4 اسلاید صحیح/غلط توسط: 𝕣ꫀ𝕫ꫀ° انتشار: 1 سال پیش 174 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب....این داستانم جدیده، ولی برا اسمش ایده ای نداشتم پس...
برو اسلاید ۳
یکی دیگه...
با نگرانی پشت در سفید رنگ که از جنس چوب سرخ گردو بود ایستاده بودند، صورتشان نشانی از ترس میداد. خواهر بزرگتر، بر روی صندلی انتظار نشسته و تیک عصبی اش منبع لرزش پاهایش بود.
مادر؛ عاجزانه بر روی سطح زیرینش زانو زده، و اشک های اتشینش همانند رودی خروشان به سوی پایین فرو میریخت.
کوچک ترین دختر به گریه افتاده بود و قد بلند ترین و هیکلی ترین دختر، با چهره ای غضب الود به زمین چشم دوخته بود، ابروانش در هم رفته و گویی آتشی خوفناک در چشمانش فروزان بود.
رفتار هایشان نشانی از نگرانیشان بود. دیگر تماشاگران حق را به آنان میدادند، عزیز ترین کسشان در بستر مرگ بود.
زمین، از حال و روز خوبی برخوردار نبود ،و تنها ماه، که نگهبان کوچک، که قلب آرامش زمین را در خود گنجانده بود در کنارش بود، او...امیدی بود که زمین را وادار به تنفس اکسیژن میکرد.
اورانوس،دختر فیروزه ای رنگ سعی در ارام کردن مادرشان،خورشید بود؛ عطارد بی وقفه گریه میکرد و صورتش غرق در اشکانش بود. مریخ؛ در شوک غرق شده، بی صدا بر دیوار تکیه داده و در هپروت سیر میکرد و چشم به سطح سخت زیر پایش دوخته بود.
خورشید، عطارد،دختر کوچک و نحیفش را در آغوش کشید
- ششششششششش، اروم باش دختر نازم
عطارد، که از گریه به لرز افتاده بود لب باز کرد
- آ..آجی...حا....حالش خوب م..میشه مامانی؟!
نگاه خورشید به پایین سقوط کرد
- نمیدونم دخترم....نمیدونم...
مشتری کاسه صبرش لبریز کرد، مشتش را با تمام قوا به دیوار کوبید و نعره سر آورد
- خفه شید انقدر نق نزدید! زمین نمیمیره! اون ضعیف نیست، نمیمیره! اون کم نمیاره پس خفه شید!!
با عربده مشتری سکوت حاکم محیط شد، اورانوس به حرف آمد
- مشتری راست میگه، خواهر کوچولویی که من میشناسم خیلی قویه!کم نمیاره، اون قرار نیست بمیره!!
دوباره،امید در دلشان رخنه کرد. حرف های مشتری و اورانوس درست بود، زمین دختری نبود که به راحتی کم بیاره،اون بر میگشت. او...برای کامل کردن هدفش،یقینا با مرگ مبارزه کرده،و بر میگشت!
-درسته.....آبجی کوچولوی من....کم نمیاره، باید برگرده
همگان حرفش را تائید کردن و با امیدی تازه،سرسخت! و پایدار، به انتظار نشستن، ماه، که تمام اتفاق را دیده، و حرف های سیاره هارا شنیده بود، لبخندی بر لبان خشک شده اش نمایان شد و به زمین، که در بستر به خوابی عمیق رفته بود، چشم دوخت
- ....کاش چشماتو باز کنی و ببینی بقیه، با چه امیدی چشم به راهتن...امیدشونو ناامید نکن زمین....به خاطر من!
اشک های بلورینش بر گونه های رنگ پریده اش سر خورد ، به آرامی، موهای ابریشمی زمین را نوازش وار پشت گوشش هدایت کرد و بوسه کوچکی، بر پیشانی داغ و رنگ پریده زمین کاشت.
پایان.
سو...نظر بدید،لایک هم یادتون نره وگرنه با بلادی طرفین...
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
رومشتری کراشیدم
گریه ؟ نه بابا اینجا یک خاکه
🥲💔
پارت ۱۰ در آندرتیل رفت بررسی🗿
*گودرت
خسته نباشی پهلوان :/
:|||||
منتشر شد:||||
خو به من چه
من که تو داستان نیستم اصن
می دونی حالا که نایت اونده تو فکرم هس توعم بیارم ولی نمیدونم چگون۶
اگه انسانها منقر.ض بشن زمین درمان میشه😐
عه
دقیقا چیزی که موقع نوشتن داستان بهش فکر میکردمو گفتی
😂😂😂😂🤝🏻
زیبا زیبا•---•👐عکساییم که گذاشته بودی زیبا بودن🤝🤝
ممنان🤝🏻
خیلی قشنگ بود
خیلی قشنگ بود
ممنون
تموم شد؟خیلی گذار بود؛-
ولی جدی جدی خوب و دردناک بود
تنک