
ناظر جون ممنونت میشم 🥰
سه مین ویو: رفته بودم خونه دوستم جینگ هو درو که باز کرد بعد کلی بغل و جیغ و حرف گذاشت بیام تو و حرف می زدیم( بچه ها شرمنده حوصلم نمیاد حرفاشونو بنویسم آخه سومین باره تستو میزارم )بعد حدود دو ساعت زنگ درو زدن جینگ هو درو باز کرد و جونگ کوک اومد تو و سلام کرد و منو با خودش برد . نمیدونم چرا ولی خوشحال شدم . رفتیم و نشستیم تو ماشین به نظر عصبانی بود. منو دو کوچه پایین تر از خونه پیاده کرد و ناراحت شدم . کوک ویو: همه چیز تقریبا آماده بود . امروز تولد سه مین بود و باید سوپرایزش میکردیم پسرا خونه رو تزئین کردن و منم کیک و خریدم و گذاشتم پشت ماشین تا سه مین نبینه و رفتم دنبال سه مین و وانمود کردم اعصبانیم ولی از دست خودم ناراحت شدم سه مین رو دو کوچه پایین تر از خونه پیاده کردم و گاز دادم و رفتم تو خونه و کیک و دادم و آماده کردن (شمع و اینا) فقط منتظر سه مین بودیم . سه مین ویو : ناراحت بودم و رفتم خونه تا درو بسته _؛&~π¶∆سوپرایز +😰😨_&؛~π¶∆تولدت مبارک سه مینااااا +وای خیلی ممنونم

به زور پسرا رفتم اتاقم تا حاظر شم تا درو باز کردم دیدم اتاقم پر هدیس خیلی خوشحال شدم رویه یه جعبه نوشته بود لباست برای تولد این باشه از طرف پسرا پوشیدمش و رفتم پایین و پسرارو سفت بغل کردم اشکام بند نمیومد وقتی یاد پدرو مادرم افتادم ولی پسرا نمیدونستن چون بهشون نگفتم میخواستم حواس خودمو پرت کنم که بهشون فکر نکنم که یاد تانی افتادم + هیونگ تانی کجاست ∆ تانی تو اتاقه فکر کنم بیدارشده +میشه برم بیارمش ∆ حتما پرنسس + ممنون . رفتم اتاق تهیونگ که یونتان پرید روم اولش ترسیدم و افتادم ولی خیلی بامزه بود در اتاق و بسته و بغلش کردم و رفتیم پایین و باهاش خودمو مشغول کردم پسرا داشتن استیک درست میکردن قرار بود بعد غذا کیک بخوریم یونتان رفت پیش تهیونگ هیچکسم توی خونه نبود پس از فرصت استفاده کردم و رفتم تو اتاقم و گریه کردم قلبم درد میکرد وقتی بهشون فکر میکردم سرمو تو زانوهام گذاشته بودم و گریه میکردم که یهو جونگ کوک اومد سریع خودمو جمع کردم و لبخند زدم اومد و بغلم کرد _ چیزی شده از جشن خوشت نمیاد + نه نه نه چیزی نشده جشن عالیه خیلی دوسش دارم ممنون _ حالت خوبه + خوبم خیلی خوبم. وقتی داشتم میگفتم خوبم اشکام در اومد و تو بغلش زدم تو گریه

_بیا بریم پایین وگرنه پسرا ناراحت میشن . سه مین ویو: کوک اشکام رو پاک کرد و رفتیم پایین غذا حاضر بود خوردیم و قرار بود بازیگر جرعت حقیقت انجام بدیم اولین بار افتاد به جیهوپ و نامی که نامی باید جواب میداد جیهوپ از نامی خواست که بره و یکی از کتاباشو بیاره بده بهش اون رفت و کتاب آشپزی اورد دومین بار افتاد به جیمین و جین که جین باید برای یک هفته آشپزی نکنه و سومین بار افتاد به من و جونگ کوک که من باید میرقصیدم بلند شدم و بعد کلی رقصیدن و دست و تعریف نشستم و بازیو تموم کردیم و رفتیم کیک بخوریم تانی همش بغل من بود وقتی تهیونگ میخواست بگیرتش همش یا عصبانی میشد یا ناراحت آخر سر که تو دستم بود و
بود و کیک رو بریدم و به همه کیک دادم بعد خوردن کیک همه کادو هاشون رو آوردن و دادن بهم اولین نفر تهیونگ بود که عوض خودش و تانی بهم کادو داد کادو تهیونگ برام یه عالمه گل رز صورتی بود دومین نفر جیهوپ بود که بهم عروسک BT21 رو داد سومین نفر هم شوگا بود که بهم یه کلاه داد و چهارمین نفر نامی بود که بهم یه تا کتاب داد با موضوعات مختلف پنجمین نفر جیمین بود که بهم یه کیف داد که صورتیه ششمین نفر هم جین بود که بهم یه لباس راحتی صورتی داد و نوبت رسید به جونگ کوک اون بهم یه گردنبند طلا با اسمم داد ناخداگاه بغلش کردم بعد رفت کنار یه چیزی وایساد که روش ملافه بود ملافه رو کشید که دیدم نقاشی من بود ازش تشکر کردم خیلی قشنگ بود بعد با پسرا سوار ماشین شدیم که کلی بادکنک توش بود رفتیم تو خیابون و من همش داد میزدم که بهترین روز زندگیمه و امروز بهترین تولد زندگیمه که یهو یاد پدرو مادرم افتادم و اومدم تو پسرا ناراحت شدن که چرا ناراحت شدم هی می پرسیدن چیشدو منم ساکت بودم رفتیم دور زدیم بستی خوردیم و رفتیم خونه
لباسامو عوض کردم و اومدم پایین رو مبل نشسته بودم با لباس خواب که دیدم پسرا هم با لباس خواب و یه بالش اومدن پایین هی میگفتن خوابمون نمیاد منم تو فکر بودم که جیمین با بالش زد تو سرم و منم زود زدم سرش که جنگ بالشی شروعععععععع شدددددد بعد جنگ بالشی همه خندیدیم و خوابون برد .
شرمنده که کم بود ایشالا پارت بعدی رو زیادددد میزارم خدافظ 👋🏻❣️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
شرمنده چرا عیب ندارد حتما کار داشتی
جنگ بالشتی خیلی خوبه حتما یه بار امتحان کنید) با دوستاتون)
عالیی
ممنون چشم
عالیییییی بوددددددددددددددددددددد
عالی بود ادامه بده:))