
اینم پارتی که شماها همه منتظرش بودید. ولی جدی پارت بعدیو نمیزارم چون این پارت انقدر قراره باحال باشه که.......
اول بالارو بخون مهمه👆 —•—•—•—•—•—•—•—•—• تهیونگ: چطوری برداشت کنم؟ ا.ت: اول قفل در رو باز میکنم چون نمیتونم بعد گفتنش پیشت بمونم. ولی نتیجش با خودته! دلیل اینکه تو باعث اعصاب خوردیم هستی رو بهت میگم. ولی دیگه بقیش با خودته. دلیلش اینه که نمیتونم این حرفو بهت بگم و خیلی وقته تو خودم ریختم. هنوزم بنظرم گفتنش اشتباهه. میترسم که بگم. تهیونگ: فقط امیدوارم قانع کننده باشه. ا.ت: مطمئنی میخوای بشنوی؟ تهیونگ: اره. قفل در رو باز کردم و دستم رو گرفتم به دستگیره در. به تهیونگ گفتم بره ته اتاق که دستش بهم نرسه و جلو بیرون رفتنمو بگیره. تهیونگ: خب بگو. ا.ت: تهیونگ من خیلی وقته اعصابم سر این مسئله خورده. ببین تهیونگ... تهیونگ: خب بگو دیگه. ا.ت: رک بگم؟ تهیونگ: بگو. ا.ت: من دوست دارم! سریع از اتاق رفتم بیرون و دویدم تو اتاقم و در رو قفل کردم. جدی بهش گفتم؟ ای ا*ح*م*ق چرا بهش گفتی ها؟ سریع زنگ زدم به یجی. شروع کردم تعریف با گریه. یجی: مبارک باشه. شاید قبول کرد باهم قرار بزارید از کجا میدونی؟ ا.ت: ببند یجی فقط ببند. یجی: ببخشید اروم باش. شوخی کردم. ا.ت: همش شوخی بود؟ امکانش نیست؟ یجی: نه نه منظورم اون نبود...
(داستان از دید تهیونگ) ا.ت بهم اعتراف کرد. دختری که من میخواستم بهش تا یک ساعت پیش اعتراف کنم خودش پیشقدم شد. خوشحال باشم یا ناراحت؟ الان بهش چی بگم؟ رفته توی اتاقش در رو هم بسته. حتما خیلی براش سخته. بزار براش نامه بنویسم. (نامه) میخوام بهت جواب بدم. تو کاری رو که میخواستم انجام بدم رو زودتر از من انجام دادی. بالاخره توی یک چیز از من پیشقدم شدی؛ اعتراف کردن. بله منم دوست دارم. این نامه هم فقط برای اینه که ازت بخوام باهم قرار بزاریم. اگه موافق بودی به شماره زیر بهم پیام بده باشه؟ (یک شماره حالا تصور کنید) (دید تهیونگ) خب خوبه. برم از زیر در بهش بدم. اروم رفتم و سرش دادم اون طرف در و فهمیدم که برش داشت. پشت در نشستم و به در تکیه دادم. اونم فکر کنم تکیه داده بود. باید حرفی میزدم؟ نه بهش نامه دادم. یهو جوابش سری اومد بیرون. (نامه ا.ت در جواب) اگه دوباره مثل صبح یک شوخیه خیلی بی مزست ولی اگه واقعیه... قبول میکنم. فکر کنم تکیه دادی به در. میتونم پشت در حست کنم. اگه هستی دو تا بزن به در. (دید تهیونگ) دوتا زدم به در. ا.ت: تهیونگ! تهیونگ: بله؟ اروم دستشو از زیر در به هر سختی بود رد کرد و روی دستم گذاشت. منم دستاشو گرفتم. خوشحالم. فعلا بین خودمون میمونه...
(داستان جیمین توی این چند روز) جیمین: خب بزارید براتون تعریف کنم. من از ا.ت خوشم میومد ولی از وقتی فهمیدم تهیونگ رو دوست داره ول کن شدم. البطه خب جاهای خوب هم هست به اونجاها هم میرسیم. خیلی راحت بود بفهمم تهیونگ رو دوست داره فقط از دوستای هکرم خواستم رمز گوشی ا.ت رو توی 2 دقیقه برام پیدا کنن و موفق شدن. رمز رو زدم و میدونستم یجی دوست صمیمیشه. رفتم داخل چت و به یجی گفته بود تهیونگ رو دوست داره. خیلی خیلی راحت بود. اما من نباید عاشق یجی میشدم. باید میشدم؟ نه نباید میشدم. من از یجی خوشم اومد و شمارشو برداشتم. بهش پیام دادم. از ا.ت هم یکسری اطلاعات گرفتم و فکر میکرد فقط کنجکاوم ولی این کسی که اینجاس خیلی زرنگه. به یجی میخوام پیام بدم اما مطمئن نیستم بدم یا نه. الان حال ا.ت خوب نیست وگرنه بهش میگفتم که از یجی خوشم میاد و اگه میتونست برام یکاری میکرد. البطه بعد اینکه بفهمه با خودش فکر میکنه من به همه 🧿 دارم. هعییییی اوضاع بده. چیکار کنم اخه؟ اها باید ...
نتیجه چک کن.

اینم عکس یجی برای کسایی که یادشون رفته (قبلا گذاشتم)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
باشه اصن باهاتون دوستم ولی دیگه ازم پارت بعدیو نخواید فعلا نمیزارم براتون
به تست اخرم سر بزنید طنزه
خوشحال میشم لایک کنید و
کامنت بزارید 🤍🦭
این چن روز که تستچی واسم بالا نمیومد مانیا خانوم قهر کرده ها؟😐
راره
خیلی بیشوری،بیشور بیشور بیشور بیشور
چرا؟؟؟؟
برای اینکه نمیزاری
گذاشتم😐
میزاری بعدیو یا میری تو گو😁نی
ارومممممم بابا دیگه میخواید تو گو😐نی هم بکنیدم؟
بله میخوایم بکنیم تو بیا جای ما بعد ور بزن
🤣 دارم مینویسم هنوز زوده تصمیم بگیری. بعد که نوشتم اگه نزاشتم بزار منو تو گو😐نی🤣
باشه
خب نوشتم الان میزارم.
عالی بود خواهرم 🖤
هر وقت عشقت کشید پارت بعدو بزار 😜
#چاپلوسی 🤣
😂😐🖤
قهرنباش دیگهههه
جیغمیزنمااا
قهرنیستم دیگه
عهاخجووون
خودتو لوس نکن دیگه زود تر بعدیو بذار😂
نمیزارم😒
مانیا خیلی بدیییییی جای حساسش قط میکنی بعد میگی قعرم ؟
ایششششص
چوگوله ؟
🗿
ولی چوگوله ماینه.
چه حق نا حقی میکنی در حق من ای پونه؟
هر روز دوتا پارت میزارم بازم پارت بعدیو میخواید یکم قانع باشید دیگه😭
🖤😒