
سلام ناظر جون خواهش میکنم منتشرش کن چیز بدی نداره بابت تک تک پارتا من زمان زیادی رو واسه نوشتنشون تلف میکنم و وقتمم زیاد نیس لطفا منتشر کن
+کاش مامانم اینجا بود و میتونستم تورو بهش نشون بدم... میدونی من وقتی ک دبیرستان بودم مامانم میگف خیلی دوس دارم کسی ک عاشقش میشی رو ببینم... ولی الان... الان دیگ پیشم نیس. با سرعت شدیدی گریه کردمو ب حق حق افتادم یونگی بغلم کرد ☆هیسس... اروم باش مینجی... اشکالی نداره ب این فک کن ک مامانت الان یه جای خوبه و داره نگات میکنه +بغل تو مث بغل گرمه مامانمه یونگی🥺❤☆بیا بحث رو عوض کنیم... اگ امروز از بیمارستان مرخصم کردن میای با پسرا بریم پارتی فیلیکس یکی از دوستای منو پسرا؟+فک نکنم هوسوک از دیدن من خوشحال بشه😞یا حتی پسرا ☆چرا؟+اخه این ک تو اینجایی تقصیر منه ☆اولا ک تقصیر تو نیست و دوما نخیرم اتفاقا از دیدنت خوشحال میشن ک نرفتی +نمیدونم شاید حق با توعه ☆پس بیا ب حرف آگست دی عظیم گوش کن😌+خیله خب میام ☆عالیه

+خیله خب من میرم ببینم میتونم ترخیصت کنم یا ن. از اتاق بیرون اومدم و داشتم میرفتم پذیرش ک پسرا رو دیدم و یه پسر جدیدم همراشون بود+سلام پسرا😊@چ سلامی مینجی! یونگی الان بخاطر تو اینجاس پس الان توقع نداشته باش ما باهات خوب باشیم!. همشون جز جیمین و اون پسره با نفرت بهم نگاه میکردن و میرفتن پیش یونگی من سرمو انداختم پایین و خیلی اروم بدون اینکه کسی بفهمه کم کم اشکام گونه هام رو خیس میکرد *متاسفم مینجی اما تا پسرا اروم نشن نمیتونم کاری کنم امیدوارم درک کنی راستی تسلیت میگم و ببخشید بابت پسرا اخه هم نمیدونن ک مادرت فوت شده هم نگران یونگی هستن+اشکالی نداره جیمین شی من از اینجا میرم تا شما اذیت نشین *باشه مراقب خودت باش +اوهوم. داشتم اروم اروم میرفتم بیرون بیمارستان یهو اون پسره ک همراه پیرا بود اومد پیشم ×خانم پارک یه لحظه میشه صبر کنید.با پوکری و ناراحتی برگشتم سمتش+بله ×من فیلیکس هستم دوست یونگی و پسرا +خوشبختم منم مینجی صدا کن لطفاً ×تسلیت میگم بهت+ممنون ×خونت از اینجا دوره؟ +ن زیاد، پیاده میرم ×پس اگ اجازه بدی تا خونت باهم بریم ک یکن باهم اشنا بشیم +برام فرقی نمیکنه هرجور راحتی. به راهم ادامه دادمو فیلیکسم دنبالم اومد ×مینجی +بله ×یونگی درمورد پارتی امشب من بهت گفت درسته؟ +اوهوم ×خب میای دیگ درسته؟ +بخاطر یونگی اره ×عالیه +خب حالا ولم میکنی؟ ×از من خوشت نمیاد؟ +چی!؟ ×فکر بد نکن منظور خاصی نداشتم +اوممم...خب ن اینک خوشم نیاد فقد الان حوصله ندارم همین ×میفهمم خب الان میخوای بری خونه یونگی؟ +معلومه ک ن میرم خونه خودم ×باشه پس وقتی یونگی مرخص شد بهت خبر میدم +باشه... خدافظ ×امشب میبینمت.

رسیدم خونه خودمو و رفتم حموم از حموم ک اومدم فیلیکس زنگ زد جواب دادم +سلام فیلیکس ×سلام مینجی اماده شدی؟ +تقریبا ×خوبه یونگی چند دقیقه دیگ میاد دنبالت +باشه خدافظ ×خدافظ. سریع لباسامو پوشیدمو موهامو مدل دادم صدای ماشین یونگی اومد رفتم دم پنجره و دیدم خودشه داشتم میرفتم سمت در خونه+بهتره یه نگاهی به خودم بندازم. رفتم جلوی اینه و خودمو برنداز کردم +خوبه مینجی فقط یادت نره نقاب خندت رو برنداری. بعدش یونگی زنگ در رو زد دویدم و در رو واسش باز کردم خیلی جذاب شده و محوش شدم ☆سلام مادمازل به این خوشگلی و کیوتی افتخار میدن بریم؟ +حتما 😊 ☆وایسا میخوای اینجوری بیای؟ +اره چشه مگ؟ بده؟ ☆نه مشکلشم همین جاست خیلی خوشگل شدی +آه یونگیییی ☆شوخی کردم ولی نه این لباسا مناسب پارتیی ک میخوایم بریم نیس +باشه عوضشون میکنم بیا تو

رفتم توی اتاقمو لباسم رو عوض کردم +الان چطوره یونگی؟ ☆اوممم. از جاش بلند شد و اومد نزدیکم صورتشو نزدیک صورتم اورد و دستشو روی لبم کشید حس کردم میخواد بوسم کنه پس چشمام رو بستم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییی بعدییییی
اون فیلیکس نیستا ولی عالیی بود افرین
واقعی اون فیلیکس نیست چون نمیخواستم به گروهی جز بی تی اس زبط پیدا کنه اینجوری کردم
عهده اوک پس ولی حقیقتا من درگیر و معتاد داستانای شدم 🥲🙂😁
پارتتتتت بعدو میخاممممممممم عررررر
ترررر پارت جدیییید
نوشتم عر کیبورد عوضش کردههههه🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️
یعنی مغز مینجی من رو کشته
جدا نفهمید میخواد رژش رو کم رنگ کنه؟🗿