پسره گفت کرب گویل که دوستاش بودن و اونجا نشسته بودن از اوتجا برن که تو راحت باشی، صندلی روبرو نشسته بودیو با غرور به پنجره نگاه میکردی پسره یکم نگات کرد بعد ازت پرسید اسمت چیه؟ _فک نکنم نیازی باشه بدونی. پسره بهت گفت:تو الان همینجوری بی دلیل اومدی تو این کپه نشستی پس من میتونم بدون اسمت چیه. _گفتم فک کنم نیازی باشه.
یه گاز از سیب سبز زد و گفت بهتره بریو ردا تو بپوشی داریم میرسیم. _میپوشم.
یواش یواش داشتین نزدیک هاگوارتز میشدین. (قطار وایساد چون رسیدین) بدون هیچ حرفی از توی کپه اومری بیرون و چمدونتو برداشتی پسره هم پشت سرت از کپه اومد بیرونو ساکشو برداشت
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
خیلی خیلی زیبا^^
عاشق شخصیت اما شدم 🖒
پارت بعددد:))