حالا زمان حال فعلا تا چند فصل با تینا کاری نداریم🙄داریما، اما خودش نیست
فصل سوم:
جادو،یا توهم؟سوال این است...
«یعنی می گین شما همینجوری ولش کردین رفتین؟»
«نه ببین ما بیهوش شدیم!یعنی مقصر نیستیم»
اتوسا به ان دو خیره ماند:«چرا؟»
بهاران گفت:«نمی دونیم چه اتفاقی افتاد»
اتوسا به دفتر چه اش نگاه کرد:«شاید یکی اونو دزدیده ،یک نور گنده گذاشته و عطر بیهوشی زده.یه کاری کرده که شما فکر کنین او جادو بوده!»
پریدخت گفت:«پس اینو چی میگی؟ وقتی خانم مدیر پیدامون کرد دیگه راه پله ای وجود نداشت!حتی وسایل تینا هم نبود!»
بهاران به اتوسا نگاه کرد:«راست می گه»
اتوسا توی سرش زد.یک سال بود با این دو دختر دوست شده بود.انها کلینیک حل بحران راه انداخته بودند.اما یکدفعه فهمیده بود دوست های خودش به گمشدن افسانه ای دختری ارتباط داشته اند.
پریدخت گفت:«ما این راز رو نگه داشتیم .هردفعه به انباری سر می زدیم اما فرقی نمی کرد.برای همین به تو گفتیم اما تو هم حرفمون رو باور نمی کنی»
اتوسا گفت :«می کنم.اما تا انباری رو بهم نشون ندین که نمی شه!»
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
.....۱....فقط.... ......