ببخشید خیلی دیر شد ✨

یهو تلفن جونگ کوک زنگ خورد مثل اینک بابام بود زیاد اهمیت ندادم و رفتم تو گوشیم داشتم چت میکردم ک جونگ کوک یهو گفت چیییی چیمیگی ( برش زمانی ) توی بیمارستان بودم پشت در التاق عمل منتظر یه خبر یه خبر از جین هبر اینک سالمه و طوریش نشده ( فلش بک) نامجون : جین تصادف خطر ناکی کرده داریم میریم بیمارستان لطفا ات رو بیار اونجا ( باگریه ) ( پایان فلش بک) از جام پاشدم و از راهروی بیمارستان خارج شدم از بخش بیرون اومدم و رفتم تو محوطه بیمارستان توی مکان میدون طور سر سبزش چنتا نیم کت بود رو یکی شون نشستم و به خواطراتی ک با جین داشتم فکر میکردم و اشک هام به صورت متوالی پشت هم بیرون میریختن جوری ک پلک نمیزدم ولی اشکام میریختن توی افکارم غرق بودم ک دستی رو رو شونم حس کردم اولش ترسیدم بعد ک دیدم جونگ کوکه سریع پریدم بغلش فقط اون الان ارومم میکرد موهامو نوازش میکرد و تو بغلش هق هق میزدم نه چیزی میپرسید نه چیزی میگفتم جفتمون میدونستیم الان فقط باید گریه کنم بوی تلخ عطرش عین ارام بخش بود دلم میخواست همون جا بمونم ولی ازش جدا شدم و دست کوک و گرفتم و به داخل بیمارستان رفتیم توی راه روی کنار اتاق عمل صندلی های طوسی ای بود به نزدیگ ترین کوشه به در اتاق عمل رفتم به دیوار تکیه دادم و سر خوردم پایین زانو هام رو بغل کردم نمیخواستم گریه کنم برای همین تند تند پلک میزدم و میخندیدم در اتاق باز شد دکتر اومد بیرون دکتر: وعضیتش خوبه فقط اینجا امکان نگه داری از ایشون فراهم نیست اگه میشه ببریدشون خونه پرستار بگیرید و ازشون به خوبی مراقبت کنین ایشون تا عصر به خونه منتقل میشن نامجون : ممنون برق و ذوق و از تو چشمام احساس میکردم ما مثل قبل میشیم کنار هم دوییدم و نامجون و بغل کردم رفایم خونه جین و اوردن نامجون براش روی مبل جا اماده کرده بود چون بقیه اعضا هم میخواستن بیان اینجا پیش جین بمونن .

( فردا ) هودیمو با شلوار دمپا کش مشکبم پوشیدم موهامو دم اسبی بستم داشتم میرفتم بیرون ک نامجون : کجا کجا بچه ؟ ات: جایی کار دارم زود میام نامجون : کوک میشه برسونیش ؟ کوک : اره حتما لعنتی انقدر زود و سریع لباس عوض کرد انگار از خداش بود بیاد سریع رفتیم سوار ماشین شدیم ادرس ارایشگاهمو دادم بهشو گفت منتظر میمونه رفتم تو ارایش گاه موهامو کوتاه کرد تا فکم و یه چتری کم پشتم برام زد و ناخون های مشکی رنگ تقریبا کوتاهی کاشتم و اچنم تو ماشین کوک : ببخشید خانوم محترم اما من راننده شخصی شم... ات ؟ ات : 😂😂😂😂 نشناختی ؟ کوک : خیلی خوشگل شدی منگل ات : مرسی ( اینم بگم ک ات موهاشو از پشت بسته ( همون طور ک کوک همیشه میبنده)) رفتیم خونه وقتی رسیدم همه ازم تعریف کردن همین طوری دور هم رو مبل نشسته بودیم ک یهو جیهوپ: ات نمونه ی دختر جنگ کوکه شوگا : ارع رفتاراشون خیلی شبیه کاراشون سلایقشون استایلشون حتی موهاشون ناجون : اره واقعا انگار ات بچه کوکه ن من کوک : راست میگن بچه شبیهیم ات ک تو باغ نبود تو گوشیش بود : ها ؟؟؟ کوک : اعضا میگن شبیهیم شبیهیم ؟ ات در حالی ک جواب کوک با بی توجهی میده : ها نمد کوک : گوشیتو بزار کنار انقدر ایگنورم نکن ات اب ک گوشیشو خاموش میکنه و به جونگ کوک نگاه میکنه : بفرمایید بگو جیمین : چرا سما دوتا با هم قرار نمیزارین نامجونی ک پسی میزنه بش : اوی اوی اوی جین : راست میگه بابا خیلی بهم میان مبارکه نانجون : باشه بامزه بود بسه دیگ تمومش کنین ( ویو ات ) خیلی سوسکی از تو جمع اومدم بیرون کوکم دنبالم اومد بیرون رفتم تو اتاقم رو تخت بالشتمو بغل کردم و دراز کشیدمو ک کوکم اومد تو اتاقم و در و بست رومد رو تخت و جوری ک انگار بالاسم میخوای شنابره وایساد و کوک: ات .. من ... دوست دارم ات : میدونی چند سالته؟ کوک : میدونم ات : میدونی من چند سالمه؟ کوک : میدونم ات : میدونی چند سااال اهتلاف سنی داریم ؟ کوک : میدونم ات : اگه میدونی پس منم دوست دارم 🙂 کوک: جانم ؟ بوسیدن و این چرت و پرتا*
از رو اون حالت بلند شد و دستمو کشید سمت خودش و منو انداخت توی بغلش و محکم فشرد دستامو دوسش خلقه کردم و محکم تر بغلش کردم ک یهو در باز شد و ما نامجون و تو چهار چوب در دیدیم یهو از هم جدا شدیم و اون اون ور به قاب عکسا نگار کرد منم جز سرگرم کردن خودم با ناخونام هیچ غلط دیگ ای نتونستم بخورم نامجون : به به چشمم روشن ببینین با حرفای شما این کارارو میکننا ترو خدا نه من فکر کردم پایین ۲۱ سالگین دوست پسر پیدا نمیکنیییییی بعدم رفت ات و جونگ کوک : خندییدن . کوک در و بست رفت رپ تهتم دزاش کشیذ دستتشو باز کرد دوییدم و رفتم بغلش خوابیدم ک یهو پیشونیمو بپسید منم رفتم بالا و چشم هاشو بوسیدم و دوباره رفتم پایید و تو بغلش خجالتمو گم کردم

من چرا هشتا گذاشتم ؟ دیگه چیزی به مغزم نمیاااددد

دیگه چی بگم روز خوبی داشته باشید
باییی
بایییی
باییییی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اینبار ازتون میخام حمایتم کنین|~~
یعنی چجوری؟
اینکه ازم یه تست بسازین که راجع به من باشه
مثلا بیومو بزارین یا مصاحبه یا هرچیز دیگه...
که چنتا تست راجع به سولومون تو
تستچی باشه|🐰🕸|
برای اینکار من بهتون ۵۰۰۰ تا امتیاز میدم|🍄|
و ۱۰ تا از تستاتونو لایک میکنم|🦔|
اگه مسابقه ی دارین که در حال برگزاری
آره آره منم سولومون🌓🚶♀
میدونم تبلیغاتم زیاد شده ولی خب
بدون تبلیغ ک نمیتونیم پیش بریم👐🏻🕸
ببینین شما اگه ۱۵ روز مثلا پشت سر هم
گردونه رو بچرخونید شاید ۵ بار بتونید
امتیاز ۱۰۰۰ تایی بگیرین👀👣
آنوقت چجور خوششانسی باشی👶🏽🐚
حالا این چه ربطی به قضیه من داره؟!+
اینبار ازتون میخام حمایتم کنین|