پارت 10 ناظر پلیز منتشر 💚
چکار داشت ؟ آرکا : گوشیش جا مونده بود مشکلت باهاش چیه دراکو : میدونی مشکلم چیه اینه که...دوسش دارم آرکا : چی ؟ مگه این مشکله ؟ دراکو : واسه من هست چون لورا کسیه که ازش متنفرم آرکا : از حرفات سر در نمیارم دراکو : همون بهتر سر در نیاری انتقام مادرمو ازش میگیرم آرکا : انتقام ؟ دراکو : پدرش قاتل مادرمه آرکا : چ..چی.... خب پدرش چه ربطی به خودش داره دراکو : پدرش مرده میفهمی ؟ آرکا : چون پدرش مرده تاوانشو لورا باید پس بده ؟ دراکو : پس کی تاوانشو پس میده ها ؟ آرکا : تاوان کاری که پدرش کرده رو لورا نباید پس بده دراکو : واسه چی ؟ آرکا : چون بی گناهه دراکو : تو نمی خواد نگران اون باشی من از این حسم اعصابم خورد شده مغزم میگه ازش متنفرم ولی...ولی قلبم میگه عا..شق..شم واقعا گیج شدم آرکا : امروز پیشت میمونم لورا گفت نمیاد دراکو : کجا میمونه ؟ آرکا : دقیقا از کجا بدونم... لورا : تو خیابونا قدم میزدم و فکرم درگیر دراکو بود...درگیر خودش...درگیر حرفاش امکان نداره پدر من اون کارو کرده باشه...چطور میتونم باور کنم به خودم اومدم روبه روی بیمارستان بودم وارد شدم حس بدی نسبت به اینجا داشتم رفتم طبقه بالا تو اتاق کلارا نشسته بود رو تخت....مگه دکتر نگفت از سر جات پا نشو کلارا : تیر که نخوردم گوشیتو اوردی ؟ لورا : آره نگاهی به گوشی انداختم هری پیام داده بود بهش زنگ بزنم شمارشو گرفتم و گوشیو در گوشم گذاشتم بعد از چند تا بوق صداش تو گوشم پیچید الو هری : سلام بالاخره زنگ زدی لورا : دلم واست تنگ شده بود هری : من بیشتر لورا : از هرماینی و رون چه خبر هری : خبر خاصی نیست می خواستم یه چیزی بهت بگم تو....نمیای ایتالیا ؟ لورا : فکر نکنم راستی کلارا تصادف کرده هری : چ..چی کِی لورا : امروز هری : الان خوبه ؟ لورا : آره هری : خودت چطوری؟ لورا : بد نیستم هری : چیزی شده ؟ لورا : نمی خواستم در مورد پدرم بدونه....نه اتفاقی نیوفتاده فقط یکم خستم هری : مراقب خودت باش بای لورا : بای....گوشیو قطع کردم و توی جیب کاپشنم گذاشتم کلارا : هری بود ؟ چی گفت لورا : چیز خاصی نگفت فقط گفت نمیای ایتالیا منم گفتم فک نکنم حالت چطوره ؟ کلارا : از همیشه بهتر راستی فلورا که یادته نه ؟ لورا : فلورا...دختری بود که از همون سال اول تا سال آخر مثل دشمنای خونی بودیم ولی با کلارا دوست بود ...یادم اومد خب ؟ کلارا : داره میاد اینجا لورا : چرا ؟ کلارا : لورا بس کن دیگه دلیل دشمنی شما دو تا چیه لورا : دلیلی نداره تقصیر اون بود صدایی از پشت سرم توجهمو جلب کرد برگشتم و تو چشمای مشکیش خیره شدم + تقصیر من بود ؟ عزیزم دروغ نگو لورا : انتظار نداشتم انقد زود بیای فلورا : فکر نمیکردم اینجا باشی کلارا دوست خانوادگی منه دلیلی نمیبینم اینجا باشی به هر حال کلارا دلش به حالت سوخته و هنوز باهات دوسته لورا : بغض گلومو می فشرد دستامو مشت کردم و از اتاق رفتم بیرون کلارا : لورا وایستا لورا : به حرفش اهمیتی ندادم و با سرعت زیاد از بیمارستان خارج شدم همیشه ازش نفرت داشتم......حالا کجا برم...تنها جایی که دارم آرکا : دراکو یکم اخماتو وا کن چته دراکو : انتظار که نداری بخندم صدای زنگ در به گوشم خورد آرکا : من باز میکنم لورا : سلام سرمو انداختم پایین و وارد خونه شدم و رفتم طبقه بالا......
دراکو : رو مبل نشسته بودم صدای قدم های محکمی پشت سرم شنیدم کمی بعدش در اتاق طبقه بالا محکم بسته شد لورا بود ؟ آرکا : چشه ؟ دراکو : از سر جام پاشدم و رفتم طبقه بالا در زدم..جواب نداد درو باز کردم داشت گریه می کرد چی شده ؟ لورا : ولم کن...دراکو : تا نگی چی شده بی خیال نمیشم...واسه کلارا اتفاقی افتاده ؟ لورا : نه ولی اون دوستش...بد جور تحقیرم کرد...ازش متنفرم...دراکو : الان به خاطر حرفای اون گریه میکنی ؟ لورا : تو بودی اعصابت خورد نمیشد ؟ اعصابت خورد نمیشه یکی بهت بگه بهترین دوستت به خاطر دلسوزی باهات دوست شده ؟ ها ؟ دراکو : هیچوقت...هیچوقت حرفای کسی رو جدی نگیر...لورا : اگه تو بودی از حرفاش قلبت نمی شکست ؟ دراکو : به اندازه کافی از این حرفا شنیدم...تا حدی که دیگه واسم مهم نیست هدف اون دختر اینه که دوستی تو و کلارا رو بهم بزنه اگه کلارا احساس ترحم نسبت به تو داشت این همه سال باهات دوست نمی موند...این همه راه از کشور دیگه نمیومد به خاطر دیدن تو لورا : حرفاش قلبمو آروم میکرد...حق با توعه دراکو : اسم دختره چیه ؟ لورا : واسه چی ؟ دراکو : فقط بگو...کسی که قلب کسیو میشکونه باید تاوان پس بده لورا : فلورا دراکو : دیگه گریه نکن...هیچوقت به خاطر حرفای کسی گریه نکن لورا : ممنون....بابت حرفات..... دراکو : از پله ها پایین رفتم من میرم بیرون...آرکا : کجا ؟ دراکو : حواست به لورا باشه کاپشنم و برداشتم و رفتم تو حیاط و سوار ماشین شدم..... آرکا : رفتم سمت اتاقش...لورا چیزی میخوری ؟ لورا : یه لیوان آب بهم میدی ؟ آرکا : حتما...یه لیوان آب واسش بردم لورا : دراکو رفت ؟ آرکا : میدونی کجا رفت ؟ لورا : امیدوارم باهاش دعوا نکنه.... دراکو : وارد بیمارستان شدم و رفتم سمت اتاق کلارا مطمئن بودم اونجاس در زدم....کلارا : بفرمایید دراکو : سلام کلارا : دراکو ؟ سلام فلورا : کلارا میشناسیش ؟ دراکو : فلورا شمایید ؟ باید باهاتون حرف بزنم فلورا : با من ؟ دراکو : آره اگه امکانش هست بیاید تو حیاط از در اتاق بیرون رفتم و تو حیاط منتظرش موندم فلورا : کارِت چی بود ؟ دراکو : با لورا حرف نزن فلورا : پس وکیل مدافع لورایی دراکو : هر چی می خوای فکر کن....دفعه دیگه حق نداری حتی نزدیکش باشی فلورا : این الان یه تهدیده ؟ دراکو : دقیقا....اولین و آخرین هشدارم بود....قبل از اینکه چیزی بگه از کنارش رد شدم و سوار ماشین شدم و برگشتم عمارت کلید و به در انداختم و وارد شدم لورا : خوبی ؟ باهات دعواش که نشد دراکو : نیازی به دعوا نبود با یه تهدید کوچیک همه چی درست شد دیگه حتی نزدیکتم نمیاد
( عکس اسلاید آرکا ) لورا : لبخندی رو لبم نشست ممنون...چرا انقد کمکم میکنی ؟ دراکو : فکر کنم قبلا دلیلش رو گفتم آرکا : دراکو اومدی ؟ خوبی ؟ دراکو : چند بار بگم دعوا نشد لورا : میخوام برم بیرون دراکو : هیچ جا نمیری لورا : واسه چی ؟ دراکو : همین جا میمونی نمیتونم اجازه بدم دختر کسی که زندگیمو داغون کرده همین طور آزاد باشه لورا : ( با داد ) پدر من هیچ کاری نکرده نمیدونم کِی قراره اینو بفهمی ولی هر دلیلی که تو بیاری غیر قابل قبوله تو فقط بلدی آدما رو تحقیر کنی اونم جلوی یه آدم دیگه به آرکا نگاهی انداختم و رفتم که دستم محکم گرفته شد برگشتمو تو چشماش خیره شدم دراکو : دفعه آخرت باشه با من اینطوری حرف میزنی اگه منظورت آرکاعه اون همه چیزو میدونه لورا : تو حق نداری مردمو نسبت به من بدبین کنی اجازه نداشتی این حرفارو بهش بزنی .....اجازه نداشتی دروغ بگی دراکو : ساکت شو لورا....لورا : ساکت نمیشم تا الان هرچی دلت خواسته گفتی دیگه اجازه نمیدم....الانم هر جا که بخوام میرم دراکو : وقتی در قفله هیچ جا نمیتونی بری لورا : الان تو منو تو این خونه زندانی میکنی ؟ دراکو : هر جور دلت می خواد فکر کن دستشو ول کردم با سرعت رفت طبقه بالا آرکا : چرا اینجوری باهاش حرف زدی دراکو : تو چرا طرف اونی من دوست توعم نه اون آرکا : ولی نباید اینطوری باهاش حرف میزدی دراکو : لازم نیست واسم تصمیم بگیری چطور حرف بزنم آرکا : رفتم طبقه بالا صدای گریه لورا میومد در زدم لورا : ولم کن... حوصله ندارم آرکا : در و باز کردم گریه نکن لورا : هرچی دلش میخواد بهم میگه آرکا : هیچکدوم از حرفاش از ته دلش نیست من خیلی وقته می شناسمش میدونم کار اشتباهی کرده به من گفته...دراکو آدم عجیبیه البته قبل از اینکه مادرش بمیره....یکم بهتر بود ولی جدیدا خیلی عصبی شده لورا : دقیقا باید وقتی با من حرف میزنه انقد عصبی باشه ؟ واقعا نمیدونم....نمیدونم چرا دوسش دارم آخه همش داد و بی داد میکنه آرکا : دراکو تو رو دوست داره.... لورا : امکان نداره آرکا : خودش بهم گفت....فقط الان حال خوبی نداره نیاز داره یکی درکش کنه اون حسش با تنفر ترکیب شده رفتارش خودشم آزار میده لورا : یعنی میگی چکار کنم وایستم تا هرچی دلش میخواد بگه ؟ آرکا : نه...فقط..فقط حرفاشو به دل نگیر لورا : اشکامو پاک کردم و رفتم سمت پنجره و نگاهی به بیرون انداختم بارون همه جا رو خیس کرده بود و خورشید پشت کوه پنهان شده بود و ماه تو آسمان نمایان شده بود آرکا : خب من یکم کار دارم باید برم...به حرفام فکر کن لورا : باشه.....آرکا : رفتم تو اتاق نشیمن دراکو روی مبل نشسته بود....دراکو من میرم مراقب خودت باش....جوابمو نداد از عمارت رفتم بیرون دراکو : وارد اتاقم شدم و در تراس رو باز کردم و رفتم داخل تراس باد خنکی می وزید و ستاره ها چشمک می زدن به ماه خیره شده بودم
لورا : از اتاق رفتم بیرون در اتاقش باز بود ولی خودش نبود کمی دقت کردم تو تراس بود رفتم سمتش سرده...سرما میخوری دراکو : مهم نیست تو برو داخل لورا : من سردم نیست ماه کامله...واقعا قشنگه دراکو : خیلی....لورا من بابت اینکه به آرکا ماجرا رو گفتم...متاسفم لورا : مشکلی نیست...اونم مثل دوستم میمونه
ناظر لطفا لطفا منتشر کن لایک و کامنت فراموش نشه 💚🌌 پارت بعد و چند روز دیگه میزارم ☺
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
تو نظرسنجی جدیدم شرکت کنید
تنکس
فقط من روی ارکا کراش زدم؟ هعی🥲💔🗿
نه تنها نیستی💔😅
عالیییییی بود
به جرات میتونم بگم یکی از بهترین نویسنده های تستچی هستی🙂💚
فقط چرا نام کاربری من اسم دشمن خونی لورا هست 💔🥲
واییی مرسیییی لطف داری مهربونممم💚😊:) عه نمیدونستم همینطور یه اسم به ذهنم اومد ببخشید💔☺لاوم💚🌻♥
💚😍
نه بابا اوکیه منم اسمم فلورا نیست خودم همینجوری انتخاب کردم😂💚
منتظرمم
گذاشتمش بررسی 💙
منتظرم که منتشر بشه♥🫂
عالییییی
مرسی💙♥
منتظر پارت بعدممم
تنکس♥💚
اون راستی اسم شخصیت داستانم رو عوض کردم گذاشتم جنا
اوکی♡
آخه چرا پارت بعد نمیاددد
چند روز دیگه آخه امتحان دارم☺💚
منتظر پارت بعدمممم
مرسییی💚♥ چند روز دیگه آخه امتحان ریاضیم نزدیکه
فلورا؟ آخه چرا؟ منم اسم شخصیت داستانم رو گذاشتم فلورا.
عه واقعا؟ حالا اشکالی نداره💚🌌
♥♥