: باید اغراق میکردم که واقعا بعد از مدت ها خوش گذشته بود. زمانی که بر روی تختم دراز کشیده بودم و سعی میکردم خوابم ببرد مدام به چند ساعت گذشته فکر میکردم و... ثانیه های با ارزشی که با یک دوست یه دوست واقعی گذروندم... خب... دستانش... صدایش... لبخندش... مدام از جلوی چشمم مانند یک فیلم پایان ناپذیر میگذشت تا کم کم به خواب فرو رفتم صبح روز بعد که از خواب بیدار شدم متوجه شدم در کاخ همهمه جدیدی اغاز شده و دلیلش هم نخست وزیر المان بود که قرار بود امشب به کاخ ما برسد برای کار های سیاستی و برگه هایی که باید امضا میکردند و به شدت حوصله سر بر بود و من هم باید مثل یک نجیب زاده با اصالت رفتار میکردم
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
وایییی داستانت عالیه دختر :)
ادامه بده بشدت منتظر پارت بعد ام >>>
پارا بعد نداریم؟😭
باور کن داستانت خیلی خیلی گیراست من عاشق این وایب کلاسیکم و تا حالا داستانی به این سبک با داستان قوی و خوبی مثل این ندیدم ، سبک نوشتنت خیلی عالیه ،ادامه بده
🤍🤎🎻☕️😉
۲ تا بازیگر بوی نیاز دارم برا سریالم اگه دوست داری بازیگر سریالم شی پس آخرم رو ببین✨
اوک
البته ایم گرل
دنبال کردم دنبالم کنید
اوک