6 اسلاید صحیح/غلط توسط: D... A꧂꧂꧂ انتشار: 4 سال پیش 42 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام عسلم خوبی؟ من اولین بارمه که دارم توی تست چی فعالیت میکنم داستان ما برای کوک لاورا و بقیه اعضا هسته اگر هم که کوک لاور نیستید نگران نباشید بقیه اعضا هم هستن پس منتظر پارت ها باشید و کیف کنید امیدوارم از داستانم خوشتون بیاد 💜☘️
داستان ما دریاره گروه موسیقی بسیار معروف بی تی اس و یک دختر بسیار تا بسیار زیبا باهوش زیرک قراره باهم اشنا بشوند یک داستان پر از ماجراهای باحال طنز و عاشقانه را باهم تشکیل بدهند
با ما همراه باشید👋🏻❤️
پارت اول 1️⃣
میرن سو زنگ ساعت رو قطع کرد بلند شد و رفت دست و صورتش رو شست رفت در یخچال رو باز کرد دید فقط یدونه تخم مرغ توشه😐😂
زنگ زد به خالش «خاله میرن رئیس شرکت بزرگ مد هسته» : دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد •
میرن سو: عالی شد وسطه جلسست😑
ولش کن همینو میخورم
نمیرو درست کرد و خورد رفت لباس هاشو بپوشه تا اماده بشه که گوشیش زنگ خورد
میرن: بله بفرمایید؟
پشت خطی: سلام خانم میرن سو؟
میرن: بله خودم هستم بفرمایید
پشت خطی: من از بیمارستان سئول با شما تماس میگرم پدرتون در اثر تصادف به کما رفتن لطفا هر چه سریع تر خودتون رو برسونید
میرن: چ... چ... چی؟ بابام تصادف کرده؟😨😭
میرن با شدت نگرانی لباس هاشو پوشید و با عجله به سمت ترمینال حرکت کرد به خالش زنگ
میرن: چرا هنوز خاموشه 😞
بدو بدو رفت سمت ترمینال و همینطوری به خالش زنگ میزد ولی خالش جواب نمیداد وقتی به ترمینال رسید دید خالش داره زنگ میزنه
میرن: معلوم هست داری چیکار میکنی نزدیک پنجاه بار بهت زنگ زدم چرا جواب نمیدی
((خاله میرن اسمش لی مین هسته))
لی مین: سر جلسه بودم خب😒
میرن با صدای گریون و وحشت زده گفت: خاله خاله ترو خدا زود خودتو برسون سمت اتوبوس ها
لی مین: چی شده چی شده میرن اروم باش لطفا اروم باش چی شده
میرن سو: خاله بابام تصادف کرده رفته تو کما زود باش باید بریم سئول (بابای میرن رئیس شرکت تولید لپ تاپ هست)
لی مین: ای وای باشه الان خودمو میرسونم
میرن: باش سریع تر بیا 😭
خاله میرن رسید
میرن: خاله زود باش باید بریم سئول
لی مین: اقا لطفا دوتا بلیط برای سئول بدید
میرن و خالش به سمت سئول حرکت کردن و رسیدن اونجا به لافاصله رفتن بیمارستان میرن گریه کنان اومد سمت اتاق عمل دکتر گفت وضیعتشون خیلی خوب نیست ممکنه قطع نخاع شده باشن
میرن: قطع نخاع😧
زد زیر گریه😭😭😭😭😭😭
میرن لطفا اروم باش عزیزم خداروشکر که پدرت زنده هسته 😔🫂
میرن پشت در ای سیو نشته بود روی صندلی و همش ناخن میجوید (کیا ناخن میجون تبریک میگم😐😂💔)
دید که پدرش چشماش رو باز کرد با خوشحالی و چشمای پر از اشک رفت سمت پدرش
میرن سو: خداروشکر بابایی زنده ایی من به جز تو کسی رو ندارم😭😭
«پدر میرن اسمش پارک مین سو هست»
پدر میرن: قربون دختر خوشگلم برم گریه نکن چشمای خوشگلت خراب میشه😊 من حالم خوبه ولی فکر نکنم دیگه بتونم راه برم
میرن زد زیر گریه و باباش رو بغل کرد
بابای میرن دستی رو موهاش کشید و گلوش رو بغض گرفت
بابای میرن: دخترم گریه نکن حالا که من نمیتونم دیگه برای شکرت کار کنم تو باید وارث بعدی باشی
میرن: نه بابا نمیشه من نمیتونم من هنوز ۱۹ سالمه خیلی جوونم برای وارث شدن 😟
چرا به لی سو نمیگی؟ شرکتشون داره ورشکسته میشه فرصت خوبیه براش
بابای میرن: اگه اون عرضه داشت الان شرکتش ورشکسته نمیشد 😑🤦🏻♀️😒
میرن: بابا من نمیتونم لطفا من علاقه ای ندارم لطفا
بابای میرن: باشه دخترم زیاد نگران نباش یه فکری براش میکنم
صبح روز بعد.
میرن: خاله امروز میشه بری مواظب بابام باشی؟ امروز باید برم به یکی از استودیوم ها همون دوستی که بهت گفته بودم رو یادته تو بخش گریم و لباس کار میکنه میشه باید برم ازشرکت خودم باهاشون قرار داد ببندم تا لباس های جدیدی برای کیپاپر هاشون داشته باشن اخه چند روز پیش اومد شرکتم از کارام خیلی خوششون اومد
میرن خودش یه شرکت تولید مد برای بازیگران و کیپاپرها داره به خاطر همین درخواست پدرش رو قبول نکرد
به سمت استودیو حرکت کرد که یهو دید یه عالمه دختر دارن جیغ میکشن و اسم چند تا پسر رو صدا میزدن
میرن رفت سمتشون تاببینه چه خبره واسه این همه سر و صدا از کجا میاد بدبخت داشت گوشاش سوت میکشید😂😂😂😂
دید که همون گروه موسیقی پر طرفدار هسته با یه گله دختر که دارن محله رو میزارن رو سر خودشون😐
میرن: اهان اینا همونایی نیستن که قراره براشون لباس طرح کنم؟
پسرا همین جوری داشتن از دست دخترا فرار میکردن چشمشون به میرن افتاد دیدن که نه داره براشون جون میده و نه عکس و العملی نشون میده
کوک گفت: بچه ها بچه ها بیاین بریم اونجا شاید کمکمون کنه ولی خیلی عجییه عکس و العملی نشون نمیده زود باشین بریم امروز به خاطر دزدی تو این محله کسی نیست محافظت کنه ازمون
شوگا: نه نه ممکنه اونم ارمی باشه بهش اعتماد نکنین و گرنه کارمون ساختست
جین: راست میگه از شانس بد ما باید ماشین اینجا جلوی دبیرستان دخترانه خراب بشه😑🤦🏻♀️
وقتی به خودشون اومدن دیدن که میرن نیست
کوک: بچه هانگاه کنین اونجا یه کوچه باریکست تا کسی ندیده سریع بریم اونجا
بچه ها بهتره از هم جدا بشیم من از سمت راست میرم بقیه تون هم سمت های دیگه
میرن دقیقا همون سمتی بود که کوک داشت میرفت میرن وقتی برگشت دید یه پسری داره باعجله میاد فهمید یکی از اعضای گروه بی تی اس هست که یک دفعه پای کوک به سنگ گیر کرد و افتاد روی...
خب دوستان امیدوارم خوشتون اومده باشه اگه خوبی بدی چیزی دیدن به بزرگی خودتون ببخشید ✋🏼😂😐
منتظر پارت دوم باشید عسلیا 👋🏻
نظر فراموش نشه 💜
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
کوکی من سالمه
فقط اگه بلایی سرش بیاد من می دونم با تو
باش حالا پارت بعد رو بخون میفهمی😐
توروخدا.به جون بابات زود بزار پارت بعدی رو دخی.عاشق داستانت شدم.امیدوارم تستچی زود قبول کنه.💟💟💟✌
فدات اجی جونم منتظر پارت بعدی باشین فکر کنم این هفته درست بشه ببخشید که یکم طول کشید درگیر کلاس ها و امتحانات بودم
سلام جالبه بعدی 😰🥰🥰😍بزار
عالی بود ادامه بده