تستات برای تازه هام نمیان:""]💔
منم😂😂😂😂
در باز شد و enfp وارد شد
اوااا منننن
زیبا بود
Enfpعمدیگه جوگیر عالم
من چقدر فعال شدم .. همش تقصیر مایکیه هااا !
عه اوتاکو
he.he.he
شت خودت نوشتیش؟ عالی بود🫂
خیلی تشکر
عالییییییییییییییییی
گودرت infp🗿💪💪💪
بله بله