♥غریبه ی اشنا ♥

از زبان مینجی: آیو اماده شو بریم خونه بگیریم. آیو: باشه اومدم بریم. اها سوییچ ماشین رو گرفتی؟ مینجی: اره گرفتم (۲۰دقیقه بعد) ایو: مینجی صبر کن املاک اینجاست من و ایو پیاده شدیم و رفتیم تو ایو و مینجی: سلام اقا مینجی: یه خونه میخواستیم بخریم اقا ی املاکی: سلام یه خونه ی خیلی خوب امروز به دستم رسیده فقط بگین پولتون چقدره. ایو: ده هزار وون اقای املاکی: خوبه بوجتون پشت سرم بیاین تا نشونتنون بدم خونه رو مینجی: بعد از ده دقیقه رسیدم به خونه ای که اقاعه گفته بود خوشگل بود بزرگ هم بود ( عکس خونه رو گذاشتم) رفتیم داخل رو دیدیم خیلی زیبا بود اقای املاکی: اینجا ۳خوابه هست تراس داره همه خواب هاش مستره. آیو: وای چقدر خوبه کی قول نامه کنیم

اقای املاکی: هراحتین مینجی: امروز خوبه اقای املاکی: باشه پس بریم املاک پولتون هم بدید (پرش زمانی) ایو: مینجی جونممم خیلی خوشحالم که اینجا رو گرفتیم اها راستی مینجی زنگ بزن به راننده حمل و نقل بگو کجان مینجی: راست میگی الان زنگ میزنم بوق بوق راننده ی حمل نقل: سلام خانم مینجی: سلام کجا هستین و چقدر دیگه میرسین راننده ی حمل نقل: دم در خونتون هستیم (پرش زمانی) من و ایو خونه رو چیدیم خیلی خوب شده بود رفتیم توی اتاق که بخوابیم ساعت ۱۰شب بود ما زود نمیخوابیم اما امروز خیلی خسته بودی (۲ساعت بعد) مینجی: با صدای کوبیده شدن بالا ی سرم بیدار شدم رفتم تو حال گفتم شاید صدای ماشین لباس شویی اما نبود. ایو اومد تو حال گفتم: تو هم بیدار شدی ایو: اره

مینجی: فکرکنم بالا یتراپ(بر عکس بخون) گرفتن میرم تذکر بدم رفتمرجور شما بالا در زدم کسی در رو باز نکرد ایندفعه محکم در زدم که دست خودم درد گرفت یکی اومد در رو باز کرد تسم(بر عکس بخون) بود گفت: بله گفتم: میشه صدای موزیکتون رو کم کنید خیلی صداش زیاده دیدم داره از بالا تا پایینمو نگاه میکنه خواستم حرفی بزنم که گفت: میخوای تو هم بیای یکم خوشب. گزرون. یم گفتم: کم میکنی یا زنگ بزنم به پلی. س گفت: باشه باشه کم میکنم و. حش. ی خوشگل گفتم: هوی درست حرف بزن گفت: خب بابا بعد گفت کوکی صدا رو کم کن و در بست یه ع. ن. تری نثارش کردم رفتم طبقه ی خودمو

ایو: چیشد چی گفتی مینجی: ماجرا رو تعریف کردم ایو: مرت. یکه. ی..... چقدر...... نمیدونه باید با خانم درست صحبت کنه مینجی: همین بگو ول کن پاشیم بریم بخوابی که فردا مشتری زیاد داریم ( صبح فردا) ایو ویو ایو: با صدای زنگ گوشیم از جام بلند شدم رفتم مینجی هم بیدار کردم مینجی بیدار شو مینجی دیدم بیدار نمیشه بعد گفتم بیام 🐛 بریزم رفتم پارچ اب اوردم روش خالی کردم اونم مثل ج. ن زده ها از جاش پرید من از خنده رو زمین پهن شدم یهو پاشد دنبالم من دوییدم گفت: پ. در س. گ یهو گرفت منو زد گفتم باشه ببخشید خلاصه اماده شدیم که بریم ارایشگاه ( تیپ شون رو گذاشتم بالا)