کتاب غرور و تعصب و بخونین قشنگه 🙂✨
شب بود نامجون زنگ زده بود بهم و بش کفتم نمیام به ماند ک چقدر غر غر کزد و جین ارومش کرد ولی خیلی ذوق داشتم
رفتم رو به روی جونگ کوکی ک داشت کتاب میخوند نشستم دستامو گذتشتم زیر چونم و با لبخند نگاش کردم سرشو از کتاب دراور و همون طوزی نگام کرد ک از ذوق کف زمین پهن شدم ک بلندم کرد و نشوند رو پاهاش ک سرمو کذاشتم رو سینش با ذوق بهش مشت میزدم
کوک : چته وحشی چقدر دستت سنگینه😐😂
ات: خیلی دوق دارمممم
کوک: چرا ؟
ات : نمیدونم بعضی وقتا الکی الکی ذوق دارم
کوک: کوچولوی من خیلی احمقی
ات: چیگفتی ؟
کوک : خیلی احمقی
ات : ن قبلش ؟
کوچولوی من ؟
ات : اره خدشه
کوک : خوشت اومده ؟
ات : خیلییییییی
اینو ک گفتم کوک همون موقع گوشیشو دراورد رفت تو قسمت شماره من منو لیتل بیبی سیو کرده بود ک اونو با کوچولوی من عوض کرد خیلی ذوق کرده بودم دستمو دور گردنش حلقه کردم و سرمو گذاشتم رو شونش ک لپمو کشی
کوک : وییییی چ لپ نرمی دارییییییی
ات در حال گاز گرفتن دست کوک
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
عاالی بود
پارت بعد هم زود تر بزار
پارت بعدی و نمیزاری؟
ببعهدی دیهههههه
الان الان چشم