
بیاید اینم پارت جدید. راستی میدونم جشنواره با فستیوال فرق میکنه ولی این یک جشنوارس که توی فستیواله اوکی؟
استرس داشتم و بی هوا اینور اونور میرفتم که یهو خوردم به تهیونگ. شوگا: هی اروم باش. تهیونگ: برای چی انقدر استرس داری؟ ا.ت: برای اینکه ما گم شدیم خیلی واضحه. شوگا: منطقیه. ا.ت: میدونم. شوگا: خو الان که چی؟ گم شدیم که گم شدیم شاید رفتن بازی کنن. ا.ت: اره بهتره مثبت نگاه کنیم. تهیونگ: بیاید خوش بگذرونیم فعلا حتما پیداشون میشه. ا.ت: موافقم. چی بازی کنیم؟ شوگا: نمیدونم بگردید این دور و ور پیدا میکنید دیگه. ا.ت: جیغغغغغغغغغ. عررررررررر. شوگا: چته؟ ا.ت: من از اون خرسا که اونجاست میخوام. شوگا: خب برو بگیر. ا.ت: پول بده؟ تهیونگ: بیا.💵. ا.ت: ممنون. تهیونگ: کمک نمیخوای؟ ا.ت: بدم که نمیاد. شاید نتونم بگیرم پس شما دوتا هم بیاید کمک. شوگا: اینا همش قلابیه اون قوطی هارو تکون میدن تا نتونی بهشون تیر بزنی. ا.ت: میدونم پس نقشه دارم. شوگا: خوبه خوشم اومد. ا.ت: شماها ازش تیر بگیرید. من اونور باهاش حرف میزنم تا ازش ادرس الکی بگیرم و بپرسم که اعضا رو دیده یا نه. تهیونگ: نقشه خفنیه. ا.ت: مغز متفکر🧠😎. شوگا: بابا ای کیو (IQ). ا.ت: یاااااا. ولش حالا. بریم تو کارش؟ تهیونگ: بزن بریم. شوگا: اوکی بریم.
رفتیم اونجا و طبق نقشه اونا تیر گرفتن و شروع کردن به شلیک و منم رفتم اونور و ازش سوال پرسیدم ولی انگار با پاهاش یک دکمه ای رو فشار میداد تا قوطی ها تکون بخورن. نقشمون شکست خورد. من به تهیونگ و شوگا نگاه میکردم و اونا با قیافه ی 😐 و 😑 و 😤 نگاهم میکردن. یکم ازشون ترسیده بودم خیلی وحشتناک بودن اخههه. میخواستم بیخیال بشم که یهو با رسیدن این فکر به مغزم بدنم ناخوداگاه شروع کرد به درجا زدن و پاریز زدن. تهیونگ و شوگا داشتن با تعجب نگاهم میکردن. ا.ت: من یک پیشنهاد دارم براتون. مغازه دار: میشنوم. ا.ت: من شروع میکنم به زدن حرکت های ژیمناستیک و مشتری هارو جذب میکنم. شما هم در عوض پول مارو پس میدی و یک خرس هم به من میدی. مغازه دار: اونوقت چرا باید قبول کنم؟ ا.ت: به نفع خودته. میبینی که غرفت هیچ مشتری نداره. خود دانی. داشتم اینطوری باهاش معامله میکردم که تهیونگ یهو دستمو گرفت و کشید سمت خودش. داشتم تو چشمای بیش از حد عصبانیش نگاه میکردم و مثل یک موش بودم. تهیونگ: میخوای برای یک خرس بدردنخور وایسی بری مردم برقصی؟ مگه دلقکی ها؟ ا.ت: فکر نکنم به تو ربطی داشته باشه. تهیونگ: تو الان عضو گروه بی تی اس هستی و یک ایدل که بزودی قراره معروف بشه اونوقت میخوای وایسی جلو بقیه برقصی. ا.ت: اره میخوام اینکارو بکنم. تهیونگ: من نمیزارم. ا.ت: جنابعالی چیکاره باشن؟ (همه کاره)
تهیونگ: همین که گفتم. ا.ت: منم گفتم به تو چه. یهو دیدم ساکت شد. داشت به اونور نگاه میکرد. وقتی به خودم اومدم دیدم مردم از داد و بیداد تهیونگ دور ما جمع شده بودن و مدام سوال میپرسیدن. سوال های مختلف در مورد من. تهیونگ هم با عصبانیت بهم نگاه کرد. تهیونگ: بعدا میدونم با تو. با این کارات ابروی بی تی اس رو میبری. نفهمیدم چیشد که داشتم سر تهیونگ داد میزدم و شوگا هم داشت نگاه میکرد و هیچکاری نمیکرد. حتی براش مهم هم نبود. ا.ت: کسی که ابروی بی تی اس رو میبره تویی نه من. اصلا به تو چه ربطی داره مگه فضول زندگی منی؟ اقای کیم اصلا کسی به شما گفته پاشی با من بیای بازی کنی؟ من روش خودم رو دارم لازم هم نکرده بخوای کمکم کنی کمک کردنت به درد خودت میخوره. (درست حرف بزن با تهیونگ😡) تهیونگ تقریبا سر جاش مونده بود و منم با اعصبانیت داشتم راه میرفتم و همزمان پاهامو محکم میکبوندم زمین. رفتم و رفتم و رفتم تا رسیدم به نقطه خروج فستیوال ایدل ها.(یک مدل جشنواره که توی فستیوال بود و برای ایدل ها بود که خوشگذرونی بکنن و فنا هم بیان و گروه هارو ببینن) سرم پایین بود داشتم با عصبانیت خارج میشدم که خوردم به یک نفر. جیمین؟ اع اعضا اینجا ان. نامجون: تهیونگ و شوگا کجا هستن؟ جین در گوش نامجون: فکر کنم خیلی عصبانیه چیزی نپرس ازش. ا.ت: بعدا درموردش حرف میزنیم. اقای کیم و شوگا زیاد فاصله ندارن همینو صاف برید میرسید بهشون. من میرم شما هم بعدا بیاید. رفتم بیرون ولی هیچ ماشینی برام نفرستاده بودن. داشتم به کنار خیابون نگاه میکردم و تصمیم گرفتم زنگ بزنم به مدیر برنامم که یک دستمال گرفتن جلوی دهنم و بیهوش شدم...
اصن فکرشم میکردید دعواشون بشهههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حیحیحیحیحیحی.
این داستان هیچ قصد توهین به بی تی اس نداره خودم هم ارمیم پس وقتی یکچیزی میگم ناراحت نشید باشه؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بچه ها پارت ۱۰ رو گذاشته بودم توی دسته تی پاپ اشتباهی بعد کلی ایدل تی پاپ اومدن بهم گیر دادن منم پاکش کردم دوباره گذاشتمش
بچه ها پارت جدید به یکسری دلایل رد شده😂
دوباره براتون میزارمش
پارت 10 رو گذاشتم اگه ناظر داریم بره منتشرش کنه. البطه شاید منتشر نشه بخاطر یکسری اتفاقات داخلش.😎
های. پارت بعدی رو نمیزارم چون واقعا برای این پارت فسفر سوزوندم و حمایت کمه. پلیز حمایت. ساعت نه میام تستچی اگه ببینم لایکا اندازه پست های قبلی شده و کامنتا هم زیاده میزارم پارت بعدی رو. مخلص شوما می نا.
فالو:بک🦋🐛
فالو:بک🦋🐛
فالو:بک🦋🐛
فالو:بک🦋🐛
فالو:بک🦋🐛
فالو:بک🦋🐛
فالو:بک🦋🐛
فالو:بک🦋🐛
فالو:بک🦋🐛
فالو:بک🦋🐛
فالو:بک🦋🐛
فالو:بک🦋🐛
فالو:بک🦋🐛
فالو:بک🦋🐛
فالو:بک🦋🐛
فالو:بک🦋🐛
فالو:بک🦋🐛
فالو:بک🦋🐛
فالو:بک🦋🐛
فالو:بک🦋🐛
فالو:بک🦋🐛
فالو:بک🦋🐛
فالو:بک🦋🐛
ادمین پین کن
من چرا گم ش کردم؟
هعی
عالی بود
🖤
پارت ده کجاس؟؟؟
منتشر نشده هنوز. دوبار تا الان گذاشتم یکبار که رد شد بار دوم گذاشته بودم توی تیپاپ خیلی بهم گیر دادن
هعییی زندگییییی
منتشر شدددد
یه سوال کی کجا مزاحم ا/ت شده بود؟یادم نیست😂
می نا میتونی مثل نيلو بلاگفا بزاری
یادت نیست تماس تلفنیو؟
بلاگفا هم بد نیست ولی گذاشتم منتشر بشه
اها همون که ازت خوشم میاد؟گرفتم
ببینم همونایی که مزاحم ات شده بودند دزدینشن مگه نه ؟
دیگه دیگه.