زندگی چندگانه آرو₂ p.19

ارو ویو:آماده شدم و حالا باید اعضا رو بیدار میکردم که ایده خیلی خوبی به ذهنم رسید اول ی لیوان آب خوردم بعدش بلند د.ا.د شدم پاشیییییییید دیررررر شددددددددد که بعله جواب داد همشون بدو بدو حاظر شدن من:خب بریم تو راه بودیم که بچه ها گفتن یونگی:چرا داد میزنییییی تهیونگ:اخر من رو س.ک.ت.ه میدی من:بالاخره یکی باید سرتون د.ا.د بزنه دیگه خوبه دیر برسید اونجا... هوسوک:نه نه اتفاقا عالیه فقط باید ق.ر.ص جهت احتیاط داشته باشیم من:اون دیگه به اختیار خودتونه هرجور دوست دارید یونگی:هیچی از خواب با ارزش تر نیست برام فعلا کوک:هیونگ خوبه ماشین نداریم وگرنه نمیشد بیدارت کرد راستش من از ارو ممنونم من:😂خواهش بقیه:😴😣

وقتی رسیدیم یه نفر اومد جلو اقای جانگ:کیم ارو خودتی؟ من:بله اقای جانگ:من مسدول برنامه هاتم تمرین هات و رژیم و.... من:باشه ممنون ذهنم:همین؟ وجی(وجدان یا همون ندای درون):چی بگه دیگه ذهنم:هیچ ولش از هم جدا شدیم من ی اتاق رفتم و بقیه هم نمد کجا دکتر:سلام بشین وزن و قدت رو بگیرم من:باشه ی دکتری اومد و فرم سلامتم رو پر کرد قد:165 وزن:43 و....... دکتر:این رژیمتون هست من:ممنون. یا خدا این چیه دیگه اینهمه بخورم؟ من:ببخشید ولی این رژیم خیلی زیاد داره من نمیتونم اینهمه بخورم دکتر:عاا خب معمولا همه میگن کمه اگه نتونستی نصفش رو بخور ولی با توجه به تمرین هات احتمالا کم هم باشه من:مگه قراره چکار کنیم؟باشه مرسی. اومدم بیرون که اقای جانگ:ارو بدو دیر میشه الان باید تمرین کنیم من:باشه اومدم

پرش زمانی 2 ساعت بعد:ارو ویو:بسه دیگه خسته شدم اقای جانگ:اروووو کارهایی که تو ی هفته به بقیه میدم دو ساعته تموم کردیییی من:جدی؟دکتر ی چوری گفت برنامه تمرین ها من گفتم قرارهچقد خسته بشم خدایی همین بود؟ اقای جانگ:آرو تو چیزی کار میکنی اخه اینها برای ی فرد عادی سنگینه من:عااا وجی:بو.کس دیگه چر فکر میکنی من:(باشه) راستش من بو.کس کار میکنم شاید به اون خاطر هست اقای جانگ:خیلی خوبه ادامه بده خب دیگه من میرم تا دوشنبه دیگه کاری باهات ندارم فکر کنم تا 4هفته دیگه برای انتخاب گروه حاظر باشی من:ممنون خدافظ اقای جانگ:خدانگهدار و رفت خب خب یوهو اینجا کیسه بو.کس داره و کلی تمرین کردم بعدش هم د.ن.س هایی که یاد گرفتم رو تمرین کردم

بعد ی دوش گرفتم وای خدا تازه 11 ساعت خب حالا چکار کنم اینجوری که حوصلم سر میره؟؟؟ اها میرم پیش بقیه پس از سالن خودم اومدم بیرون و به طرف سالن بچه ها رفتم هنوز نزدیکش نشده بودم سر و صدا های عجیب میومد در زدم کسی نشنید پس رفتم تو جین:اه بسه دیگه همینی که هست خوبه کوک:من خستممممممممم نامجون:گشنمهههه من:سلام چه خبره اینجا خانگ جانگ:وای میبینی چقد وایسا ارووووو سلامممم من:عه سلام خانم بچه ها همزمان:شما هم رو میشناسید من:اره قبل از ادیشن باهام کار میکردن تهیونگ:تمرینت چیشد ارو؟ من:مدیر برنامم گفت کارهای هفته رو بات کار کردم تا دوشنبه باهم کاری نداریم خانم جانگ:واا بیا پیش خودم باهات کار میکنم من:نه زحمت میش.... خانگ جانگ:عزیزم من خودم دوست دارم حالا اگه میتونی بیا این حرکت رو یادت بدم نشون اینها بده من:باشه

حرکت رو یاد گرفتم بعد به بچه ها دادم من:خب دیگه تموم شد بسه خسته شدم بچه ها:اره اره بسه بریم ی چیزی بخوریم من:هنوز تایم ناهار نشده کوک:ارو بهت خوش گذشته ساعت 3 هست الانه که ناهارخوری رو ببندن من:جدی؟همین الان نگاه کردم ساعن 11 بود اصلا متوجه گذر زمان نشدم خیلی زود گذشت تهیونگ:باشه فعلا بریم ی چیزی بخوریم من:بریم ی نگاه به برنامه رژیمم کردم سالاد کاهو روز اول باشه خب اما من کاهو.... ولش کن عیب نداره میخورم دیگه من ی سالاد کاهو گرفتم بقیه هم برنامه رژیم خودشون رو بعد رفتیم و روی ی میز نشستیم غذاهارو چند دقیقه بعد اوردن همنجوری داشتیم حرف میزدیم و غذارو میخوردیم که....

نویسنده:کات بالا رو بنگرین اگه ننگریدید(؟؟؟این چیه دیگه ندیدید)برید کامنت های پرت 17 رو نگاه کنید پارت 18 رو گذاشتم. ناظر بنشر لطفا زحمت کشیدم♥خب برو نتیجه چالش داریم....