[داستان از دید سوم شخص] صبح روز بعد درحالی که جو داشت داندان هایش را مسواک میزد دیگر دوستانش مشغول دعوا کردن بودن و میشد گفت صداشون تا خوابگاه هافلپاف هم داره میره! چیزی که جو از آن متنفر بود سر و صدای زیادی بود و همین کافی بود تا شیر آب رو با عصبانیت ببنده و از حمام بره بیرون. با صدای بلندی گفت: «بسه دیگه! جدا خفه شین! روث مطمئنم الکس یدونه از گردنبند های کوفتی تو رو بر نداشته چون کنار سینک حموم گذاشته بودیش!» و با دستش به حمام اشاره کرد. روث بعد از پیدا کردن گردنبدنش گفت: «ای بابا زود باشین دیگه چقد طولش میدین باید بریم صبحانه بخوریم دیگه.» جو با کف دستش به سرش کوبید و از اتاق بیرون رفت. برندا بعد از بیرون رفتن جو گفت: « روث واقعا امیدوارم یه روزی جو خفت کنه. » وقتی جو به سرسرا رسید با هری چشم تو چشم شد، زیر لب گفت: «بزن که بریم دختر!» و خواست به سمت میزش برود که هری جلوش رو گرفت: « جو! نمیدونی چقد از دیدنت خوشحالم سنگدل!» جو درحالی که داندان هایش را روی هم فشار میداد گفت: « هری بس کن! من فقط رابطه ای رو تموم کردم که از همون اولش مزخرف بود! و اگر اجازه بدی میخوام رد شم.» هنوز دو کلمه هم از دهان هری بیرون نیومده بود که جو هری را از جلویش هل داد و با قدم های محکم سمت میز اسلیترین رفت و روی دور ترین نقطه نشست. با چنگالش به ظرف تخم مرغ و بیکنش میکوبید که صدای خنده های دو نفر باعث شد سرش را بالا بیاورد.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
پارت بعدددددددددددددد
دو هفتست نذاشتیاااا حاج خانم😂😐
امروز میزارم :)
امیدوارم گذاشته باشی و الان فقط دغدغه تاییدش مونده باشه
شد سه ماه D
دارم جلوی خودمو میگیرم که نپرسم کدوم گوری بودی.
😂😂😂
حقیقتا جای خاصی نبودم حال و حوصله نداشتم
پارت بعد
چشم : )
عالیههههه
3>
واهایییپارتبعدپلیزز
چشمم
اگه منو یادته ..ناظرت من بودم..تا دیدمش با ذوق تایید زدم ( :😂
قلمت واقعا خوبه آفرین ادامه بده✨
مگه میشه یادم بره؟! وایی مرسیییی :]]💕💕
=♥