من منم! پارت2🌚☕

هاعی اگه میخواین ادامه بدم 15 لایک🌚☕

اونا فهمیدن من یه موجود عجیبم.... به دنیام خوش اومدید!

مادر و پدر من وقتی 3 سالم بود توسط آدما کشته شدن من قدرت پرواز دارم و میتونم مجسمه ها رو زنده کنم یا بنا های تاریخی رو به حرکت دربیارم میتونم مرده رو زنده کنم و همینطور ومپایرم🌚☕ چون مادرم میتونست مجسمه ها و بنا های تاریخی رو زنده کنه و پدرم ومپایر بود و میتونست پرواز کنه از اونا به من ارث رسیده 🌚☕ از اونموقه داره نامه های عجیبی میاد نامه ی مشکی که چسبش حرف N داره وقتی نامه رو باز کردن نمیدونم چی شد ولی انداختنش دور....یه ماشین عجیب همیشه از جلوی خونمون رد میشه و کلی از این نامه ها برامون میزاره برامون تو صندوق من ماشین رو میبینم ولی اونا نه... وقتی صندوق پست رو باز میکنن کل اونجا پر نامه میشه.... عجیبه! اونا به مالزی سفر کردن فکر میکردن تو جنگل های استوایی نامه ای نیست... ولی اشتباه بود یه فرد عجیب اومد و منو با خودش برد وقتی اونها خواب بودن...

منو با ماشین ترسناک و خوفناکش که مورد علاقه ی منه!... برد به Nevermore.. اونجا آدم های زیادی بود ولی من از شلوغی خوشم نمیاد! هااا این چه اتاقیه چرا همش صورتیههه! من این اتاق رو نمیخوام! خانم تاماگنا: عزیزم تو و هم اتاقیت سانی امیدوارم بتونید با هم دیگه کنار بیاید راستی با هم دعوا نکنید سانی و سولی باشه؟! سانی و سولی:چشم....

ام دیگه چیزی به ذهنم (میرسه🗿) نمیرسه فعلا بای چون امروز روز گهی بود و فعلا نمیتونم چیزی بخورم و دلم شکلات میخواد ولی نمیتونم بخورم و نمیدونم چه ربطی داشت خدافظ🤡

باعی دیگ🌚☕