
ناظر عزیز تر از جانم لطفا منتشر کن ✨️🤌
آرو سعی کرد خودش از تهیونگ جدا کنه و تهیونگ با صدای بمش پشت گوش آرو گفت : انقدر تکون نخور، بزار بخوابم. + خب بزار برم اون ور تر. _ باشه، برو پیش استیو جونت. آرو پوفی کشید و دوباره سعی کرد خودش رو از تهیونگ جدا کنه اما تهیونگ اون رو محکم تر توی شلغب(برعکس) گرفت و کلافه گفت: ببین دختر جون میزاری بخوابم یا نه؟! بعد از این حرف آرو دیگه حرکتی نکرد و سعی کرد بخوابه.. و تمام شب رو به این فکر میکرد که شبش رو با استیو میگذروند بهتر بود یا الان که پیش مردی که همیشه ازش متنفر بود خوابیده؟! لبخند شیطانی ای زد و با خودش گفت: مامانم اگه بفهمه.. و اما دوست دارید بدونید مستر کیم به چی فکر میکرد؟ هیچی! اون خوابش میومد و متوجه نبود داره چیکار میکنه، شاید فردا بخاطر اینکه گذاشت آرو رو تختش بخوابه از کار پشیمون شه و دیگه حتی نتونه رودر رو با آرو حرف بزنه. اما قرار بود به محض بیدار شدن استیو رو اخراج کنه، چون نگران آرو شده بود یا چون فهمیده بود استیو آدم کثیفیه؟
صبح شده بود و آفتاب طلوع کرده بود . نور طنین انداز خورشید از پنجره به راحتی به درون اتاق میومد و به صورت هر فرد خوابیده ای برخورد میکرد؛ آرو با نور آفتاب چشم هاش رو باز کرد و نگاهی به اطرافش انداخت. تهیونگ روی تخت نبود، آرو از جاش بلند شد..کیم تهیونگ روی مبل تک نفره اش مشغول خوندن کتابی با عنوان " چگونه دیگران را تحمل کنیم" بود. آرو اتفاقات دیشب رو به یاد آورد و توی دلش لع!نت!ی به خودش گفت . و با قیافه ی پرسش گرانه ای تهیونگ رو نگاه کرد و تهیونگ حتی بدون اینکه سرش رو بالا بیاره با دستش اشاره ای به پنجره کرد . آرو فورا به سمت پنجره رفت و پرده رو کنار زد: استیو چمدون های قهوه ای رنگش رو به دست گرفته بود و داشت از عمارت خارج میشد. ظاهر تمیز مرتبی داشت و به نظر ناراحت نمیومد .. آرو پرسید: نپرسید که به په دلیلی اخراجش کردین؟ تهیونگ کتابش رو ورق زد و گفت: من برای اخراج کردن زیر دست هام نیاز به دلیل ندارم. آرو که تحت تاثیر قرار گرفته بود به فکر فرو رفت و سرش رو تکون داد . همچنان داشت از پنجره بیرون رو نگاه میکرد ک از در عمارت فردی وارد شد. آقایی با مو و لباس مشکی.
اسلاید بعد..
آقایی با مو و لباس مشکی. قدم های محکمی برمیداشت و با چشمش تمام عمارت رو زیر نظر آرو گفت: اووو چه آقای خوشگلی. + استیو؟ _ نه بابا، همین الان یکی وارد عمارت شد..چه تیپی ، چه لباسی چه مردی.. تهیونگ از جاش بلند شد و از پنجره بیرون رو نگاه کرد +جونگکوک چقدر زود امد! _ اسمش جونگکوکه؟ تهیونگ که برگه ای رو از روی میز برمیداشت گفت: اوهوم؛ ببینم تو چرا هنوز تو اتاق منی؟ >> + جونگکوک ببین این خوبه؟ مبلمان چوبی ای که دور تادورش قفسه های کتاب ها بودن.. بوی نَم و قهوه باهم قاطی شده بود و ترکیب خاصی بود.. آقای جئون، روی مبل نشسته بود و تهیونگ برگه ای که توی دستش بود رو به جونگکوک داد و گفت: جونگکوک ببین این خوبه؟ _ جونگکوک؟ + آره مگه اسمت جونگکوک نیست؟ لبخندی زد و پاسخ داد: آره ولی با ی لحن بامزه ای گفتی. این رو گفت و نگاهی به برگه انداخت؛ متن سخنرانی . طولی نکشید که گفت: از کلمات عجیب غریبش مشخصه خودت نوشتیش..من که تحت تاثیر قرار نگرفتم. تهیونگ پوفی کشید و برگه رو از دست جونگکوک گرفت. + ببینم، نگفتی کی میخواد بجات سخنرانی کنه؟! _ اسم آرورا عه.الان بهش میگم بیاد.. آرو که پشت در فالگوش وایستاده با شنیدن اسم خودش سریع از در دور شد و کنار میزی وایستاد و تظاهر به تمیز کردن میز کرد. تهیونگ در رو باز کرد و با دیدن آرو گفت: چرا داری میز رو تمیز میکنی؟ این کار خدمتکاراس..بیا تو کارِت داریم!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
"لینک ویسگون توی بررسیه"
بچه ها کسی اینجا ناظر نیست یا کسی رو نمیشناسه باشه؟؟؟
پ.ن؛خودت
"پارت بعد توی بررسیه"
وااای چرا منتشر نمیشهه
کلا تستچی قاط زده ناظرا هم دم عیدی برامون عیدی اوردن🤦🏻♀️همه اکانتا و تستا داره میپره ،تو رو خدا داستانات و ازش کپی داشته باش که اگه یا وقت اکت پرید داشته باشی
دقیقا، میگم این چند وقت چیزی نزارم میترسم اکانتم بپره
هر طور خودت میدونی ،چند هفته دیر بشه بهتره تا اکت بپره ،البته میتونی تا وقتی منتشر بشه بزاری تو بلاگفا و اینا
بچه ها ،کسی از نيلو خبر داره؟؟؟بدبویز
پیجش پریده؟؟؟
آره دیشب دیدم
سلام خودت خوبی؟
سلام، خوبم اره اتفاقی نیافتاده .. سعی میکنم زودتر بزارم
نه برای پارت نگفتم 🤎
یک شبه زن تیهونگ شدم؟ !
مستر کیم
پادشاه ها و ملکه ها
این هفته پارت داریم؟🎻🤎
عالی بود لاو❤
اسم نویسنده مورد علاقهتون رو توی کامنت ها برام بنویسید:>>>: شما کاربر Moon