هایییییی خب باییییییی😐😁😁😂
دفتر از دستم کشیده شد و دیدم مری گرفتش بی اختیار داد زدم 💚پسش بده 🖤پسش بدم شوخیت گرفته؟ الان 1 ساعته دارم سعی میکنم دفترمو ازت بگیرم اونوقت صداتو برام &الاب& میبری؟؟؟!!!! و با عجله رفت بیرون 🧡بفرما ناراحتش کردی 💚ازکجا فهمیدی خانم فیلسوف؟؟🙄😑 🧡مری هر وقت ناراحت میشه میره کنار استخر و پاشو تا زانو میکنه تو اب فیلسوفم خودتی 💚اها از کجا میدونی الان اینکارو کرده؟؟
🧡برو خودت بیرون ببین به سمت در حرکت کردم و یواشکی رفتم پشت حیاط درست همسنطور که الیا گفته بود از زبان مری🖤:خیلی ناراحت شدم اخه این چه کاریه تو همین فکرا بودم که حس ششمم بهم هشدار داد آدرین داره میاد نزدیکم وقتی یه قدم باهام فاصله داشت پاشو گرفتمو انداختمش تو اب بعد 5 دقیقه بالا اب نیومد ولی من برام مهم نبود از زبان ادرین💚:
نزدیکش شدم اون خیلی غیر منتظره مچ پامو گرفت و انداختم تو اب نمیدونم چند دقیقه اون زیر بودم وقتی پاشو از اب کشید بیرون به سطح اب رسیدم و گفتم 💚این چه کاری بود؟؟ بدون اینکه بهم اهمیت بده رفت و رو تاب نشست و خودشو تاب داد از اب اومدم بیرون خیلی عصبی شده بودم و میدونستم قراره یه شری به پا شه حتی اگه دست خودمم نباشه 💚باهام حرف نمیزنی ها؟ سعی داشتم خودمو کنترل کنم اما دوباره شکست خوردمو خودم دادم دگست عصبانیتم ولی من نمیخواستم و نمیخوام ناراحتش کنم...
از زبان مری🖤:اصلا برام مهم نبود چی میگه سرم تو گوشی بود و همینطور که تاب میخوردم سایه هیکل بزرگشو رو خودم حس کردم اما بازم خودمو به کوچه علی چپ زدم «یه اصطلاحه که یعنی بی خیال بودم» از زبان ادرین💚:«کوفت چرا انقد از زبان افرادو عوض میکنم؟؟😑😑🙄😐» نمیدونم چی میگفتم ولی هر چی بود هم گلوم درد اومد هم گوشم و دیدم محل نمیده گوشیشو از دستش قاپیدم و تو بالاترین نقطه گذاشتم 🖤پسش بده 💚خانوم بالاخره باهام حرف زد 🖤پسش نمیدی ها و با سرعت و ارتفاع تمام تاب خورد و وقتی به بالاترین نقطه رسید پرید و گوشیشو گرفت و کنار استخر فرود اومد از زبان مری🖤: از اون پرشای مری توری زدمو و فرود اوندم که یهووو...
لایک کامنت فالو منتشر پلیییییزززز🥺🥺🥺
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)