
سلام به فن گرل ها و ارمی های گل خب خب خعیلی خعیلی عذر میخوام بابت تاخیر چون کلاس آنلاین و امتحان ها داشتن منو نابود میکردن خب دیگه امیدوارم یه جور خاصی لذت ببرید 😂✋🏻❤😍
پارت دوم» کوک افتاد روی میرن میرن داشت قلبش از توی دهنش میومد بیرون اولش نفهمید کدوم عضو هسته بعد دید که کوک هسته اعضای گروه رسیدن همه داشتن نگاهشون میکردن جین: امیدوارم سرنوشتشون خیلی خوب پیش بره همیشه آرزو داشتم پسرم رو تو لباس دامادی ببینم 😂😂😂 نامجون: عه الان وقت شوخیه اینقدر نمک نریز😑 جین: ساری😐🙏🏻 کوک از میرن بلند شد کوک: ببخشید عذر میخوام حالتون خوبه صدمه ندید؟ میرن خونسردی خودشو حفظ کرد و خودشو جمع جور کرد میرن: نه من اسیبی ندیدم ولی لطفا دفعه بعدی حواستون بیشتر جمع باشه. کوک: تو مارو میشناسی؟ میرن: بله همون گروه معروف کیپاپ بی تی اس اعضا تعجب کردن😐 کوک با خودش گفت: این مارو میشناسه احیانا نباید جیغ پلیغ کنه؟ یه دفعه دیدن دخترای مدرسه هم از راه رسیدن میرن دیدشون تهیونگ : بچه ها ای وای بیچاره شدیم😐😑 میرن: بچه ها از این طرف تو این کوچه هه همینجوری رفتن و رفتن که یه دفعه رسیدن به یه کوچه میرن رفت تو کوچه دیدن اعضا دارن واسه خودشون میرن یه جا دیگه😐 اصلا حواسشون نبود 🤦🏻♀️😑😐 میرن دست کوک و تهیونگ رو گرفت و اوردشون تو کوچه و بقیه رو هم صدا زد جی هوپ: دیگه نفسم بالا نمیاد بعد از یه لحظه
بعد از یه لحظه زیر پاشون خالی شد و افتادن داخل چاه(میدونم خیلی دارم بدبختی به سرشون میارم✋🏻😂) همه اعضا و میرن بیهوش بودن میرن کم کم چشماش رو باز کرد دید که وسط ناکجا اباد بود دید اعضا هم همینجوری افتادم و بیهوش هستن میرن اومد بالا سر تک تک اعضا و صداشون زد میرن: جناب کوک! جناب جیمین! و... میرن خیلی نگران بود که دید کوک چشماش رو باز کرد کوک: چ... چ... چیشد؟ ما کجاییم؟ چه اتفاقی افتاد؟ میرن: ما موقعی که پشت دیوار کوچه قایم شده بودیم افتادیم اینجا. ولی اینجا کجاست؟ فکر کنم چاه باشه میرن یک دفعه از حال رفت و افتاد تو بغل کوک 🥲😐😂 کوک : خانم... خانم ... حالتون خوبه؟ اعضا کم کم به هوش اومدن نامجون: چه خبر شده ما کجاییم؟ این خانم کیه؟ کوک: اسکل جان این همونیه مارو از یه گله دختر نجات داد نامجون: هاااا یادم اومد ولی چرا بیهوشه هنوز؟ کوک: به هوش اومد ولی دوباره بی هوش شد نامجون: تو بغل تو چیکار میکنه کلک هاااا؟ کوک: هی الان وقت شوخیه بدبخت بی هوش شده تو منحرف بازیت گل کرده؟ کوک دوباره میرن رو صدا زد ولی هیچ فایده نداشت کوک میرن رو کول کرد و همراه اعضا حرکت کرد تا به یه جایی برسن تهیونگ همش نگاهش به کوک بود و انگار حسودی میکرد انگار که یه نفر رو میخواست😏😂😐 شوگا اروم در گوش نامجون گفت: اووو لالا چه پسری انشالله جشن عروسی😐🥳😐😂💔 میرن یه دفعه به هوش اومد از کول کوک اومد پایین میرن: عذر میخوام حالتون خوبه؟ میرن سرشو انداخت پایین و با صورت ناراحت گفت: اگه من نمیاوردمتون تو اون کوچه الان وضعیتمون این نبود نامجـون: اشکالی نداره تقصیر تو. نیست تو سعی کردی مار از دست یه گله دختر نجات بدی 😊 و این باعث شد ما زنده بمونیم😊🥲😂 کوک: عه.. راستی شما هنوز نگفتی مارو از کجا میشناسی و حتی اسمتون چیه؟ میرن: بله من لی میرن سو هستم تقریبا نصف دنیا شمارو میشناسه ولی من از اونجایی شما رو میشناسم که باید براتون لباس طرح کنم نامجون: اهان همونی که منجیر گفت طراح جدیدلباس امروز عصر باهاتون قرار ملاقات داشتیم باهاتون تا اندازه مارو طرح کنید میرن: بله درسته میرن: الان باید یه فکری بکنیم از این ناکجا اباد بریم بیرون
شروع کردن به حرکت تا به یه جایی برسن هوا کم کم داشت تاریک میشد و همچنین نور هایی که از تو دیوار ها معلوم بود هم محو شد میرن: وای نه شب شد حالا چیکار کنیم که یک دفعه چراغ ذهن میرن روشن شد😂✋🏻💡 میرن: اها فهمیدم یه لحظه... میرن جوب رو حسابی به دیوار چاه کشید تا داغ بشه بعد با سنگ جرقه تولید کرد و آتیش درست شد همه اعضا دهنشون باز موند تهیونگ: تو... تو... چجوری اینکارو کردی این کار مال زمان انسان های اولیه بوده جیمین: پشمام😐✨ کوک: شت مای گاد 😐✋🏻 میرن: من هفته ای دو سه بار میریم همراه داییم به کوه نوردی منم حسابی یاد گرفتم که طبیعت چجور محیطی هسته✨ بچه ها میشه یکی با من بیاد لطفا نور رو برام روی چوب بگیره میخوام یکم خوراکی پیدا کنم تهیونگ: من میام کوک: نه ون میام خطرناکه جیمین: نه نه من میرم مطمعنم شما دوتا اخر کار برمیگردین نامجون: چه کاریه حالا هیچ کسی نمیخواد بره خودم میرم هم قد بلند تر هم هستم کارش سریع تر راه میافته
جین: شما هیچ کدومتون از خوراکی سر در نمیارین چی خوردنیه من میریم یه کمکی میدم چهارتا دونه توت پیدا کنیم گشنه نمونیم همینجوری اعضا داشتن باهم دعوا میکردن که شکمشون یه غار و غور بزرگی کرد 😐😂 میرن: بسه دیگه تمومش کنید 😤😑خودم تنهایی برم بهتره😑 میرن راه افتاد و تهیونگ گفت: من میرسم همراش بهتره😂👍🏻 (خب چه خبر؟😐😂) میرن: ممنونم خودم میتونستم برم تهیونگ: نه مگه میشه یه زن تنهایی تو این جنگل تاریک داخل یه چاه درب و داغون باشه؟ میرن: خب راستش... میرن پاش رفت تو یه گودال و داشت میافتاد ولی تهیونگ سریع گرفتن و بغلش کرد (اوو مای گاد😂😐👍🏻) هنوز زیاد از منطقه دور نشده بودن واسه همین کوک دیدشون و داشت از حسودی جررز میخورد😐😂 جیمین: میگم کوک خیلی محو دختره هستی ها! اره خب حق داری خیلی با استعداد و خوشگل هسته خیلی باوقاره دقیقا خوراکه همه ماهاست😂👍🏻😍 ولی خب معلومه الان داری حسودی میکنی نه؟ 😂 کوک: یه چشم غره ای رفت موهای تنش سیخ شد😐😂 جیمین: باش بابا مال خودت😂😑 کوک: ولی خب اره خیلی خوشگله خیلی لاغر موهاش بلند و مشکی هسته چشماش همیشه برق میزنن سیاه سیاه خالص هستن پوست صورتش مثل برفه و... خیلی خوش تیپ هسته😍 جیمین: عه تعریف هم بلدی بکنی؟ عجیبا غریبا😐😂 (ها بابا بچمون حسابی رفته تو کف میرن خانم😂😂😐💡)
میرن: ببخشید و ممنونم 🙏🏻😅😟 میرن داشت از خجالت اب میشد 😐 تهیونگ: نه اشکالی نداره این چاله ها زیاد هسته(بابا بچمون تهیونگ از خداشه😐🤣) رفتن ادامه راه رو دیدن یه برکه هسته میرن میشه نور برام بگیری میخوام یکم ماهی بگیرم تهیونگ: ماهییی؟؟؟؟؟ 😐 میرن: درسته تو شب نمیشه رفت تو اب ولی من یه روش دیگه بلدم میرن یک چوب برداشت و به چوب دیگه گره داد و یه برگ دراز بهش وصل کرد یه وسیله عجیب ساخت که میشد... میرن چوب رو با سرعت زیاد پرتاب کرد وسط برگه از شانس خوبش دوتا ماهی گرفت اوردشون بیرون با همون برگی که بهش وسل کرده بود تهیونگ: واااااا افرین 😳👏🏻😍 چه خوب این کارو کردی بدون اینکه بری تو اب چه وسیله خلاقانه ای افرین میرن: ممنونم لطف داری کاری نکردم☺️ میخوای امتحان کنی؟ تهیونگ:اره خب منم یه امتحانی میکنم ✋🏻 میشه چوب رو برام بگیری؟ میرن: اره حتما بیا اینم وسیله وقتی دستای تهیونگ خورد رو دستای میرن تهیونگ قلبش به تپش افتاد و دستپاچه شد 😐💓(بوم بوم ضربان قلبش😂💓) میرن: دیدی من چجوری گرفتمش؟ تهیونگ: اره دیدم تهیونگ پرت کرد چوب رو وسط برکه میرن: عه افرین نگاه کنید یه ماهی گرفتین 😍👏🏻 همینجور نوبتی جوب رو انداختن تا یه عالمه ماهی گرفتن
بعد که یه چندتایی ماهی گرفتن میرن: خب حالا باید بریم سراغ سبزیجات باید بریم نگاه کنیم ممنونم این همه راه دنبالم اومدی کارت تو گرقتن ماهی حرف نداره👍🏻 کوک: اوف پس کی میرسن ای بابا این چه مصیبتی بود سرمون اومد (عزیزم من اینارو سرتون اوردم بهترشو بهتون میدم وایسا هنوز کلی با میرن کار داری😂😏😐🤣) جین: ها الان باید تو استودیو بودیم تمرین میکردیم زندگیمون شبیه انسان های اولیه شده😑 میرن: عه اینجارو این قارچه خیلی معروفه تو هر جایی هم پیداش نمیشه خیلی ترد و خوشمزه هسته میشه نور رو بگیری؟ میرن دونه دونه قارچ ها رو چید و یکی رو تست کرد که سمی نباشه نه خدارو شکر چیزی نبود همینجور که تو راه میرفتن چند تا سبزی قابل خوردن هم چید که چشمش افتاد به یه بوته توت وحشی عه اینجا توت هم هست توت ها رو هم چید و حرکت کردن به سمت مخفیگاه کوک:چه عجب بالاخره رسیدین جین اره خب حالا چیا گیر اوردین عه این قارچ ها خیلی معروفه غذارو باهاش فوق العاده میکنه👍🏻 افرین 👏🏻 خب من میریم غذا درست کنم این روغنه رو من از یه میوه درخت گرفتم میوه اش خیلی عجیبه خیلی چربه و روغن ازش میچکه جین:عه چه خوب خب منم میام کمکت بدم میرن: نه ممنون مرسی خودم میتونم شروع کرد به اشپزی اول داخل ظرف فلزی که همراه خودش داشت سبزی ها وا قارچ هارو سرخ کرد بعد ماهی هارو گذاشت روی اتیش و یه مقدار نمک همراهش داشت چون به خاطر الرژی که داره باید نمک بخوره یا طمع شور رو بچشه اون همیشه وسایل نیازش رو تو کوله مخفی میزاره چون همش میره طبیعت و باید وسایل لازم رو داشته باشه چون وقتی داشت میرفت با عجله بود و اصلا نفهمید کدوم کوله رو برداشت واسه همین ظرف به اندازه کافی همراهش داشت غذا اماده شد ماهی رو همراه سالاد مخصوص و سس سرو کرد(رستوران جنگلی😂) جین: اممممم خیلی خوبه با اینکه امکانات نداشتی فوق العاده درست کردی 😋 کوک: اره خیلی تمیز شسته شده ماهی ها میرن: نوش جان😇 راستی بچه ها من سر راه یه کلبه دیدیم میریم ببینم چه جوریه کسی هست کمکمون کنه؟ هرچی تلفنم رو اینور و اونور میکنم آنتن نمیده مال شما چی؟ اعضا: نه مال ماهم نمیده نامجون: حالاجواب منجیر رو چی بدیم بگیم افتاده بودیم وسط جنگل باور میکنه؟ کوک: راست میگی جواب منجیر رو چی بدیم میرن: همش تقصیر منه خواننده های با ارزشی مثل شمارو به این وضع انداختم اگر طوری تون بشه من چیکار کنم😕😪 واقعا متاسفم😔 کوک: تو تقصیری نداری حداقل جونمون از دست اون دخترا نجات پیدا کرد تازه ما بهش به چشم یه اردو نگاه میکنیم😂😅 خب راستی گفتی کلبه هه کجاست من میام همراهت تنها خطرناکه میرن:ممنونم لطف میکنی همین ورا بود کنار برکه رفتن و رفتن تا رسیدن به کلبه اولش در زدن کسی نبود و دیدین در باز شد رفتن داخلش دیدن خالی بود و کسی نبود داخلش کوک: جای خوب و گرمیه شاید بشه امشب رو سپری کرد میرن: اره به نظر منم جای خوبی کوک از در کلبه اومد بیرون میرن هم داشت میرفت که یهو در بسته شد ومیرن افتاد روی کوک و لب هاشون روی لب های همیدگه قرار گرفت...
خعب خعب خعب چه خبر؟ جای حساس کعات کردم😂👏🏻 خعیلی خعیلی عذر میخوام بابت تاخیر زیاد چون متاسفانه این کلاس های انلاین برای ما وقت نمیزاره الان که رفتیم تو تعطیلات هر روز براتون تست میزارم سرگرم بشین 👏🏻😐🤣 خب منتظر پارت سوم باشین خیلی زود میاد پیشتون تنها نباشین🙃😂 اها راستی با لایک کامنت های گرم خوبتون حمایت کنید پلیز😂✋🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت عالی بود ولی من یه ماه که منتظرم
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار
چرا نمیاد؟ جان من بذار
عالی بود دنبالی به دنبال
دنبال شدی عزیزم
خیلی خوبه پارت بازم بذار لطفا
میسی
خواهش میکنم منتظر پارت بعدی باشید من برای هر تستم ۱هفته و نصفی صبر کردم تا انتشار پیدا کردن 😐🔪😙