
ناظر محترم لطفا منتشر کن مرسب/اینو گذاشته بودم ولی یه سوتی وحشتناک داده بودم
اینجا..اینجا چه خبره٪وای خدا خب شد اومدید دنبالم بیایید..._یکی بگه چه خبره{داد}÷آروم باش دیگ=هف×ایش خابم نمیبره#گوش کن@همونی ک باهاش شریک شدیم این بلا رو سر شرکت آوردع_ینی چی!=ما توی همین اتاق مشغول بحث کردن سر فوتبال بودی ک چن دیقه بعدش فهمیدم چه خبر شده+کامل تر توضیح بدید#اون به شرکت حمله کرد و مهم ترین مدارک ما رو د*ز*د*ی*د!_چ..چی..الان باید چیکار کنیم{داد}+من پیداش میکنم و مدارکو پس میگیرم...{ا.ت ویو}خواستن برم بیرون ک جیمین دستمو گرفت_چی باعث شده فک کنی من میذارم بری؟...برگشتم سمت+بهت قول میدم زود برمیگرد و هیچ اتفاقی هم نمیفته شماها فقط کافیه حواستون به اینجا باشه_قول دادی هیچی نمیشه!+اوهوم
سوار موتورم شدم اعصابم خیلی بهم ریخته بود و پیدا کردن اونا هم خیلی سخت بود کلی دور زدم چشمام خیلی خسته بودن چشمام رو ک بستم دیگه هیچی نفهمیدم...وقتی چشمام رو باز کردم توی یه اتاق بودم بلند شدم و به اطراف یه نگاهی انداختم€اوه خانم پارک خوشحالم ک حالتون خوبه!+پارک؟!_مگه غیر از اینه؟+میتونم برم بیرون دیگ؟€اگه حالتون خبه مشکلی نیست!+من خوبم!€پس باید برید هزینه رو حساب کنید به سلامت!+اومدم بیرون و سریع به جیمین زنگ زدم ولی انگار بلاکم کرده بود
سریع رفتم خونه رو لباس هامو عوض کردم و رفتم سمت شرکت، یه هفته کامل بیهوش بودم!باید میفهمیدم چه اتفاقای افتاده..چیزی که دیدم وحشتناک بود شرکت ورشکسته شده بود!داشتن تعطیلش میکرده خشبختانه همه به جز جیمین اونجا بودن دوییدم سمتشون+چه خبره{یه داد ریز}×تو حالت خبه!+درسته!#دیگه شرکتی در کار نیست برای همیشه تموم شد!+ولی..ولی چرا!؟@اونا از اون مدارک به استفاده کردن!+ج...جیمین کجاست؟=فرودگاه+کدوم فرودگاه!...بعد اینه رسیدم به فرودگاه اونجا خلوته خلوته بود جیمین داشت وارد سالن میشد ک سریع دوییدم سمتش+جیمیننننن..سرشو برگردوند سمتم
_ا.ت حالت خبههه؟!+معلوم هست داری چیکار میکنی؟_عا من باید..+گوش کن..من از همون اول د*و*س*ت داشتم و دارم پس قرار نیست بزارم بری متوجه هستی؟_ع..عا منم همینطور ولی الان دیگه خیلی دیر شده من واقعا باید برم!+خب..خب من منتظرت میمونم تا برگردی!_منتظرم نمون،چون من هیچوقت منتظرت نبودم...بعدش هم رفت..قلبم تیکه تیکه شد،پشت کردم ولی افتادم روی زمین و بی اختیار گریه کردم ک صدای در فرودگاه رو شنیدم و همون موقع یکی از پشت بغلم کرد_من...هیچوقت قرار نیست تنهات بزارم!+ولی تو همین الان ولم کردی!_فراموشش کن{بعدش هم شکر خدا همه چی به خوبی و خشی تموم شد و شرکت دوباره سرپا شد}{مایان بعضی چپتر ها هم میتونه خوب باشه!}{البته با درخواست های بسیار شما که دیگه داشتم کچل میشدم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نههههه
پایان هیچ چپتری خوب نیسسسس
نههههه من منتظر بودم آن ات بمیرههههه (😂)
نمیمرد ولی جیمین قرار بود ولش کنه
ولی حس میکردم میمیره😂
عالییی
میدونی عزیزم کم کم اخرش داشتم از زندگی ناامید میشدم ولی دستت دردنکنه هم خودتو نجات دادی هم منو🙂😂
باح
میسییی
بوس
عزیزم فرند میشی؟
داستانات خیلی باحالن
مهدیه هستم ۱۵ سالمه
انشالله تو تابستون دو تا داستان به نام های خانه ارواح و ع...شق در دنیای نیمه مردها میزارم
سلاممم البته
آیکا ¹⁴
خیلی خیلی منتظرشونم:)
خیلی عالی بودددددد
مرسببب
مم از نامجو و جهنم آنچنان خوشم نمیاد
پ نمیخوام 😁
عام خدت دانی
حالا میشه جیهوپ رو سریع تر بسازی؟؟ 🫠🫠🫠نمیتونم♡♡
سریع میذارمممم
مرسی💜
ادامه چیه؟؟؟؟؟؟؟
داستان بعدی از کیه؟؟
جیهوپ:)
عااالیییی
مرسببب