تک پارتی لونا🌙 نویل🍃 ناظر پلیز منتشر.....
چشمانم را روی هم گذاشته بودم و هر لحظه منتظر فرا رسیدن آن اتفاق بودم....منتظر مرگ خود....دیگر چاره ای نداشتم هیچ راه فراری برایم باقی نمانده بود فشاری دردناک زیر گلویم احساس می کردم بغض و اشک در چشمانم توانم را از من گرفته بود با یک حرکت کوچک مرگ خودم را به جان می خریدم صدایی عجیب در گوشم پیچید صدایی فریاد مانند.....با ترس چشمانم را باز کردم او دقیقا جلوی پایم روی زمین بی جان افتاده بود نفس عمیقی در اعماق وجودم کشیدم نگاهی به روبه رو انداختم باورم نمیشد کسی که روبه رویم بود همان شخصی بود که همه او را به چشم پسری دست و پا چلفتی می شناختند شمشیر خونین را در دستان لرزان خود می فشرد + تو..تو خوبی چیزیت..نشده لونا : واقعا کار تو بود عجیبه....
نویل : همیشه کسی که انتظاری از او نمی رود به عجیب ترین روش ممکن خودش را ثابت می کند آره کار من بود....من به خاطر تو هر کاری می کنم...حتی به خاطر تو می جنگم....لونا..... لونا : ولی...ولی چرا ؟ یادم نمیاد خوبی در حق تو کرده باشم که بخوای اونو را جبران کنی.....نویل : فکر میکردم باهوش تر از این حرف ها باشی....هنوز نفهمیدی دوست دارم؟ لونا : چ..چی تو..تو منو دوست داری پس چرا تا الان نگفتی نویل : چون..چون حس میکردم احساس خوبی نسبت به من نداری تا حالا حتی جرات حرف زدن با تو رو نداشتم لونا : چی شده حالا جرات پیدا کردی.....نویل : از وقتی فهمیدم توی این دنیا نباید ساکت موند.....هیچکس من را به چشم فردی گریفندوری نمی دید....در حالی که من این شجاعت خود را در درونم پنهان کرده بودم برای روزی که آن را نیاز داشته باشم....حالا خودم را شناختم لونا : این همون نویلیه که دوسش دارم نویل : چ..چی تو...تو لونا : دوست دارم خیلی وقته....فقط منتظر بودم خود واقعیت رو بهم نشون بدی....شخصیتی که درون خودت پنهان کرده بودی..... نویل : چشمانم در چشمان دریایی رنگش قفل شده بود.....احساس عجیبی داشتم....
نگاهی به آسمان انداختم.....ستاره های درخشان در آسمان سیاه چشمک می زدند کاش زمان می ایستاد و همینطور کنار هم قفل در چشمان هم باقی می ماندیم..... درد عجیبی در کمرم احساس کردم به عقب نگاهی انداختم شخصی مانند تمام مرگخوار های بی رحم پشت سرم با پوزخندی ایستاده بود نگاهی به دستش انداختم خنجری تیز و خونین در دستش بود لونا : نه..نه...نه با تمام توانم ورد مرگ را فریاد زدم آنقدری که به دور دست ها پرتاپ شد حالا نویل روی زمین غرق در خون ایستاده بود کنارش زانو زدم گوش کن...تو نویل : نه...من زیاد وقت ندارم....لونا : اینطوری نگو...نویل خواهش میکنم تو..تو حالت خوبه چیزی نیست...دستش را در دستم فشردم اشک هایم روی دست هردویمان می غلتید...نویل : لبخندی روی لب هایم نشست.....لو..لونا متاسفم..متاسفم که نتونستم...کنارت باشم...متاسفم که دیر بهت گفتم...لونا : ( با داد ) اینجوری حرف نزن...تو خوب میشی...باید..باید خوب شی..من..من عا..ش..قتم نویل : منم...میدونستی...میدونستی وقتی چشمم..به ماه می خورد یاد تو می افتادم...دلم..واست تنگ میشه دلم واسه خندیدنات...حرف زدنات...تنگ میشه نمیدونم...نمیدونم تا کی این دلتنگی ادامه داره....عا..ش..قت بودم...و هستم... _ چشماشو رو هم گذاشت و با لبخندی زیبا به خواب رفت.....نه..نویل خواهش میکنم...چشماتو باز کن...حرفای من تموم نشده....تو..تو تازه حرف دلتو زدی...الان نه...الان زوده دستی روی صورتش کشیدم....نویل...بیدار شو..بیدار شو...من..من می خوام باهات حرف بزنم....جوابمو بده...
احساس عجیبی درونم پدیدار شد احساس پرواز...آخرین چیزی که به یاد می آورم نور عجیبی در صورتم پخش شد....از آسمان بالاتر به پرواز در آمده بودم چشمم به پسری خورد که تا چند دقیقه پیش به خاطرش غرق در اشک بودم حالا جلویم ایستاده.....نویل : فکر نمی کردم انقدر زود ببینمت....اومدی کنارم ؟ لونا : آره.....دلتنگی زیاد طول نکشید من کنارتم....تا ابد نویل : با آسمون نگاه کن...ماه کامله.....کامل و درخشان.....نگاهی به چشمانش انداختم...یعنی دیگه از دستت نمی دم....لونا : درسته تا ابد کنار همیم.....
بای🌌🌙......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
قشنگه ها ول نویل گیریفی نی هافلپافیه
مرسییی💙♥
چرا گریفیندوریه
اگ دقت کرده باشی دامبلدور تو فصل اول 10 امتیاز آخری که به گریفندور داد به خاطر نویل بود☺💚
بیشتر راجع به نویل بنویس
اوکی☺💚تنکس(:
🙏🏻🙏🏻
چرا انقد غمگیننننن
☺💔
آروم باش آخرش که به هم رسیدن♥💚☺
ولی غمگین😭😭😭😭😭
☺💔💚
گریه نکن☺♥💙
عالییییییی بودددددددددد
مرسییییی💙🌙
قشنگبود...🌗🫂
ممنووون💚♥