و هم اکنون آخرین پارت :) حال کردید چه سریع تو دوسه روز گذاشتمش :) ناظر همکاری کن لطفااااا (حالت مظلوم...)
پدرم عصبی تر از قبل گفت
+ ادامه بده
= ازم خواست که اول با شما درمیون بزارم و ازتون چیزی رو مخفی نکنم...
یونگی از حالت خجالت در اومد و جدی حرف آخرش رو زد
= من یونگ هوا رو دوست دارم و اون رو ازتون خواستگاری میکنم
مینسو و جانگ از توی راهرو مارو دید میزدن...سکوت سنگینی بینمون بود...هر لحظه ممکن بود پدرم بگه نه و یه بلایی سر یونگی بیاره و این فکرا باعث میشد بخوام همینجا گریه
کنم...سرم پایین بود و نمیتونستم بفهمم پدرم الان چه احساسی داره...یک لحظه...خیلی یهویی و اتفاقی...با لحن مهربونی که اصلا توی موقعیت انتظارشو نداشتم گفت
+ تو هم دوسش داری؟
سرمو آوردم بالا و با ناامیدی نگاش کردم
+ دوسش داری؟
اون لحظه...این لحن واقعاً از مین آن جی بعید بود. این پدری که منو بزرگ کرده بود منو برای چنین لحظاتی پیشاپیش تهدید کرده بود و الان...نظر خودمو میخواست؟ من از سر این مسئله هیولا ساخته بودم. ی هیولایی بزرگ که قراره تمام عمرم رو به باد بده. ولی اینطوری
نبود و فقط تفکرات بیجا و غیر عقلانی من بود
با یکم خجالت و پشیمونی که فکر کنم از دید همه پنهون مونده بود سرمو به نشونه ی تایید تکون دادم و دوباره به چاییم زل زدم. بابا با لحن اروم و پدرانه ای که هیچ وقت هیچ وقت ازش نشنیده بودم گفت
+ خب...حالا که دخترم تاییدت میکنه....بعد از اینکه به سن قانونی رسید....میتونید با هم ازدواج کنید...ولی قبلش حق ندارید هیچ کاری انجام بدید
واقعاً توی اون لحظه اصلا انتظار نداشتم همچین حرفی بزنه...پدرم از جاش بلند شد و رفت سمت اتاقش...منم به رفتنش نگاه کردم...یهو یونگی منو از پشت ب.غ.ل.م کرد و چونشو گزاشت روی شونم
= گفتم همه چی رو درست میکنم
+ جدی جدی بابام قبول کرد؟
= نمیتونم تا سه سال دیگه صبر کنم
ولی من همچنان به در اتاق بابام زل زده بودم. ی حس عجیب و غمناکی بهم میگه این رفتار
منو یونگی اونو یاد مامان انداخت. مامانی که هیچ وقت به خاطر سرطانش نتونست نجاتش بده. حتی بعد از مرگشم سالم نزاشتنش. به خاطر رسم عجیب و مسخره بودا سوزوندنش. پدرم میخواست اونو مثل مسیحی ها خاک کنه ولی بهش اجازه ندادن. هرچی نباشه مامانم تنها
بازمانده از اصیل ترین خوانواده کیم بود.دلم براش میسوزه. دوست داشت تا لحظه م.ر.گ.ش با هم زندگی کنیم. ولی دخترش توی سن
16 سالگی ع.ا.ش.ق شده بود و قرار بود دو سه سال دیگه ا.ز.د.و.ا.ج کنه و از پیشش بره
امیدوارم بابا هنوز بتونه خوشحال بمونه
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
کحایی؟
براچی؟؟
اخه هیچ تستی نساختی کام هم ندادی فکر کردم رفتی ....
هعیی دلم براش تنگ میشه
عالیییییی گودددددد
چه زود تموم شد! :)