
از زبان سوم شخص مفرد : میبل تو اتاقش نشسته بود که یهو سنس درو باز کرد گفت :«همگی بیاین پایین، سریع.» میبل هم با سرعت هرچه بیشتر رفت پایین ولی یکی دوباری خورد زمین :«اخخ.» «حواستو جمع کن.» رسیدن همکف، با نبود هیچکس در آنجا مواجه شدند و تبی با اشاره به پله های زیرزمین گفت :«میگما میشه از این پله ها برم پایین؟ شاید اونجا باشن.» سنس با تحکم :«نه! اونجا خطرناکه.» تبی یک پایش را از روی زمین برداشت :«فقط یه سرک میکشم و میام.» سنسم لجش گرفت :«پس صبر کن منم دنبالت بیام چون اگه بگذارم تنها بری اونجا کلمو میکنن:-:» تبی با عصبانیت :«من از پس خودم بر میام! عه!» «یه سوال لولت چنده؟» تبی پرسید :«لول دیگه چیه؟» یهو سوگند هراسان...چیز زخمی از در اومد تو :«گیر عجب کسی افتادیما، ناسلامتی من لولم دهه:-:» تبی با فریاد :«چرا امروز همه از لول حرف میزنننننننن؟» سوگند شروع کرد :«ببین بچه...» حرفش با اینکه یهو اسکلیتا با خ...یعنی چیز داسش پرید تو و درو قفل کرد متوقف شد :«ولمون کمک میکنه قدرت ضربه هامون بیشتر شه در همین حد بدونی کافیه.» «نمیخوای اون داسو بندازی پایین؟»
اسکلیتا به صورت حرصی :«آ...یعنی چیز نه!» سوگند شونه بالا انداخت :«هرجور مایلی.» سنس به اسکلیتا چشم غره رفت :«حالا قضیه اینه که اگه یه دو نفر بخوان آزگورو بکشن باز لولشون میره بالا ممکنه وسوسه بشن جنوساید برن.» اسکلیتا دست به سینه شد :«خب باحاله! مگه نه؟» یهو مورگانا از ناکجا آباد اومد و حرف اسکلیتا رو تایید کرد که باعث شد تبی غش کند. «صب کن.» مورگانا به صورت تبی آب پاشید :«من هنگ کردمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم.»
مورگانا با فریاد :«سکوت کن ای کافرررررررررررررررررر.» سنس و اسکلیتا و سوگند پوکر نشسته بودن و اما تبی با زمزمه گفت :«تروجان جد جد جد جد جد جد جدت داد نزن هرچی هیولا بود جمع شده پشت پنجره.» اسکلیتا داسشو چرخوند :«برم چندتاشونو بkشم:-:؟» سنسم دیگه طاقتش تمومیو متاسفانه :«همه بشینین سر جاها...یعنی چیز لطفا داد نزنید و کسیو نkشید-_-» و اما مینای گرام :«😂😂😂😂😂😂😂😂»
یهو کارول و میبل گیج و منگ از بالا اومدن پایین. سنس گرام :«عه سلام خواهران افسانه ای!» کارول با برگرداندن سرش ازردگی خود را نشان میدهد :«درددددد منو از خواب بیدار کردینننننن الان انرژی ندارمممممم.» میبل خمیازه کشید :«منم بیدار کردن. خب حالا چه خبره.» تبی با مثلا شادی گفت :«خبر اینه که قراره ما سه تا باهم بریم اون پایین!» «عه ایول، فقط یه سوال گوشی اینجا کار میکنه؟ خیلی وقته انیمیشن ندیدم•-•» سنس هنگ کرد یه لحظه :«نه...یعنی چیز...اره باید بری رو سطح.» «چجوری برم رو سطح؟» اسکلیتا و سوگند همزمان گفتن :«من راهنماییت میکنم.» دوباره همزمان :«بس کن.» لازم به تکراره؟ «ادای منو در نیار.» این بار سوگند :«باشه بابا تو راهنماییش کن گیری افتادیما.» «هولا•-•» تبی کوشولو گریش گرفت :«پس رفتن اون پایین چییییی؟» میبل با ضدحالی :«باشه برا بعد انیمیشن دیدن خیلی حال میده•-•میگما شماها جادویی دارین که شخصیتا کارتونی رو زنده کنید؟» مورگانا، پوکر گرام :«معلومه که نه:-:راستی قدرتا روحتو میدونی؟» «آ...یعنی چیز قدرتا روح مهربونیو نمد.» «خو حالا بهت میگم»
مورگانا ژان شروع کرد :«خو گیاهان و حیوانات ، انرژی زندگی ، شفا بخشی.» میبل با اشاره به اتاق کناری :«عه وا چه باحال یعنی میتونم اون پری دریایی که بردین تو اتاق مهمانو درمان کنم؟» مورگانا جیغ زد :«خاککک فلور رو یادم رفتتتتت و بله میتونی حالا هم سریع بیاین.»
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پرات بعدی کی مویادش؟
احتمالا فردا
گذاشتم تو بررسی
اگه ناظری شاید بتونی بپیداییش
نیستم
میگمترنم من کرم کتابو تموم کردم....
میشه بگی تو مانگا چی میشه؟
مانگا نداره از رو ناول ساخته شده:-:
ترجمه هم نشده پیدا کردن انگلیسیشم دردسره:-:
ج چ:داره یواشکی شوکول میخوره لابد نامرد...
به کامنتم توی پارت قبلیم توجه کن🗿
هی اعضای خواهران جادوی گرامی
یا از محویت در میاین یا کلا شخصی به اسم اسکلیتا رو فراموش میکنید
#همونی_که_الان_۸_دلیل_برای_قهر_بودن_باهاتون_داره
بقیه نیستن من چی بگم؟
دقیقا مشکل همینجاست، بقیه هم اکثرا میگن: بقیه محون برا چی من از محوی در بیام؟
به قول مامانم: مگه بقیه هر کاری کردن توهم باید بکنی؟
بنگریم
چالش : به نظرتون کلر کجاست؟
دزدیدنش؟._.
احتمالش هست
عالیییییی زیبااا.___.
منم فلورو یادم رفته بود.__.💔البتع هنوزم یادم نمیاد._.
نایس بید نایس بید
تشکر
نایس بید نایس بید
ج چ: کلر داره مگس میپرونه🗿
زیادی تحت تاثیر قرار گرفتم:(
بالاخرهعععع پارت ژدیدددد
صحیح