لطفا منتشر کنید خیلی ممنون:))♡
جونگ کوک:از خاب پریدم یه نگاهی به ساعت کردم..ساعت ³:⁴² دیقه شب بود از اتاقم رفتم بیرون همه جا تاریک بود ولی لامپ اتاق ³⁸⁰ روشن بود!!!پس در زدم
لونا:+جونگ کوک:_
+بله؟_بیام تو؟
.....لونا:با شنیدن صدای جونگ کوک خوشحال شدم
+آره
در باز شد و جونگ کوک اومد داخل
_هنوز نخابیدی؟
+خابم نمیبره
_هوم منم از خاب پریدم
+اوه چرا؟
_باغ خیلی شلوغه
+باغ؟
_باغمون که پشت خونس
+خو چرا شلوغه؟
_نگهبانا شب ها اونجا خوش میگذرونن
+یه جورایی تفریحشون باغتونه
_اوهم،بریم یه چیزی بخوریم؟
+عا
_دنبالم بیا
دنبالش رفتم طبقه پایین
_عام چی دوس داری؟
+فرقی نداره
_پس هرچی که بیارم میخوری؟
+عا
_اوکی
وقتی که داشت قهوه درست میکردن چشمام رو بهش دوخته بودم،متوجه حسی که داشتم نبودم،من چم شده؟...
_قهوه دوس داری؟
+آره خیلی
_خبه
اومد و روبه روم نشست و قهوه رو بهم داد
+ممنون
_خواهش
تو چشماش نگاه کردم،چرا هر وقت میدیدمش قلبم میلرزید داستان چیه؟
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
28 لایک
عالی بود
مرسییی
میسییی که زوددد پارت میزاریییی🤍🤍
خواهشششش نتم بد بود وگرنه زود پارت ⁵ رو میذاشتم
عاليييييييييييييييي پارت بعدددددددددددد
باششششش
❤️❤️❤️❤️
داستانت خیلی باحاله
مرسببب🗿❤️😃