اتفاقایی که تو کلاسمون ...طنز۲

تو کلاسمون،هر وقت دقییقا هر وقت امتحان داریم یه نیسان آبی میاد پشت پنجره میگه آهن کهنه کولر کهنه یخچال کهنه....😂😂😂 جوری که یک بار نشده وقتی امتحان نداریم بیاد😑😑😑

پای تخته داشتیم املا مینوشتیم یکی یه کلمه رو به هم چسبیده نوشت معلممون گفت جدا بنویس اونم هول شد گفت نمیخام😂😂😂 یه بار دیگه هم داشتیم چیزی مینوشتیم یکی بقیشو نشنید گفت چی؟ همکلاسیمم گفت ماهی گلی😂

هوم همیشه بیرون پنجره کلاسمون اتفاقای خنده دار میفته،مثلا یه آقایی در ماشینو محکم می کوبه،صدای دعوای خانوادگی میاد،تازه بیرون کلاسمون رو دیوار نوشته بود آقای مقصودی خنگ و دیوانه است😂زیرشم کشیده بود نقاشیشو نوشته بود محمدرضا مقصودی با سین هم نوشته بود 😂😂😂

تو کلاس قرآن سبیل داشتیم خندیدیم گفتیم سیبیل🗿✌معلم قرآنم بدبخت چیزی نگفت😂 اه همکلاسیم داشت چیپس میخورد معاونمون حتی بهش یه تذکرم نداد از دستش کشید برد ما هم هر چی اسرار کردیم میذاره تو کیفش نمیخوره گوش نمیکرد بیشور بردش حتما بعد خودش میخورتش😐😤

هه اونی که همه کلاس ازش متنفرن داشت گریه میکرد چون نمرش بد شده تازه مغرورم هست و ادعاش میشه که من خیلی هوشم خوبه😒😒😒،بعد همینجور که تو حیاط گریه میکرد من و دوستم داشتیم پشت سرش حرف میزدیم که خیلی احمقه و فکر میکنه از همه بهتره و...بعد یهو متوجه شدیم کنارمونه.😐منم گفتم صدا تو بلند کن بشنوه چی میگیم اونم فکر کنم شنید گفتیم خیلی خنگه همه ازش متنفرن🗿💪✌