
ناظر منتشر کن لطفاً
دستمو پشتم قایم کردم که یهو جونگ کوک دستمو از پشتم در اوردو بعد از کلی دعوا رفت و پانسمان آورد وقتی داشت پانسمان میکرد محوش شدم اونقدری که نفهمیدم چی گفت و فقط با سر تایید میکردم رفتیم بیرون دیدم که پسرا منتظرن پرسیدم + چیشده منتظر چی هستین & بهش نگفتی _ گفتم ولی حواس پرته ~از دست تو سه مین+چیشده _قراره پیاده بریم +جدی آخ جونم چه عالی پسرا با تعجب بهم نگاه میکردن منم از خوشحالی با خودم زدم قدش که آخ و اوخم در اومد _مراقب باش + چیزی نیست خوبم ~∆¶π؛&چیشدع + چیزی نیست خوبم _گلدون شکست و دستش برید &حالش خوبه +اره _ نمیدونم باید بریم دکتر تا دستش عفونت نکنه + جونگ کوک خوبم _ الله اکبر بهم نگو جونگ کوک با کوک راحت ترم+باشه کوک _ آفرین + بریم . دست پسرارو گرفتم و راه افتادیم با اینکه درد داشتم ولی نمیتونستم صدایی کنم ولی کوک خیلی ناراحت بود نمیدونم چرا ولی منم با یه لبخند مصنوعی گولشون میزدم
داشتیم همینجوری تو خیابونا راه میرفتیم که کوک جلومو گرفت از کارش متعجب شدم بعد اون خم شد و بند کفشمو بست ناخدا گاه لبخند زدم و دستشو گرفتم و راه افتادیم خیلی خسته بودم گلوم هم درد میکرد یه بوفه بود که باز بود (ساعت چهار صبح سگ تو خیابون پرسه میزنند که بوفه باز باشه آخه ؟) میخواستم برم آب بگیرم که کوک جلومو گرفت _چی میخوای + میخوام برم آب بگیرم _ من میگیرم+ نه ممنون خودم میگیرم. که دیدم رفت اون و پسرا ماسک داشتن فقط من نداشتم کوک اومد و با یه آب و ماسک . کاسکو برام کوچیک کرد و زد به صورتم و خندید بعد به پسرا گفت _نگاش کنید ؛ وای چقدر کوچولوعه ~کوچولو &وای یاع یاع یاع یاع این چرا انقدر کوچولوعه یه کوچولو به جمعمون اضافه شده یاع یاع جیمین دیگه تنها نیستی یاع یاع یاع πوای چ قدر کوچولو ¶اخی ∆ کیوت کوچولو . کوک همچنان لبخند میزد و راه افتادیم جیهوپ هم هی ازم عکس میگرفت . با جیهوپ داشتم عکس میگرفتم پیش یه مجسمه که تموم شد داشتم میومدم که دستم خورد به درخت از پسرا دو متر فاصله داشتم یه جیغ بلند کشیدم و اشکام در اومد پسرا بدو بدو اومدن پیشم رو زمین نشسته بودم کوک بلندم کرد و گذاشت رو صندلی
خون از پانسمانم زده بود بیرون هنوز از اون بوفه دور نشده بودیم کوک میخواست بره پانسمان بگیره که جیهوپ گفت این نزدیکیا یه دکتر هست بریم اونجا داشتم بلند میشدم بیام که کوک براید استایل بغلم کرد به خاطر اینکه گریه کردم اهمیتی ندادم و رفتیم دکتر وقتی دکتر میخواست پانسمان کنه میترسیدم و کوکم پیشم بود داشت پانسمانی که کوک بسته بود رو باز میکرد خونم معلوم بود داشتم تماشا میکردم و بی صدا گریه میکردم که کوک دستشو گذاشت جلو چشمم و گفت نگاه نکنم منم نگاه نکردم تموم که شد راه افتادیم و بعد نیم ساعت رسیدیم خونه من تو معطب دکتر تو بغل کوک خوابم برده بود پس نفهمیدم چیشد کوک ویو: وقتی سه مین رو اونجوری دیدم انگار قلبم آتیش میگرفت خیلی برام دردناک بود که اونجوری ببینمش وقتی دکتر داشت دستشو پانسمان میکرد خوابش برد از دکتر تشکر کردم و سه مینو براید استایل بغلش کردم پسرا میپرسیدن خوبه منم میگفتم اره وقتی سه مین رو دیدن خنده ی ریزی کردن و به راه افتادیم نیم ساعت تو راه بودیم بلاخره رسیدیم اولین کتری که پسرا کردن : جیهوپ رفت غذا درست کنه . جیمین بخوابه . نامجون بخوابه . جین غذا بخوره . شوگا بخوابه . تهیونگ بخوابه . منم رفتم سه مین رو گذاشتم رو تخت وقتی داشتم میومدم سه مین تو خواب دستمو گرفت و گفت نرم منم نرفتم
صبح از زبان سه مین : برند شدم که دیدم کوک کنارمه آفتاب افتاده رو صورتش و داره اذیت میشه بلند شدم و جلو ی آفتاب وایسادم محو زیباییش شدم اون چشاش اون خال لبش اون پیرسینگ هاش اصلا اوفففففففففف جذاب لعنتی بود رفتم پردرو کشیدم و رفتم بیرون تا براشون صبحانه درست کنم ولی چیزی از نوتلا و نون نمونده بود میخواستم برم خرید که جیهوپ از در اومد و گفت ~بیدار شدی چیزی میخوای کجا میری حالت خوب شد دستت چطوره + جیهوپ خوبم میخواستم برم خرید که تو کردی ~ تو نباید بری خرید باشه اصلا ابدا فکرشم نکن دختر نباید بره خرید کنه + باشه ممنون . وسایل رو از دستش گرفتم و رفتم آشپز خانه و شروع کردم به غذا درست کردن تقریبا چند ماهی میشد که اومدم تو این خونه براشون کاپکیک درست کردم و ... میزو چیدم و منتظر پسرا بودم همه اومدن به جز کوک رفتم تو اتاقم نبود رفتم تو اتاقش درو باز کردم که دیدم از حموم اومده نصف لباس تنشه فقط نصف لباس بالا تنش نیست درو بستم و یه جیغ کشیدم که پسرا بلند شدن اومدن بالا ~چیشده ؛ ها چیشدع & بگو بینم+ جونگ کوک جونگ کوک ∆ جونگ کوک چش شده ~جونگ کوک چی . بعد حرفی نزدم و سرخ شدم پسرا در اتاق گونگ کوک رو باز کردن و اون صحنه رو دیدن ~ این عادتشه ∆ اون همیشه همینجوریه +وای اصلا اصلا . دویدم رفتم تو اتاقم و رو تختم تو بالشم جیغ میزدم و میومدم بیرون
تا اینکه _ سه مین بیا صبحانه+ نه ممنون من سیرم_ گفتم بیا + نه نه نه _ میای یا ...+ اومدم درو باز کردم چشمامو بستم _ میتونی چشاتو باز کنی . باز کردم خداسکر لباس پوشیده بود باهم رفتیم سر میز نشستیم و صبحانه خوردیم و یهو تانی جونم اومد و باهم بازی کردیم امروز برنامه خاصی نداشتیم پس رفتیم دور بزنیم که پسرا برای اولین بار مخالفت کردن از صبح پسرا باهام سرد بودن و این منو ناراحت میکرد پس تصمیم گرفتم برم پیش یکی از رفیقام از پسرا اجازه گرفته بودم کوک ویو :

بچه ها نگاه چقدر زحمت میکشم لطفاً یکم بهم انرژی بدید دیگه گناه دارم آها اینو بگم تستچی نمیدونم چرا تستامو دیر منتشر میکنه من اینو خیلی وقته نوشتم و حاضره به ساعت نگاه کنید والا خب امید وارم دوسش داشته باشید پارت بعد خیلی هیجانیه پس تا پارت بعدی خدافظ 👋🏻❣️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فقط اونجاش ک میگفت اصلا اوففففففففف😂😂
عالی بود😭❤
عالی بودشش
خیلی خیلی ممنون از حمایتتون قول میدم زود زود پارت بزارم و شب یلداتون مبارک 🍉
خیلیییییییی خوبهههههههههه
مرسی مایا خیلیییی قشنگ بود💜💜💜
یلداتم مبارک کیوت♥️🍉
فوق العاده هستتت منتظر پارت بعدیمممم❤️😍
ناناحتتتتت
یلدا مبارک
منم منتظر پارت بعدددد
عالى بوددد با قدرت ادامه بده افرين خيلى قشنگ مينويسى فايتنينگ