پارت 8 ناظر پلیز منتشر 💚♥
سلام دراکو : سلام اومدی لورا : چرا همه برقا خاموشه دراکو : زیاد خوشم از روشنایی نمیاد تاریکی حس خودمو بهم میده لورا : ولی من تو روشنایی حس زندگی میکنم دراکو : خب...همه آدما مثل هم نیستن لورا : ولی کسایی که مثل هم نیستن باهم کنار میان مگه نه ؟ دراکو : شاید.... خوابت که نمیاد.... لورا : نه اصلا...برم لباسمو عوض کنم برمیگردم داشتم میرفتم سمت پله ها که دستمو گرفت برگشتم و متعجب نگاهش کردم دراکو : وایستا...فعلا نرو بیا فیلم ببینیم لورا : دوباره ؟ دراکو : من عاشق فیلمم لورا : اوکی...نشستم رو مبل خب حداقل بزار لامپو روشن کنم دراکو : خوشم نمیاد لورا : باشه بشین....دراکو : نشستم کنارش و یه فیلم با ژانر ترسناک و درام گذاشتم لورا : غرق فیلم شده بودم ولی خیلی جاهاش ترسناک بود که باعث میشد چشمامو ببندم مدتی گذشت که واقعا از فیلم ترسیده بودم از سر جام بلند شدم دراکو : چی شد خوشت نیومد ؟ لورا : نه...من..من از فیلم ترسناک میترسم دراکو : انقد می ترسی که حتی نمیتونی ببینی...لورا : من ترسو نیستم ولی خوشم نمیاد با سرعت از پله ها بالا رفتم و رفتم تو اتاق و درو بستم هروقت فیلم ترسناک می دیدم کل فکرم مشغول چیزای ترسناک میشد حالا نمیتونم بخوابم دراز کشیده بودم رو تخت که صدای رعد و برق تو سَرم پیچید از اتاق رفتم بیرون دراکو هنوز داشت فیلم می دید البته ترسناک نبود دراکو : از رعد و برق می ترسی؟ لورا : خیلی نمیتونم بخوابم دراکو : نگاهی بهش انداختم انگار بغض گلوشو گرفته بود چون صداش می لرزید دستشو گرفتم و تو چشماش خیره شدم...لورا نترس رعد و برق ترس نداره...باشه ؟ لورا : نمی..نمیتونم از بچگی از رعد و برق می ترسیدم البته اون موقع پدرم کنارم بود... دراکو : منم از رعد و برق می ترسیدم ولی...ولی اون موقع مادرم منو تو آغوش خودش می گرفت از وقتی مادرم رفت....با تنهایی کنار اومدم و ازش نمی ترسم لورا : خودت گفتی آدما باهم فرق دارن دراکو : دستشو گرفتم و سمت خودم کشیدم و رو مبل کنارم نشست یهو گِریش گرفت اشکاشو پاک کردم و لورا رو تو آغوش خودم کشیدم واقعا نمیدونم چرا...چرا اینکارو کردم لورا : اشکام بند نمی اومد منو تو ب..غ...لش گرفت دراکو : آروم باش گریه نکن لورا : دلم...دلم واسش تنگ شده یعنی دیگه...دیگه هیچوقت نمی بینمش دراکو : واقعا جوابی واسه سوالش نداشتم...ضربان قلبم بالا رفته بود نگاهی بهش انداختم خوابش برده بود...حالا چکار کنم نمی خواستم بیدارش کنم گذاشتم همینطور بخوابه خودمم چشمامو رو هم گذاشتم و با حس عجیبی که داشتم خوابم برد.....
لورا : چشمامو باز کردم نگاهی به جایی که بودم انداختم...چی من اینجا چکار میکنم دراکو : بیدار شدم دیدم لورا کنارم نشسته لورا : من اینجا چکار میکنم دراکو : هیچی از دیشب یادت نمیاد ؟ لورا : با یکم فکر کردن همه چی یادم اومد آها...خب یادم اومد ممنون..که کنارمی دراکو : لبخندی زدم لورا : من میرم تو اتاقم صدای ضربان قلبم تو گوشم می پیچید...وای من دیشب پیش اون بودم آخه دیوونه چرا از رعد و برق می ترسی اَه....نگاهی به لباسام انداختم همون لباسی تنم بود که دیشب باهاش رفتم بیرون لباسمو عوض کردم و یه هودی سفید با شلوار مشکی پوشیدم و رفتم سمت آشپزخونه یه نسکافه درست کردم دراکو قهوه می خوری ؟ دراکو : آره فقط بعدش باید برم بیرون لورا : آها تا ده مین دیگه حاضر میشه دراکو : پس میرم حاضر شم لورا : دراکو رفت تو اتاقش صدای زنگ گوشیش اومد یکم منتظر موندم ولی دراکو نیومد گوشیو در گوشم گذاشتم صدای پسری توی گوشم پیچید × موطلایی کجایی لورا : سلام...× شما ؟ لورا : دراکو تو اتاقشه فک کنم با شما می خواد بیاد بیرون × آها اونوقت شما کی هستین؟ لورا : من...لورام دوست دراکو × منم آرکا هستم به دراکو بگو زودتر بیاد خدافظ لورا : حتما..خدافظ دراکو : یه هودی مشکی و سبز با یه شلوار لی پوشیدم و موهامو شونه زدم یکم ادکلن زدم و از پله ها رفتم پایین لورا : دوستت...آرکا زنگ زد گفت بهت بگم زودتر بری پیشش دراکو : اوکی پس من برم لورا : قهوه حاضره فقط دیر نمیشه ؟ دراکو : قهوه رو که خوردم بعد میرم یکم منتظر بمونه چیزی نمیشه رفتم تو آشپزخونه و یه لیوان قهوه رو سر کشیدم و سوییچ و برداشتم و رفتم سمت در لورا : خوش بگذره...خدافظ دراکو : خدافظ سوار ماشین شدم و با سرعت بالا رانندگی می کردم..... لورا : یه لیوان نسکافه بدون شکر خوردم و رفتم طبقه بالا در اتاقش باز بود رفتم که درو ببندم چشمم به داخل اتاقش افتاد دیوار اتاق با کاغذ دیواری طوسی پوشیده شده بود تخت بزرگی با روتختی طوسی و سبز کنار پنجره بود پنجره با پرده های سبز پررنگی پوشیده شده بود میز مشکی کوچیکی کنار تختش بود توجهم به یه دفتر مشکی که دورش طلایی بود جلب شد برش داشتم و نگاهی بهش انداختم رو تخت نشستم و آروم دفتر و باز کردم فهمیدم دفتر خاطراته نوشته بود ( از روزی که چشم باز کردم تو یه خونه بزرگ که همه بهش عمارت می گفتن بودم خونه قشنگیه ولی من اکثر وقتا تو اتاق خودمم بعضی وقتا گیتار می زنم.....تقریبا چهارده سالمه شنیدم همه دور و برام از هاگوارتز حرف می زنن ولی من اونجا نیستم تو یه مدرسه دیگه درس می خونم چند وقتیه همش یکی تو ذهنمه ولی نمیدونم کیه احساس میکنم تو زندگیم یه بار دیدمش یه دختره فقط چشماش تو فکرمه چشمای کهربایی قشنگی داره فکر کنم تو بچگی دیده باشمش پدرم میگه دختر یکی از دوستاش به اسم تامه...ولی اسم دختره رو بهم نمیگه ) لورا : خشکم زده بود یعنی چی یعنی...یعنی اون منو قبلا دیده ؟ یعنی پدر من با پدر دراکو دوست بوده؟ این سوالایی بود که ذهنمو درگیر کرده بود چند صفحه زدم جلو نوشته بود ( امروز بهم ثابت شد که زندگیم داره رو به تاریکی میره زندگیم...مادرم...کسی که دوسش داشتم تنهام گذاشت و رفت اما من بهش قول میدم باعث و بانی این اتفاق و زنده نمیزارم )
( امروز قراره برم روانشناس هر چند احساس میکنم حالم بدتر میشه ) لورا : همینطور داشتم ادامه می دادم صدای چرخیدن کلید توی در اومد.....صدای پا هر لحظه به در اتاق نزدیک تر میشد دراکو پشت در بود و تا نگاهش به من افتاد لبخند روی لبش محو شد دراکو : ت..تو اینجا چکار میکنی چرا اون دفتر دست توعه ها؟ لورا : دفتر و روی میز گذاشتم و سر پا وایستادم ترس افتاده بود به جونم می خواستم از اتاق برم بیرون که دستمو محکم گرفت دراکو : ( با داد ) جواب سوالمو بده...اون دفتر چرا دست تو بود لورا : اصلا انگار این همون دراکو نبود خیلی عصبی بود بغض گلومو فشار میداد دراکو : دِ بگو تو که نخوندیش درسته ؟ تو چشماش خیره شدم اشک توی چشماش حلقه زده بود لورا : تو چشماش خیره شدم خشم توی چشماش موج میزد انگار هر لحظه می تونست خطرناک تر بشه چشمامو بستم که ضربه محکمی روی صورتم نشست سوزش بدی روی گونه ام احساس میکردم چشمامو با ترس باز کردم دستش کنار صورتم بود درست حدس می زدم...یه سیلی محکم بهم زده بود دستمو روی گونم گذاشتم و برگشتم که برم تو اتاق دراکو : خ...و...ن جلوی چشمامو گرفته بود یهو دستمو بلند کردم و سیلی محکمی بهش زدم برگشت و رفت تو اتاق رفتم و پشت در وایستادم ببین لورا...تو...تو اجازه نداشتی دفتر منو بخونی لورا : ف..فقط یه دفتر بود دراکو : واسه تو یه دفتره واسه من چیزیه که غم هامو توی اون می نویسم تنها چیزی که میتونم باهاش درد و دل کنم فقط یه دفتره...به نظرت آسونه ؟ به نظرت آسونه که هیچکسو نداشته باشی ؟ نمیخواستم...نمیخواستم کسی راز های توی دلمو بفهمه...من بهت گفتم بیای کنارم...چون تنها بودم...ولی تو...لورا : هر لحظه سوزش روی صورتم بیشتر میشد اشکام تمام صورتمو خیس کرده بود...به هر حال...من..من دیگه اینجا نمی مونم دراکو : لورا...من...من متاسفم لورا : چرا هرکاری میکنید آخر بایه متاسفم کارو تموم میکنید با تاسف هیچی...هیچی درست نمیشه همتون مثل همید اول قلب آدمو خورد میکنید و با یه تاسف به همه چیز پایان میدید بسه دیگه...تحمل من انقد بالا نیست...مگه چند بار یه قلب میتونه بشکنه از این خونه میرم تا...تا دیگه تنها باشی و با خودت کنار بیای همینطور که حرف میزدم وسایلمو جمع میکردم چمدون رو دنبال خودم می کشیدم تا رسیدم به در دراکو پشت در به دیوار تکیه داده بود دراکو : لورا..ببین حق داری هیچی با تاسف درست نمیشه ولی...ولی خب چکار کنم کار دیگه ای از دستم بر نمیاد چمدون و از دستش کشیدم لورا : اونو پس بده دراکو : نمیخوام لورا : دراکو چمدونو بهم بده باید برم دراکو : همین که گفتم تو هیچ جا نمیری لورا : میدونی چیه...من هروقت کسی و دوست داشتم تنهام گذاشت دراکو : چ..چی لورا : چند وقته حس عجیبی نسبت بهت دارم...فک کنم...من ازت..خو..خوشم اومده دراکو : اینو که گفت قلبم به تپش افتاد...فقط بهش خیره شد بودم تو چشماش خیره شدم....آدم..کسی رو که دوست داره...تنها نمیزاره چمدونو ول کردم و رفتم سمت اتاقم و در و بستم چطور ممکنه...اون باید از من متنفر باشه...ولی..چرا..چرا همه چی بر عکس شد.....
لورا : رفت تو اتاق و من موندم و کلی فکر که ذهنمو درگیر کرده بود من...من چی بهش گفتم...یعنی واقعا...واقعا این حسیه که بهش دارم ..من دوسش دارم
ناظر لطفا لطفا منتشر کن لایک و کامنت فراموش نشه 💙♥
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بروبچ آهنگ مورد علاقتون چیه ؟
بگید میخوام تست بسازم
چ ایرانی چ خارجی فرق نداره تنکس♥💚
عالیییییی ❤
تنکس کیوتم♥💙
من چرا اینو نخوندمممممم
😂💔
اشکال نداره💚♥
زویی پارت جدیدو بررسی میکنی ؟💚☺
اوکی مرسی💚👑
اوکی عزیزم🌙💙
آهنگای مورد علاقم زیادن
یکیش lovely از بیلی و unstoppable از سیائه
تنکس💚🌙
عالی بود😀
ولی سر اون تیکه که لورا داشت دفترچه خاطرات دراکو رو میخوند میخواستم لورا رو از وسط نص.ف کنم😐
مرسییی کیوتم 💙♥
جررر آرع یکم رومخ بود 👑💙
پارت بعد تو راهه
امتحان انشا...
موفق باشی ♥🎻👑
امتحان ادبیات
پس پارت بده دیگهههه♥♥♥
شاید الان بزارم♥💚
تولوخداا
نمیدونم آخه فردا امتحان دارم ☺💔
ولی ممکنه بزارم💙♥
امتحان چی؟ کاش بزاری