7 اسلاید صحیح/غلط توسط: raha انتشار: 2 سال پیش 404 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ببخشید خیلی دیر شد یه مدت تستچی اصلا برام بالا نمیومد😮💨 ناظر عزیز لطفا منتشر کن
❤اول لایک کن❤
آدرین- چی میخوری؟
مرینت- اولا باید بگی چی میل داری؟ دوما بگو چی میل ندارم در حال حاضر همه چی میل دارم!
آدربن- ببین عزیزم من جی اف چاق نمیخوام سعی کن زیاد کوفت نکنی!
مرینت- شما شاید دلت خیلی چیزا بخواد ولی من دلم نمیخواد انجامش بدم!
پوزخند زدو گفت: نه دیگه الآن مجبوری انجامش بدی چون حتی اب خوردنتم با اجازه من صورت میگیره!
مرینت- بزن بغل با هم بریم!
آدرین- نگران نباش عزیزم نزنمم بغل با خودم میبرمت!
یه دفعه ای چشمم اوفتاده به یه بچه خوشمزه! شبیه هلو بود! قربونت برم لپاشو نگا!
بدون فکر از جام پاشدم ... متوجه صدای آدری شدم که بهم گفت کجا میری ولی بهش توجهی نکردم و رامو رفتم! نزدیک میز اون خانوم و اقاهه که اون بچه خوشمزه مال اونا بود شدم و با لبخند به خانومه گفتم: سلام!
خانومه نگاه مهربونی بهم کردو گفت:سلام ..
اروم با انگشتم لپه دختر کوچولو رو نوازش کردم!
مرینت- دخترتون خیلی نازه!
باز مهربون گفت: مرسی نظر لطفتونه!
مرینت- اسمش چیه؟
خانومه- مانون!
مرینت- میتونم یه لحظه ببرمش سر میز خودمون!
خانومه یه نگاهی به شوهرش کردو بهم گفت: بله حتما!
وای وقتی گذاشتش تو بغلم انگار پنبه بغل کردم!
مرینت- الآن میارمش!
به سمت میز خودمون رفتم ...
مرینت- ای فدات شم ، چقدر شما ماهی! بیا بریم پیشه عمو آدری یکم اذیتش کنیم!دوتایی با هم بخندیم!
تا نزدیک میز شدم آدری عصبی بهم گفت:تو عقل تو سرت نیست چرا اینو اووردی اینجا؟
به مانون نگاه کردم ناقلا اونم تو کفه آدری بود! لپشو نرم کشیدمو به آدرین گفتم: ببین چقدر نازه! دلت میاد اینجوری باهاش حرف میزنی؟
آدری نفسشو فوت کردو هیچی نگفت!
مرینت- میخوای بغلش کنی؟!
آدرین- نه برو بدش دست مامان باباش!
مرینت- بی احساس حداقل یه لحظه نوازشش کن!
آدرین یه نگاه به من کرد و بعد به مانون و اروم با دستش صورت مانون رو نوازش کرد!
نمیدونم چی شد که مانون خودشو انداخت تو بغل آدرین! ای کوچولو ی شیطون!به چه جرعتی میری تو بغل بی اف من!
مانون همچین میکرد که انگار صد و بیست ساله آدریو میشناسه! هی میخندیدو با موهای آدرین بازی میکرد! نا گفته نمونه دوستان به این آدرینم بد فورم بابا شدن میومد!
آدرین- مرینت؟
بهش نگاه کردم.
آدرین- شخصیتش مثل خودته!
یه لحظه خوشحال شدم که گفت:مثل خودت کوچولو و پررو!
اروم کوبیدم به بازوش و گفتم: خیلی بدی!
همون موقعه مانون محکم با دستای کوچولوش زد تو ملاجه آدرین خان!
ادرین دستشو گرفتو گفت: چی کار میکنی وروجک
بزن مانون جون بزن تو سرش! جوری بزن نتونه دیگه بلند شه!بزن جای من که انگاری زور تو از من بیشتره!
آدرین- بیا ببرش پیشه مامان باباش تا منو کچل نکرده!
مانون رو ازش گرفتمو به سمت میز مامان باباش رفتم! عجب بچه پررویی بودا همش داشت به آدرین نگاه میکرد!
مرینت- بفرمایید اینم مانون خانومه گوگولی مگولی! ممنون که بهم دادینش!
خانومه - خواهش میکنم اذیتتون که نکرد!
میخواستم بگم نزدیک بود بی افمو از چنگم در بیاره! کم مونده بود آدریو کچل کنه از بس موهاشو کشید!
مرینت- نه مانون دختر خوبیه مامانش! بازم ممنون!
داشتم میرفتم که یه دفعه خانومه صدام زد برگشتمو گفتم:جانم؟
خانومه- یه چیزی بهت بگم؟
لبخند زدمو گفتم:بله بفرمایید!
خانومه- تو صورته خیلی بامزه و خوشگلی داری ، صورتت معصومیته یه بچه رو داره! در ضمن بهم میاید شوهرتم مثل خودت خوشگله!
شوهرم؟ کی؟ آدرین؟ صد سال سیاه! لبخند زدمو گفتم: نظر لطفتونه مرسی!
و به سمته میزه خودمون رفتم ... غذامونو اوورده بودن!
تا نشستم آدرین دهنشو افتتاح کرد!
آدرین- خانومه بهت چی گفت؟
مرینت- تو فوضولی؟
آدرین- باز تو روت زیاد شد؟
مرینت- هیچی گفت حیف تو! حیفه این همه زیباییت! این همه مهربونیت این همه خانومیت که رفتی با این گودزیلا ی گلابی دوست شدی!
آدرین بهم نگاه کردو گفت:الآن تمامه اینا رو اون خانومه گفت دیگه؟
مرینت- پ ن پ مانون زبون باز کرد گفت!
آدرین- ا ... جدی؟ اوکی!
یه دفعه از پشت میز پاشد! یا حضرت فیل!
مرینت- بابا بشین شوخی کردم! باور کن شوخی کردم
نشست سر جاش! شیطون بهم نگاه کرد!
آدرین- فسقلی تلافیشو سرت در میارم!
مرینت- دلت نمیاد میدونم!
آدرین فقط نگام کردو خونسرد گفت:حالا ببین!
مرینت- شرمنده من فعلا عینکمو نیاووردم خوب نمیبینم!
******
مرینت- بلر میای دیگه؟
بلر- فکر نکنم مرینت ...
مرینت- ای کاش میومدی! من اونجا خیلی تنهام!
امیلی جون- دوست داری بلرم بیاد!
یا خدا! این امیلی جونم نه اهنی نه اوهونی یه دفعه وارد موضوع میشه!
بهش نگاه کردم و سرم انداختم پایین!
امیلی جون - چرا خجالت میکشی گلم اگه بخوای بلرم با خودمون میبریم!
دیگه خجالت مجالتو گذاشتم کنارو با اشتیاق گفتم: عالی میشه!
امیلی جون - بلر جان تو که مشکلی نداری عزیزم؟
بلرم مثل خودم پر از رو گفت:نه خانوم مشکلی ندارم!
امیلی جون - اینم از بلر! دیگه همه چیز اوکی؟
چشمک زدمو گفتم:همه چیز اوکی!
امیلی جون- خب خدا رو شکر!
امیلی جون از اشپزخونه رفت بیرون منو بلرم مثل اسگل کوکیا شروع کردیم دلقک بازی!
که یدفعه آدری پرید تو اشپزخونه! ما رو که دید اول مثل ویندز بالا نیومده ها بهمون زل زد بعدم زد زیر خنده! رو یخ اسکی کنی گلابی! بلر خجالت زده رفت بیرون
آدرین - خدایی هنوز بچه ای!
مرینت- به تو چه؟
اومد رو صندلی نشست که گوشیش زنگ خورد: جونم؟
- ...
- نه دادش الآن میام فقط همه چیزو که برداشتی؟
- ...
خندید ...
- اره مایوتم بیار لازمت میشه!
- ...
آدرین- اوکی الآن را میوفتم ... باشه باشه ... فعلا بای تا های!
و تماسو قطع کرد! خواست پاشه که مشکوک گفتم:جایی قرار بری؟
اخ چقدر دلم میخواست خودم خودمو خفه کنم! اخه به تو چه ترب جوون؟
آدری نیشخندی زدو گفت:اره دارم میرم یه جای خوب!
شونه هامو انداختم بالا یکم دلم گرفت ولی گفتم: به درک برو به من چه؟
دستاشو کرد تو جیبشو اروم بهم نزدیک شد یه دفعه ای اروم سرمو بوسید!
از کارش شاخ در اووردم ... ولی اون خیلی عادی بود ... یه نگاه کوتاه بهم انداخت سریع رفت
فکرم بد جور مشغول میزد! نه اینکه فکر کنید برام مهمه ها نه! فقط راستش یکم فوضولیم گل کرده!
خوب خودمونیم یه نمه هم واسم مهمه! نپرسید چرا؟ که خودمم نمیدونم!
گوشیمو برداشتم شماره پشه آلیا رو گرفتم ... بعد از کلی برداشت:به! سلام غمگینه خودم! چطول مطولی؟
مرینت- سلام ..خوبم پشه تو چطوری؟
آلیا- تو رو نمیبینم عالیم!
مرینت- اره جونه عمت!
آلیا- بدنه اون بیچار رو تو گور نلرزون بچه!
مرینت- چرا انقدر لفتش دادی؟
آلیا- چی؟
مرینت- میگم چرا دیر جواب دادی؟
آلیا- اهان هیچی!راستیش همین تک پات رفتم مستراح تو هم که نحسی بد موقع زنگ میزنی!
مرینت- خفه بابا! حالا اگه کارت نصفه نیمه مونده برو انجامش بده رو دربایستی نکنا! من منتظرت میمونم
آلیا- بیشعور بی فرهنگ! نخیر شما نگران من نباش! حالا چه خبر از آدری خان؟
مرینت- اوف کلی خبر دارم بیا و ببین!
آلیا- جونه من؟ خب بنال ما هم فیض ببریم!
همه اتفاقات این چند وقتو مثل فیلم سینمایی براش وصف کردم! ( دهنمم جاتون خالی گلابی شد!)
آلیا - پس اخر این هفته تشریف میبرین مارسی؟
مرینت- بله دیگه!
آلیا- زهر مار کوفتت شه! چه دلیم میسوزونه بیشعور!
مرینت- اوخی دلم کباب شد عقشم میخوای با خودم ببرمت؟
آلیا- لازم نکرده شلغم جوون شما برو بهت خوش بگذره!
مرینت- اره؟
آلیا- اره!
مرینت- زهرماره!
خندید ...
آلیا - شوخی کردم ایشاالله بهت خوش بگذره با این آدرینم خوب باش شاید خر شد اومد گرفتت!
مرینت- خر هست لازم نیست بشه!
آلیا- جلو خودشم میگی اینو دیگه؟
مرینت- جلو خودشم میگم خیالی نیست!
آلیا- خواهیم دید! از اونجا بهم زنگ بزن یادت نره!
مرینت- اوکی میزنگم بهت! کاری باری؟
آلیا- نه دیگه برو! در ضمن سوغاتی فراموش نشه!
مرینت- بچه پررو نگا ... ببینم چی میشه! فعلا بای!
آلیا- برو عزیزم بای
حالا اگه مثلا میگفت کجا میخواد بره چی میشد؟
(آنچنان میزنم تو دهنت که یه کله بری کانادا پیشه ننه باباتا! اصلا به من چه تو این ایری بیری دارم به چی فکر میکنم!
در اتاق مثل در تویله باز شد! ... اشکال نداره بلر خودمونه!
بلر- مرینت میای عصرونه بخوریم امیلی جونم اومده ...
لبخند زدمو گفتم: اوکی میام!
با هم به سمت اشپزخونه رفتیم ... اخ جون کیکو نگا ... چه کردی بلر .. خودم اگه پسر بودم میگرفتمت!
انقدر مجذوبه کیکه شده بودم که به کلی یادم رفته بود امیلی جونیم وجود داره! خواستم یکم قربون صدقش برم یادش بره قیافه ی ذایه ی منو!
مرینت- سلام امیلی جون چطوری؟چی کار کردی؟ وارد اشپزخونه که شدم احساس کردم چهرت جذاب تر از همیشه شده! حالا که کسی پیشمون نیست میشه بگید چی کار کردید؟
به بلر نگاه کردمو گفتم:بلر بپر ... (مکث کردمو ادامه دادم) چی میگم تو که پرنده نیستی بپری ... بدو اره بدو برو اسفند بیار دود کنیم که چشای وزغی زیاده میترسم رو امیلی جون اثر کنه!
بلر و امیلی جون فقط میخندیدن ... خب مثل اینکه خدا رو شکر قیافه ی ذایه ی بند رو فراموش کردن!
امیلی جون - بیا بشین عزیزم ... بیا ...
نشستم کنارش ... یه دفعه ای خیلی منو سفت بغلم کرد ... فکر نکنید خیلی تو موقعیته خوبی هستما ... نه ... در حال حاضر نفسم نمیتونم بکشم! بابا بیخیال! ! محبت که قلنبه میشه نتیجش اینه دیگه! بالاخره ولم کرد ... اوف.
یه تیکه کیک واسه خودم تو بشقاب گذاشتم بلرم برام یه لیوان شیر ریخت ...
امیلی جون - یه سوال میتونم ازت بپرسم؟
لبخند زدم و گفتم: بله بفرمایید!
امیلی جون- تو ی زندگیت کسی هست؟
جوون؟
مرینت- ببخشید متوجه منظورتون نشدم!
امیلی جون- منظورم اینه که کسی رو دوست داری؟
زدم تو فاز چپولی!
مرینت- اره ... مثلا مامانم، بابام از همه بیشتر خدا رو ...
امیلی جوون خندیدو گفت: اینکه طبیعیه عزیزم! منظورم جنس مخلافه! همون عشق و عاشقی!
مرینت- کشکه!(منو بگیرین نزنم لت و پارش کنم کی پارت قبل داشت واسه عشقش عر میزد ها کییییی)
امیلی جون- چی؟
مرینت- عشقو میگم!
خندید ...
مرینت- شوخی کردم ... نه من فعلا تو این دام گیر نیوفتادم! حالا میشه بپرسم چرا این سوالو کردید!
یکم مکث کردو گفت: دلیل خاصی نداشت عزیزم! همینجوری!
منم گوشام مخملی! باور کن!
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
37 لایک
منم میدونم فردا امتحان دارم
ولی..... فقط میدونم😂😂😂😂
بچه ها یت وقت نگید بد قولی کردما من از صبح پارت دادم ولی هنوز تو بازرسیه😐
بعدییییییییییییی
ب جون خودم امیلی واسه اینکه بره خواستگاری مرینت این سوال پرسید،😂😂😂😂😂
حاجی ما خودمون این کاره ایییییم😎✌
دقیقا🤞🏻😅
والا
عجیجم حالت خوبه؟؟؟ چند روزه نیستی
بله بله خوبم ولی مدارس برام وقت خالی نمیزاره جوری که نصف درسامو تو کلاس حفظ میکنم😐
اجی نگرانم کردی چند وقت نبودی
مرسی برگشتی خوبی الان
باور کنین این مدارس واسه من وقت نمیزارن ولی تعطیلات از خجالتتون در میام
اها درک میکنم خیلی سخته
خودم امتحان دارم😣😥
عالیییییی بعدی
عالییییییییی
عالی بود پارت بعد
شرایط اوکی بود زودی میزارم😉
عالیییییییییی
تست اخرم شخصی شده نگاش میکنی؟
البته