خب گفتم چون بعد مدت ها دارم میذارمو شما هم استقبال کردین این پارتو زود تر بذارم😁🤍
آبو پاشیدم رو صورتمو تو آینه به خودم نگاه کردم، یاد اون پسری که دیروز تو کافه دیدم افتادم، ینی منو با کی اشتباه گرفته بود؟.. صورتمو خشک کردمو رفتم تو آشپزخونه.. سفره صبحونه چیده شده بود، رو صندلی نشستم. آقای چو: صبح بخیر!.. به پشتم نگاه کردم که آقای چو رو دیدم. آروم گفتم: صبح بخیر.. آقای چو: ساعت دکترت تغییر کردا، صبحونتو بخور و برو آماده شو.. آسو: عام، باشه.. انتظار داشتم حرفی از دیشب بزنه، چن تا لقمه خوردمو زود پاشدم که حرفی نزنه. آقای چو: آسو!.. وای نه! آسو: بله؟ آقای چو: صبحانت تموم شد؟ آسو: بله آقای چو: به همین زودی؟ آسو: خیلی اشتها ندارم، میرم آمادا شم.. آقای چو: داروهاتو خوردی؟ آسو: نه هنوز! آقای چو: باید مداوم بخوریشون، حرفای دکتر که یادت نرفته؟
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
عالیی
مچکرم🤍
پارت بعد منتشر شد
پارت بعدددد
دارم آمادش میکنم🤍
پارت بعد متتشر شد
واوووو برم بخونمممم
🤍
دیدبدپبنزپژپزپز از پارت یک تا اینجارو خوندم خیلییییییی قشنگهههههههعبتبدتبزننز
خوش حالم که خوشت اومد🥺
داستان جالبی داره
اگه دوست داشتی برو نظر سنجی به وقت دلتنگی ادامه
پارت بعد منتشر شد
𝓦𝓱𝓮𝓷 𝓽𝓱𝓮 𝓰𝓸𝓲𝓷𝓰 𝓰𝓮𝓽𝓼 𝓽𝓸𝓾𝓰𝓱, 𝓽𝓱𝓮 𝓽𝓸𝓾𝓰𝓱 𝓰𝓮𝓽 𝓰𝓸𝓲𝓷𝓰
وقتی شرایط سخت میشه، مبارز واقعی برای ادامه دادن قوی تر میشه.🍧🍙
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
انیو ^^🍧🍙
من سونمین هستم ^^🍧🍙
تازه دبیو کردم ^^🍧🍙
به فن هام میگم میرسل ^^🍧🍙
میرسل من میشی؟^^🍧🍙
پین؟