
های و درود:) بالاخره پارت دو رو نوشتم و بلافاصله اومدم پستش کنم.🥘✨️
مامان رفت تا بقیه کار ها رو انجام بده، منم شروع کردم به گرد گیری اتاق. *دوساعت بعد* بلاخره تموم شد. رفتم سراغ لیست برنامههام. خب سخت ترین بخش کار یعنی گردگیری اتاق تموم شد، الان باید وسایلا رو از تو ماشین در بیارم. وقتی از پله ها اومدم پایین خیلی تعجب کردم. انگار نه انگار که اینجا دو سال به حال خودش ول شده بود. رو به مامانم کردم و گفتم: واقعا تو دو ساعت همه اینکارا رو انجام دادی؟؟!!! مامان هم با یه غروری گفت: مگه توقع کمتر از این رو داشتی؟ -البته که نه ولی یکم جا خوردم -خب البته بابات هم کمک کرد ولی بیشتر کارها رو من انجام دادم. همون لحظه بابا رو به مامان کرد و گفت: لیزا(الیزابت)¹ قرار نبود جر بزنی. و بعد سهتایی باهم خندیدیم. 1- مادر میا
مامان گفت: خب... میا و متیو² این خونه یکم تمیزکاری های جزئی داره، اگه خسته نیستین بریم سراغ اونا. تا اون موقع شام هم حاضر میشه. من که زیاد خسته نبودم موافقت کردم. قرار بود من دستی به سر و روی زیرزمین بکشم. بابا برفهایی که توی حیاط نشسته بود رو تمیز کنه. مامان هم شام رو حاضر کنه. سطل آب و دستمال رو برداشتم و وارد زیرزمین شدم.خیلی کثیف بود. اولین چیزی که اونجا به چشمم خورد، یه میز بزرگ بود؛تصمیم گرفتم از اونجا شروع کنم. دستمال رو خیس کردم و روی میز میکشیدم. همینطور که کارم رو انجام میدادم به چیزهای مختلفی هم فکر میکردم. مثلا اینکه ابیگل چه شکلی بود یا مثلا اگه زنده بود رابطه من باهاش چجوری بود. ممکن بود بهش بگم خاله یا با اسم کوچیک صداش کنم؟ 2- پدر میا
در همین حین چشمم به یه عروسک افتاد. خیلی قشنگ بود. چشمای قرمز و موهای بور؛ تاحالا عروسکی ندیده بودم که چشمام قرمز باشه. خیلی جالب بود. لباسش قرمز بود و موهاش بافته شده بود. عروسک رو برداشتم و بهش نگاه کردم. جالب بود. اصلا خاک نگرفته بود. دستم رو روی موهاش کشیدیم و با دقت بهش نگاه کرده بودم. کارم رو ول کردم و رفتم پیش مامان. مامان داخل آشپزخونه داشت آشپزی میکرد. عروسک رو به سمت مامانم گرفتم و گفتم: ببین! تو زیر زمین پیداش کردم. همون لحظه چشمای مامان برق زد و گفت: وای ایزابل! -چی؟ -ایزابل عروسک ابیگل بود. خیلی دوسش داشت. حتی تا آخرین لحظه هم بغلش بود. -میشه عروسک من بشه؟؟ - اگه قول بدی خرابش نکنی باشه، مال تو. - مرسیی داشتم از پله ها بالا میرفتم که ایزابل رو بذارم تو اتاقم. همون لحظه مامان گفت: راستی میا، زیرزمین رو مرتب کردی. -آممم... راستش نه.
-خیلی خب باشه. تو برو استراحت کن منم میرم ببینم چیزی پیدا میکنم. -چی؟ -وسایل های قدیمیمون. -آها پس لطفا هرموقع شام حاضر شد صدام کن. - باشه برو. *نیم ساعت بعد* روی تختم داشتم کتاب میخوندم. غرق کتاب خوندن بود که یهو مامانم صدام کرد: میاااا شام حاضره. صفحهای که داشتم میخوندم رو تا کردم تا گم نشه. رفتم شام بخورم. *یک ربع بعد* شامم رو که خوردم ظرف غذام رو گذاشتم تو آشپزخونه. به مامان و بابا شب بخیر گفتم و رفتم سمت اتاقم. در رو باز کردم و خواستم وارد اتاق بشم که... ایزابل(عروسک) روی تخت بود و همون صفحه ای از کتاب که من تا زده بودم رو به روش باز بود. چند لحظهای هنگ بودم. بیخیال! ایزابل رو گذاشتم روی میز، چراغ رو خاموش کردم، آواژور رو روشن کردم و رفتم زیر پتو. طولی نکشید تا خوابم برد...
خب اینم پارت دو😁🤏🏻 امیدوارم دوسش داشته باشید🫂 "کامنتای تبلیغاتی پین میشن☂️🧡"
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
احیانا نمیخوای پارت بعد رو بذاری؟
من عصبانی میشم هااااااا
فردا حتما میذارم دیگه😂
نمیخوای بذاری؟
از صب ساعت ۱۱ تو صفه بررسیه🥲
هییییی...... ولی آره درکت میکنم!:)🌸🌹
من خودم اولین تستم توی اولین اکانتم یه هفته طول کشید^^🖤🌻
🤝🏻🙂
الان من یه سوال دارم💅🏻
پارت ۳ بیشت ساعته که تو صف بررسیه!
الان من نمیدونم تستم رد شده یا هنوز نوبتش نشده؟؟؟
چجوری باید بفهمم که تستم رد شده؟؟
نمیدونم ولی فکر کنم اگه تستت رد بشه خود تستچی می زنه بغل عنوان تستت که رد شده
و من در انتظار پارت بعدی....
و پارت بعدی در انتظار توست🥺😂🫂
پارت بعدی پلیزززز
تو همین هفته میذارم حتما❤️🩹✨️
اوه مای گادددد
🧡🤚🏻✨️
جیغغغ
اووووووووووووووووووووووو خیلی گادههههههههههههههه
🤝🏻🤓🫂
عالی بود
پارت ۳ کی میاد ؟
مرسی🥺🫂
نمیدونم هر وقت بشه تیکه تیکه مینویسم ولی نهایتا تو همین هفته پستش میکنم😁🤚🏻
آها باشه