10 اسلاید صحیح/غلط توسط: MINJEE.CG انتشار: 4 سال پیش 190 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
فصل 1 پارت آخر 4. اگ ایده یی ب ذهنم برس بعد یه ماه یا شایدم کم فصل دوم و میزارم😻🍒ولی بگمااا قول نمیدم
خب فنای گوگولوم😻ته ته ب مامان باباش گفته بود ک بیان چن روز بمونن و ا/ت رو با مامان باباش بیشتر آشنا کنه💜
تو خونه همتون دورهمی ی بازی انتخاب کرده بودین و بازی میکردین.بازی ب این صورت همون جرعت حقیقت هس وقتی جرعت نداشتی تنبیهت این بود ک آب می ریختن روت😂🍒. حالا نوبت تو بود جرعت. جیمین: هممم فهمیدم ا/ت همین الان باید بره ته ته رو ببوسه تموم😂😂. تو:چییییی😨😅من؟الان؟پیش شما؟ن نمیشه. نامی:چی نمیشه. پس بیایین خیسش کنیم😂. یهو اب و ریختن روت.خیس شدی😂😂😂💜بعد چن ساعت:
🍩میرین اتاقتون کمی استراحت کنین ک تو صدای درو میشنوی و میری بازش میکنی. باز میکنی میبینی وااااای مامان بابا تایی😊💜. سلام و احوالپرسی میکنین و مامان باباش میرن میشینن. ته ته و بقیه اعضا هم میان و سلامی میکنن. تایی:مامان بابا شناختین دختره رو؟ مامان باباش:بلع شناختیم دختر خوبیه😊. تهیونگ لبخندی زد و نشست پیششون و باهم حف زدن. تو میری و قهوه و بیسکویت میاری برا مامان بابا تایی و چون دیگ عروس اونا حساب میشی تو هم بهشون میگی مامان بابا🍒. :بفرمایین حتمن خسته یین اینا رو بخورین و برین استراحت کنین😊. لبخندی زدن و خوردن✌.
مامان و بابا میرن اتاق و استراحت میکنن. روز بعدی.تهیونگ میاد پیشت و از پشت بغلت میکنه و میگه:تو امروز خعلی جزاب شدی عشخم💜😊با مامان و بابامم خعلی خوب رفتار میکنی ا/ت;-) تو: ته ته این وظیفمه دیگ اونا پدر و مادر منم حساب میشن دیگ😊ن؟ تهیونگ لبخندی میزنه و بغلت میکنه. بعدش میری و صبحونه رو حاضر میکنی. از زبون تائه وقتی میره به طرف آشپزخونه:وای چه بوی خوبی میاد(میره طرف آشپزخونه)،وااای بوی نون گرم و سوسیس😆وااو همین الان میخوام برم بچشمش😋(ب آشپزخونه ک نزدیکتر میشه بوی سوسیس بیشتر میشه). تائه که دستشو میبره به طرف سوسیس و نون تا یه لقمه ازش بخوره یهو میای و دست تایی رو میگیری و میگی:هی؟!تو داری چیکار میکنی؟!این بشقاب مال باباس😱دستتو نزدی که؟+اَه،مگه چی میشد یه تیکه برمیداشتم!😒. _اول باید صبر کنی تا بقیه بیان بعد بخوری نگران نباش یه عالمه بهت میدم بخوری،باش؟ +اوکی😒. _آفرین بچه خوبی شدی الان😂👏.
همه میان و صبحونه رو میخورن.بعدش میشینین و در مورد ازدواجتون تصمیم میگیرین. ...........بعد چن دقیقه تصمیم تون رو میگیرین ک اول تورو چطور به آرمیا معرفی کنن. (حالا من میخوام عذابتون بدم💜😹یاع یاع یاع😹😹هنوز نمیگم ته ته چطور معرفیت میکنه میخوام سوپرایزتون کنم😆✌با کمی عذاب😆🍓بزن بریم اسلاید بعدی ببینیم چطور معرفیت میکنه😻👊)
فردای اون روز. یه هودی بلند با رنگ بنفش روشن و با شلوار لی با رنگ آبی روشن میپوشی ،با کفشای کتونی ب رنگ سفیدت😻موهاتو هم باز میزاری و رژ ب رنگ صورتی گمرنگ میزنی و لحظه شماری میکردی و کمی استرس داشتی😆💜. پسرا با بادیگارد هاشون رفته بودن چون از قبل اینجور برنامه ریزی کرده بودین . یهو یادت افتاد ب گذشته .اوففففی کردی و با ناراحتی نشستی رو صندلی تو اتاقت. فکر اینو میکردی ک زمان چقد با سرعت میگذره و میره،تو گذشته هم درس مثل همین روز با خوشالی حاضر میشدی و می رفتی فن ساین و کنسرت بی تی اس ، انگار تکرار همون روزا بود.تو فکر رفته بودی که صدای زنگ تلفنت تو رو از گذشته بیرون کشید. تلفنو باز میکنی: الوو.... سلام تائه.......میام دیگه کمی صب کن پسر😂....اوکی اومدم....بای. تلفنو قطع میکنی و سریع یه تاکسی میگیری و میری.
سوار تاکسی میشی راه خونه ب کنسرت کمی طولانی بود. تو ام هندسفری تو از کیفت در میاری و طی راه ب آهنگ گوش میدی...گذشته رو با امروزت مقایسه میکنی و اوفففففف میکنی و میخندی آروم😊💜ب خوش شانسی خودت فک میکردی و خیلییییی ذوق داشتی ک امروز روز خیلیییی مهمیه ک تائه تو رو تو کنسرت بین همه صدا میزنه و تورو معرفی میکنه. دیگه آینده یی خیلی زیبا و زندگیی با خوشبختی در پیش داشتی. بعد یه ربع ب کنسرت میرسی و میشینی و مث آدمای عادی ب کنسرت بی تی اس نگا میکنی و یهو تائه اسم تورو میگه و ب طرفت میاد😍😍😍دستتو میگره و تورو ب همه آرمیا معرفی میکنه. تائه:آرمیای عزیز این نامزد منه دختر خیلی مهربونی هس و قراره بعد چن روز ازدواج کنیم😊✌. بعد ته ته بهت نگا میکنه و آروم میگه:چیه؟؟چرا دستات یخ شد؟😊چرا مات موندی؟💜. تو سریع ب خودت میای و میکروفن تائه رو میگیری و خودتو کامل ب آرمیا معرفی میکنی و بعدش تهیونگ و بغل میکنی.
آرمیا جیغغغغغغ میکشن و دس میزنن و تو هنوزم شوکه شدی بودی ک تو همون دختری هستی ک یه آرمی معمولی مث بقیه بودی ولی الان تو آغوش تهیونگی😍از خوشالی گریه میکنی و دست تهیونگو میگیری و رو ب آرمیا میکنی و با گریه میخندی:-) و دیگ بعد چند روز ازدواج میکنین و همه تبریک میگن و یه عالم آرمی میان عروسیتون😉😆و دیگ باهم زندگی خوبی داشتین😊🍋
پایان داستان😉✌منم نمیخواستم همینجوری زود تمومش کنم ولی ایده یی ب ذهنم نرسید:'( اگ ایده یی ب ذهنم برسع فصل دوم و هم میزارم✌🍓ولی شاید ینی ۲۰٪میگم💋
گود بای💜💋
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
مین جی دیگ نمی تونم تحمل کنم بیااااا😭😭😭😭😭😭😭😭
عاجو ببخشید...نمیتونم به قولم عمل کنم...اخه دارم میرم...بدون نتلات خیلی دوست داره...مراقب خودت باش😊❣
گوگول مگول دلم برات تنگ شده
عاجووووو...عشقققم...نتلا دلش برات تنگ شده نمیخای بیای؟😭😭😭😭
مین جی میخام هروز برات کامنت بزارم...امیدوارم ببینی.
اجولم...دلم برات خیلی تنگ شده...نمیدونم الان داری چیکار میکنی...ولی امیدوارم حالت خوب باشه...من که چند روزه حالم تعریفی نداره...همش یه اتفاق بد تو تستچی میفته...اجو تستچی بدون تو خیلی بده😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
چرا به طرز عجیبی ناپیدید میشی بعد دوباره بر میگیردی
مین جیییی....لعنتیییی...چرا نمیای...الان داشتم اون کامنتی که گفتی خاب جین و دیدی و اونی که گفتی به عید اعتقاد نداری رو میخوندم...عین خل و چلا بغض کردم دارم میخندم....خیلی بدی...بیا دیگه....کسی نیست بهم بگه نوتلا لعنتی....لطفا...خواهش میکنم....مگه چقد درس میخونی...نکنه کلا رفتی؟...خدا یاااا....مگه من چه گناهی کردم که یکی از بهترین عاجی هام باید بره...همونی که همیشه میخاستم باهاش عاجی شم..حالا هم که عاجی شدم بعد چند وقت رفت...مین جی...لطفا😭😭😭
مینی احساس میکنم دوباره یه بلایی سره اکاننش اومده😥😓
وای نههههههههههههه😭😭😭😭😭
واهاییییییییییی مینجیناااااااااا ... دلمون تنگ شده خو ...😓💔😢👑💜💋💙
راس میگههههههه🖤🖤🖤
واهاییییی مینجییییییی ... چرا یهویی رفتی .. و یه خبر ندادی .... و دیگه نمیای😔💔
من دلم برات تنگ شده خپ ...😔💔🍃
عاجیییییییی کجاییییییسس چرا نمیای ببینی چقدر همه دوست داررررررن😭
اجییییی...کجاییییییی...دلم برات تنگ شده بی معرفففففففت...تو نیستی هیچ کس بهم نمیگه نوتلاااا...هیچ کس تو نمیشی اجوووووو...دلم برات تنگ شدههههههه...😢😢😢😢😢😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔😫😫😫😫😫
چعرررر😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭💔💔💔💔💔💔دلم براش خیلی تنگ شده💔💔💔💔💔💔💔💔💔😭😭😭😭
منم...کاش شمارش و داشتیم...یه پیام دادن چیزی نیست که...بعدش شمارش و پاک میکردم دیههه🥺🥺🥺💦