7 اسلاید صحیح/غلط توسط: Mania انتشار: 2 سال پیش 243 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
قسمت اخر☹️ قلبم داره درد میگیره و دلم خیلی برای این داستان تنگ میشه. واقعا الان دارم گریه میکنم.
بالا رو بخون👆
با این قسمت میخندید و گریه میکنید دقیقا طوری که میخواستید. دوستون دارم. منتظر داستان بعدی باشید.
بریم برای پارت اخر:)))))
{دو روز بعد}
امروز دیگه مرخص میشم. اخیش بالاخره میتونم برم خونه. البطه با استرس باید برم. مامان بابام بهم چی میگن؟ این چند روز که با مشاور حرف زدم احساس سبکی میکنم. دلم برای سوهو تنگ شده. نه وایسا ببینم این چه چیزی بود من گفتم الان. نه نه نه ولش کن. اهمیت نده. اهههههه. مگه میشه اهمیت ندم. الان دو روزه نامه رو بهش داده نباید تا الان میومد یا برام نامه میفرستاد؟ یعنی سرش شلوغه؟ نمیخواد باهام حرف بزنع؟ ایشششش. استرس دارم.
توی فکر بودم که دررو زدن. مامان بابام بودن. اونا اینجا چیکار میکنن؟
ا.ت: س س سلام👋🏻
اُما: ا.تتتتتتتت
اَپا: دخترممممممم
ا.ت: مامان بابااااااااا
سریع دوییدن طرف تختم و بهم گفتن میتونیم بریم خونه و من راه افتادم. هنوز پام یکم بخاطر ضربه های کمربند درد میکرد. دلم گرفته بود. دوست داشتم زنده بمونم. امیدوارم سوهو زودتر جواب ناممو بده.
رسیدیم خونه و مامانم نودل جاجانگمیون (نودل لوبیا سیاه) درست کرده بود و منم که چندین روز بود غذای مامانمو نخورده بودم با سر رفتم تو کاسه. از فردا هم قرار بود برم مدرسه.
اعصابم خراب بود. واقعا سخت بود که کلی صبر بکنی بعد جوابت پوچ باشه. با اخم نگاهش کردم و دیدم که محل نداد. اهمیت ندادم و به درس گوش دادم. بعد مدرسه میخواستم برم پیش سانگ هو. اره میخوام برم پیشش. دلم براش تنگ شده. خیلی سخته. ای وای نه. اشک های لعنتی. سر کلاس اخه؟ به خودم اومدم که دیدم معلم داره با قیافه ی نگران نگاهم میکنه. دیدم اومد سر میزم و بغلم کرد. منو برد بیرون ازم پرسید چرا گریه میکنم. منم تنها جوابم این بود.
ا.ت: سانگ هو
معلم: برای ما هم خیلی سخته ولی میدونم برای تو سخت تره. میدونم بعضی وقتا دلت میگیره و مشکلی نداره که گریه کنی. دوست دارم بدونم چی باعث شده همینطوری به سانگ هو فکر کنی.
ا.ت: مدرسه.
معلم: خب که اینطور. میدونم که باهم توی یک مدرسه بودید و نبودش اذیتت میکنه. میتونی ادامه کلاس رو شرکت کنی؟ اگه نمیتونی بهت حق میدم مشکلی نداره. کلا ده دقیقه مونده اگه میتونی بمونی بمون ولی اگه نمیتونی برو خونه بقیه هم ده دقیقه دیگه تعطیل میشن.
ا.ت: فکر کنم برم خونه بهتر باشه. ممنون.
من برم خونه؟ حتی فکرش هم سخته. من میرم پیش سانگ هو. میرم تا بهش بگم چقدر دلم براش تنگ شده.
با اشک اروم اروم به سمت ق*ب*ر سانگ هو میرفتم و همزمان همینطوری گریه میکردم.🪦 💧
نشستم کنارش و شروع کردم باهاش حرف زدم.
ا.ت: خوش میگذره؟ امیدوارم بهت خوش بگذره. به من که اصلا خوش نمیگذره سانگ هو. از وقتی که تو رفتی نمیدونم باید چیکار کنم. تیکه از وجودم گرفته شده. هر جا میرم ردی از تو به جا مونده و باعث میشه به یاد تو بیوفتم. به سوهو اعتراف کردم البطه با نامه. اونم بهم نامه داد و گفت {باید بهش فکر کنم} بنظرت جواب مثبت میده یا منفی؟ میدونستی جیسو دوستت داره؟ میدونستی جیسو میترسید بهت اعتراف کنه؟ نگران نباش هیچوقت بهش نگفتم ازش خوشت میاد. من ادم رازنگهداری هستم. برام ارزوی خوشبختی کن سانگ هو. بدون تو شاید نتونم زندگی کنم. کاش میشد دوباره برگردی. نمیشه. امکان پذیر نیست. بذار بیشتر برات بگم. امروز که سوهو بهم نامه رو داد هیجان داشتم. ولی داشتم تو چشماش نگاه میکردم. اونم به من نگاه میکرد. حس خاصی بین منو و سوهو بود. میتونستم حدس بزنم نامه جواب مثبت رو نوشته اما... خب در واقع اینطوری نبود. نوشته بود که باید فکر بکنه و من خورد توی ذوقم
البطه ناراحتی نداره. احتمالا بهم جواب رد بده پس باید خودم رو اماده کنم. ساعت رو نگاه کن. الان ساعت 1:15 من ساعت 12 اومدم. مامان اینا نگران میشن باید برم. دوباره میام پیشت باشه؟
اومدم پاشم ولی با چیزی که نمیخواستم مواجه شدم.
اره سوهو بود. تمام مدت به حرفام گوش کرده بود. اه همه چیزو شنید. توی دستش 4 تا شاخه گل بود. یکی رو روی قبر سانگ هو گذاشت و دوتا رو روی قبر یک نفر دیگه. یکیش رو هم داد به من. بهش نگاه کردم و گفتم...
ا.ت: برای چی اومدی اینجا؟
سوهو: در واقع هر روز میام که مامان و بابام رو ببینم.
ناخوداگاه گریم گرفت و نفهمیدم چیشد که بغلم کرد. توی بغلش احساس ارامش میکردم. قلبم تند میزد.
سوهو: ا.ت
ا.ت: بله
سوهو: با من قرار بزار. مطمئنم خوشبختی چیزیه که مردگان ما برای ما ارزو میکنن...
اینم پارت اخر:))))))))
رمان بعدی درمورد بی تی اسه🥲
منتظرم باشید. خدافظ (چرا من؟) اوقات خوبی رو داشتیم با این داستان.
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
من دلم میخواست سانگ هو زنده بشههههه، هقققققققق خعلی بدییییی 🥲 😭
ولی خسته نباشی گود بودد
وایییی بعد شیش ماه خودم این قسمتو خوندم اشکم در اومد🤣💔💔💔
فقط من بودم ک با خوندن این فیک یاد زیبایی حقیقی افتادم؟://////
لی سوهو......خودکشی دوستش و................
هعییییی
بغض؟..
اوهوم
بقض کردم..
اهم
چرااااا تمممموممممم شدددددددددددد
دلم برای داستانت تنگ میشه🥺
خدمم دلم تنگ میشه😭😭😭
خیلی قشنگ بود. ببخشید حمایت نکردم همین الان با رمانت آشنا شدم ولی همه ی پارت ها رو لایک کردم و کامنت گذاشتم.
مرسییی هارتم رو اکلیلی کردی.🖤✨
♥️💜
یادتونه توی پارت 8 ا.ت در جواب اعتراف سوهو گفت نیاز به وقت برای فکر کردن دارم؟ اینجا هم به اونجا مربوطه :)))))))))
در واقع اشتب زدی مانیا سوهو به یونا گف باید فک کنم
اع🤣
عررر چقدر گریه داررررر💔😐 عالی بود
با اینکه داداش ندارم و حتی نمیدونم داداش داشتن چه شکلیه.... ولی احساس میکنم سانگ هو داداش خودم بود😭 انگار برادر خودم مرده
هعی✋🏻 خودم انقدر سر اون تیکه که رفت با داداشش بحرفه گریه کردم. واقعا ولی فاز خودمو نمیفهمم. خدم مینویسم خدم گریه میکنم. مثل اینه که یک سوال بپرسی و خودت جواب بدی😐
آخ اره👍🏻
همین الان بهم گفتی با سوهو خداحافظی کن و بغضم گرفت ولی وقتی پایان خوش رو دیدم هم خوشحال شدم هم میخواستم بزنم لهت کنم 😂🙃
🤣🤣🤣 اره من همیشه کرم میریزم به تو پشت تلفن