
ناظرررررلطفامنتشررررکن 🙂🙂💔✌🏻چیزبدی نداره بخدا
دکتر:ایشون خیلی چربیشون بالا هست..حتما باید مایعات زیاد بخورن و غذای چرب هم اصلا نخورن..یه چیز خیلی مهم اینه که باید در روز خیلی فعالیت بدنی داشته باشن و ورزش کنن! مواظبشون باشین..! ماریانا: لبخندی زدم و گفتم: ممنون🙂 #فردا صبح# لیران(لیران ز.ن ارین هست تو پارت های قبل هم بوده اگر یادتون باشه😂😐✌🏻) : جاان؟(جان اونجوری نهها😐😂اسم خدمتکار "جان" هست اشتب نگیرین😂💔) جان! ابمیوه بیار که ماریانا رو توی سالن که روی مبل نشسته بود و روزنامه میخوند دیدم اماندا: جااان برای من میوه خشک بیار امیلی: جاان برای من چای و نون و کره بیار! جان: همش امادهس خانم امیلی: بزار رو میز اماندا: صبح بخیر😃 امیلی: صبح بخیر ماریانا: جان داشت صبحانه میگذاشت که صداش کردم و لبخند ملیحی زدم! میوه خشکی که توی سینی بود رو برداشتم و گفتم: لطفا برای من میلک شیک درست کن جان: چشم امیلی: جان! هم چای بده ماریانا: جان؟ با حالت علامت سوال نگاش کردم اونم رفت. خاله امیلی با عصبانیت اومد سمتم و گفت : این چه داستانیه سر صبحی؟ ماریانا: میوه خشک رو روی میز گذاشتم وگفتم: سر صبح؟ ...ساعت 10 شده! خورشید اومده وسط اسمون..3تا پسرشماهم رفتن شرکت. من صبح زود بلند شده بودم صبح زود بیدار شدن واسه سلامتی خیلی خوبه صبح که بیدار شدم متوجه شدم که...شما هیچ چیز منو جدی نمیگیرین.
*ماریا هم اومد* ماریانا: برای همین..آز روی مبل بلند شدم و ادامه دادم: از اموالم بین همتون تقصیم کردم(ادرین همه چیز رو به نام ماریانا زده) گفتم تو این دنیا هیچی مجانی گیرتون نمیاد درسته؟ باید خیلی زحمت بکشی اما هیچکدوم از شما حرفم رو جدی نگرفتین. برای همین من تنبیه شما رو یکم جدی تر گرفتم! زن داداش لیران؟ خیلی کثیفه! انگشتم رو روی میز کشیدم و جلوی صورتم گرفتم کلی خاک نشسته..پس این کارم بکنین..علاوه بر اشپزی کردن..کل خونل رو هم گردگیری کنین. رو به اماندا کردم و گفتم: و شما! مارمولک خانم! تو هم برای کمک به زن داداش لیران..کل خونه رو جارو میکشی! امیلی: عقلت رو از دست دادی؟ اون مهمون این خونست..و مهمون خونه کار نمیکنه ماریانا: درسته..مهمون که حبیب خداس( جررر😐😂✌🏻) درست نیس که مهمون اینقدر کار کنه..هیممم پس یه کاری کنین..شما خونه رو جاروکنین😁 امیلی:😐😲 ماریانا: *ببخشید خاله امیلی من مجبورم اینو ازتون بخوام برای شما هیچ ورزشی بهتر از این وجود نداره. امیلی: وای..واقعا عقلش رو از دست داده..من خونه رو جاروکنم؟ ماریانا: باشه..اگه شما خونه رو جارو نکنین..نمیتونه صبحانه بخورین! 😆 پس تا وقتی صبحانه نخورین..این شکمتون رو با آب پر کنین..باشه؟ امیلی: این دختره دیوونه شده..نمیدونی من کیم؟
من کیم؟ اسم من امیلی اگرسته! من صاحب این خونهم..هرکاری بخوام میکنم ماریانا: مادر شو.ه.ر! نچ..شما خیلی مظلومین. بابااا صاحب خونه منم..من! همه این قضیه رو میدونن..باید بهتون بادوم بدم..*پوزخند* برگردین حرف من هنوز تموم نشده. امیلی: بگو ماریانا: اگه من کاری که میگم رو انجام ندین..یا لجبازی کنین..باید همه وسایلتون رو بردارین برین تو انباری بمونین😏 خوددانی..دوتا دست زدم و جان رو صدا کردم: جان؟ جان: بله خانم *جان با سبد پر از لوازم نظافت و جارو و.. خدمت میرسه😂😂😐✌🏻* زودباشین زودباشین وسایلتون رو بردارین و ه کاراتون برسین! پانیان: بعد ماریا چیکار کنه؟😐 ماریانا: ماریا؟ ماریا کاری رو میکنه که من بهش گفته بودم..من بهت چی گفته بودم ماریا؟ ماریا: به کارای همه نظارت کن😁✌🏻 ماریانا: دقیقا..ماریا به نظر من یه دفتر دستت باشه همه چیز ها..از صبح تا شب هرکاری رو که میکنن یادداشت کن. شب باید گزارش همه رو بهم بدی اماندا: باشه اما خدمتکارا چیکارکنن؟ همه کارا رو که ما انجام میدیم ماریانا: اونا هم ادمن اوناهم باید استراحت کنن..جان از امروز فقط استراحت کن. لیران: چی؟ ماریانا: از حالا همه اقایون اگرست توشرکت..و همه خانم های اگرست هم تو خونه واسهی من کار میکنن 😆 زودباشین برین کاراتون رو شروع کنین
خاله امیلی جارو رو بداشت اماندا هم وسایل گردگیری رو برداشت لیران هم یه دستمال و شیشه پاککن دست گرفت و ماریا هم دفتر رو برداشت تنها چیزی که کم بود پاپکرن بود! بعد از چند دقیقه رفتم پیششون تا ببینم درست کار انجام میدن یا نه خاله امیلی که داشت طی (طی یا تی؟ حالا هرچی😐💔) میکشید و داشت از گرما هلاک میشد خیلی بامزه بود دیدم سرشو گذاشت روی سر طی رفتم نزدیک و دم گوشش گفتم: *مادر شو.ه.ر * که از جاش پرید خندیدم و رفتم امیلی: من تورو زنده نمیزارم😫 *اماندا که داره گردگیری میکنه و همه خاک ها تو صورت ماریا میره ماریانا: لیران که داشت دستمال میکشید از سر میز پاشد که براش بشکن زدم و انگشتم رو روی میز کشیدم و نشونش دادم و باز برگشت و شروع کد به تمیز کردن. اماندا که داشت جارو میکرد و تا ماریا رفت جارو پرت کرد و روی مبل لم داد منم از فرصت استفاده کردم و با روزنامه لول شده ای که تو دستم بود توی سرش زدم که از جا پرید و دوباره جارو رو برداشت و شروع کرد به جارو زدن (راوی: ماریانا داره غذا میخوره و امیلی بدجور نگاش میکنه با جارویی که تو دستشه میخواد به ماریانا بزنه که لیران و اماندا چلوش رو میگیرن ماریانا نگاشون میکنه که اونام لبخند ضایع میزنن امیلی هم برای اینکه ضایع نشه جارو رو تو هوا تکون میده😂😐✌🏻😆) امیلی: (امیلی طی رو شونشه و سطل هم دستشه😐😂✌🏻🌹) ایییی ماماان! رفتم اشپزخونه دیدم جان روی صندلی نشسته و پاهاش رو داده رو میز و داره پففیل میخوره سطل رو پرت کردم پایین که دوید سمتم طی رو دادم دستش که ماریانا با روزنامه لول شدش که مرتب میزد به دستش جلومون سبز شد و طی دوباره اومد تو دست خودم!😐و جان رفت نشست سر جاش ! طی رو فشار دادم و کوبیدم رو زمین! ادرین: (* اخخخ..دستمم ای...اخخ چرا ناخوناتو فرو میکنی تو دستم؟ اخخ! -منو دوست داری پس..تو اونجا با دکتر چیکارمیکردی؟ چرا دستای اونو بوs میکردی؟)☺☺ اریان: داداش باید اینو امضا کنی! روش به پنجره بود و اصلا هم حرف منو نشنید😐دوباره صداش زدم و رفتم سمتش! و تکونش دادم ادرین: چیه بابا؟ اریان: بیا باید اینو امضا کنی. ادرین: پرونده رو روی میز گذاشتم و رفتم پشت میز اریان: شیطون گفتم: چه خبره ؟ جالبه نه؟ الان تو روزم باز خواب ماریانا رو میبینی نه؟😂 یعنی مامان گفته بود ماریانا رو گول بزن اما این وسط تو مخ اونو زدی اونم مخ تورو مگه نه؟😂😐 ادرین: نه اریان..یعنی اگه از دید من ببینی من ..مخ اونو زدم😆✌🏻 اریان: اها از دید تو؟ من ۲تا چشم دارم دارم میبینم کی مخ کیو زده ادرین: مرد کیه؟ -تو -جنتل.من کیه؟(چه از خود راضیه😐😂💔) -تو -کی مخ زد؟ -ماریانا -چی؟ چی گفتی؟ که گوشیم زنگ خورد! -کیه هاع؟ حتما اون زنگ زده ارع؟ 😃 -الو؟ لیران: الو ادرین..زودباش بیا خونه -زن داداش لیران چیزی شده؟ -از من نپرس چیشده فقط زود بیا خونه😰 ادرین: م..م..من الان میام (خب تموم شد😆امیدوارم دوست داشته باشید ☺بزودی پارت بعدی رو هم میزارم نگران نباشین:))) میدونم شاید دیگه خیلیاتون دنبال نکنین چون دیرگذاشتم 🙂😔ببخشید واقعا :(( ولی سعی میکنم زودتر بزارم واستون😉 ناظر عزیزم لطفا زود منتشرش کنید ممنون میشم تروخدا ))
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی بود😂
اصلا انتظار اینو نداشتم
مرسییی💙
جررر اخه من غیرقابل پیش بینیام😐😂✌🏻
حالت خوبه تو دوران مدارس؟؟ اجی اذیتت که نمیکنن؟ دردنداره؟
اره خوبم👌🏻💔😃مگه باید چیزیم باشه؟!😐✌🏻😂
آخه تو و مرضیه نکه کرم ریز عالمید بد خواه زیاد دارین😂
جرر😂💔
😂
خخخ حق
من همیشه حق میگویم😂
#منشی_حق_گو_میشود
خنده
عالی بود
ممنون
این پارت هم بسی زیبا بود
هم بسی سم
فقط اونجاش که امیلی طی رو روی هوا چرخوند 😂
جررر اره 😂😐
عرررررر بسی زیبا ❤
مرررسی فداتشم✌🏻😚💙
عالی بود
فقط یه چیزی. تا چندفصل ادامش میدی؟
راستی الان آدرین چند سالشه؟
ممنونم🌹
والا نمیدونم😐😂
اهم اهم عرض کنم که گل پسرمون 40 سالشه😐😂👌🏻💔
فاصله سنیشون تو حلقمم
اره بدجور😃😂✌🏻
بهههههه عاالییی بوود😍💚❤
محشررر بود مثل همیشه😁👌
پارت بعدووو رد کن بیاد😐❤
میدونم شاید دیگه خیلیاتون دنبال نکنین چون دیرگذاشتم 🙂😔ببخشید واقعا //// فدای سرت اجی درکت میکنم به شدت😐😂👏
مرسیییی فدات شم😍😚💙
اهم اهم اول شوما بده بعد من میزارم😐😂✌🏻
قربونت 🌹اره دیدم شاهکار عظیمتو😂😐👌🏻💔
عه اینجوریه؟😐😂 پس منم نمینویسم تا تو بدی😑😂💔
اره همنجوریه😐😂💙پس منم نمیدم تا قرن دیگه اینا هم اینجا هلا.ک میشن😐😂✌🏻
اره موافقم😂
😂✌🏻🤝🏻
منم نقشه ق....ل شمارو میریزم😐
😐زیبا بود😐
😐تشکر
😐خواهش😐
عالیییییییی بوددددد 🥹🥹🥹🥹🥲♥♥
مرسیییی☺☺✌🏻
عررررررررر مرسیییی که دادییی هیققق🥹🥹🥹
الان میرم بخونممم
😁😁
اره اره بخون😃👌🏻