این اولین داستان منه اگر بد بد ببخشید لطفا نظرتون رو بهم بگید🥺
هریت بند اول را خواند حدودا مقدمه بود نوشته بود:وقتی نوشته ها نمایان میشوند که شما عضوی از داستان شوید .
صفحه اول:روزی روزگاری پسری به نام جرج و دو دوستش به نام هارلی و جک تصمیم به بازی خطر ناکی گرفتند که توش گیر افتادن هریت خودشو جای جرج گذاشته بود.
آنها تصمیم داشتند شبی که ماه خونین کامل است در غار ممنوعه راهی با احضار به جهان دیگر راه پیدا کنند .
۲ شب قبل از کامل شدن ماه هارلی:بچه ها این ایده خوبی نیست.
جورج وجک:بیخیال همش ۱ باره مثلا چی قراره بشه .
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
عالییییییی
فقط لطفا بعداز تموم شدن دیالوگ نقطه یا گیومه بذار که خواننده پایان جلمه رو متوجه بشه♡
چشم حتما
گشنگ
پارت بعدی درحال اپلود
قسمت بعدی رو زود بزار عزیزم لطفا
چشم امروز قسمت بعدی میاد🥺😊
مرسی عزیزم 🍓
اولین لایک برای تو