6 اسلاید صحیح/غلط توسط: raha انتشار: 2 سال پیش 195 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظر لطفاااا منتشر کن🙏🏻🙏🏻🙏🏻
❤اول لایک کن❤
رنگ هاش خیلی برام آشناست، نکنه😱
وایسا وایسا مرور کنیم، توت سیاه، موزی، نعنایی با دو تا قاشق مشکی🤨
ایـ.. این عین ترکیب کت نواره یعنی یعنی ممکنه که😱
نه بابا امکان نداره چی دارم برا خودم میگم من چندین بار با حالت کت نوار رفتم پیشش و اون هیچ چیز غیر عادی نداشت و یه بار باهاش برای اعتراف کردن کمکش کردم🤨
حتی وقتی بهش فکر میکنی هم درکش سخته چت برسه به واقعیت.
باید دست از سر این فکر های الکی بر دارم و از بستنی قشنگم لذت ببرم(😐😐)
یکم ازش امتحان کردم واقعا مزه اش عالی بود یکم بیشتر از عالی 🤤
از زبان مرینت»»
وقتی آندره بستنی مو بهم داد اول یکم تعجب کردم ولی باز دوباره حرفای افشای عشق تو سَرَم پلی شد: دوستت و همکارت ... یه دوراهی بزرگ😈
ولی همیشه بستنی من موزی و نعنایی بود و مدلش فرق میکرد.
الان دقیقا شکل کت نوار بود و اون دو تا قاشق سیاه مثل گوشاش بود. از حف نگذریم قیافه ی خیلی بامزخ و تو دل برویی داشت☺️
یِکَمَکی ازش امتحان کردم، واو😳خیلی خوشمزه اس😳 هم ظارش عالی بود هم مزه اش🤤
دروغ جرا از این بستنی جدیده خیلی خوشم اومد😁(رَهی: از صاحب اصلی بستنی چی؟...مرینت:منظورت کت نواره؟
رهی:اوهوم...مرینت:بَه چه هوای خوبیه نه😁...رهی:نه😐)
با بچه ها از روز پل رد شدیم و کنار پیاده رو نشستیم و پاهامون رو آویزون کردیم (مثل همون قسمتی که همگی با هم رفتن بستنی از آندره گرفتن که آدرین برا کاگامی گرفت و مرینت واسه لوکا و البته بقیه ی همکلاسی هاشون بودنا😑)
هر کس مشغول خوردن بستنی خودش بود و تو یه دنیای دیگه سِیر میکردن.
جوری همه تو فکر و خیال بودیم که دیگه احساس کردم ارتباطمون با دنیای بیرون قطع شده🙄
اصلا بیخیال بزار از بستنی خوشگلم لذت ببرم🖤💛💚
اِی کاش مطمئن میشدم صاحب واقعی این بستنی کیه🙃
یعنی کت نواره؟! ای خدا چجوری مطمئن بشم؟
یه نگاهی به بستنی آدرین کردم. ترکیب واقعا قشنگی بو. ولی به طرز باورنکردنی برام آشناست😳
توت فرنگی با تیکه های شکلات رو بیخیال ولی چشمای آبی و موهای سرمه ای. اره اره درسته شبیه یکمی شبیه منه ولی اون فرد من نیستم چون اگه بودم تا به حال بهم میگفت.
چقدر تو فکر و خیال غرقه🙄میترسم یکم دیگه تو فکر و خیال غرق بشه دیگه نشه نجاتش داد.
خواستم برای عوض کردن جَو چیزی بگم که نینو پرید وسط و گفت: طعم بستنی هاتون چطوره؟ 😉
و بعد یه نگاهی به منو آدرین کرد مونده بودم چی بگم ولی خوشبختانه آدرین اول شروع کرد
آدرین: خیلی خوبه یکم زیادی خوبه حالا واسه چی؟ 🤔🤨
نینو: هیچی هیچی همینجوری، تو چی مرینت؟
یهو تمام نگاهاشون برگشت سمت من. یه نگاهی به بستنیم کردم و بعد دوباره له چشم های منتظر بچه ها چشم دوختم و گفتم: راستشو بخواین خیلی خوبه هم خوشمزه اس و هم خوشگلو بامزه😁🙂
آلیا: حالا صاحب اصلی بستنی کی هست؟ 😏
نگاهی بهش کردم که داشت برام ابرو بالا مینداخت.
آدرین و نینو هم شده بودن علامت سوال🙄
میدونستم میخواد حال منو بگیره منم پرو پرو بدون خجالت گفتم: اگه صاحب اصلیشو میشناختم با اون میومدم نه شماها😁😄
نینو: یعنی نمیدونی کیه؟🤔
مرینت: راستش مطمئن نیستم😕
آدرین: یعنی چی مطمئن نیستی؟🤔
دستی به پشت گردنم کشیدمو گفتم: نمیدونم😁خب خودت صاحب بستنیتو میدونی؟
آدرین: آم راستش... اره میدونم😁
آلیا: حالا این دختره کی هست؟ من میشناسمش؟ تا به حال دیدمش؟ خوشگله؟
که آدرین پرید وسط حرفش
آدرین: وایسا وایسا به کدوم باید جواب بدم؟
آلیا: همشون
آدرین: نمیتونم بگم کیه ولی هم دیدیش هم میشناسیش و باید بگم خیلی هم خوشگل😌
آلیا: اصله کاریو جواب ندادی که اصلا نخواستیم دختره برا خودت😒
آدرین: مگه قرار بوده غیره اینه باشه😏
نینو: نه بابا، تو هم از این چیزا بلد بودیو رو نکردی
آدرین: گفتم یه وقت ریا نشه😉
نینو: عجب
چه کَل کَل میکنن اینا، واااااای یادم رفتم امشب باید برم پیش کت نوار کلی کار دارم کت انجام ندادم😱
مرینت: بچه ها من یکم کار دارم........ که آدرین پرید وسط حرفم: اره اتفاقا منم امشب سرم شلوغه
نینو: ما رو میرسونی دیگه مگه نه؟ 😁
ادرین از سر جاش بلند و گفت: اره اره چرا که نه پس بلند شید بریم.
همگی پشت سر آدرین به سمت ماشین راه افتادیم و بعد از چند ثانیه ای پیاده رَوی به ماشینش رسیدیم و طبق وقتی که اومده بودیم سوار شدیم.
آدرین: خب مسافرین محترم کجا تشریف میبرین؟
آلیا: منو نیوو میریم خونه ی من تا برا مهمونی آماده بشیم(گفته بودم جشن بال ماسکه هستش دیگه)
و بعد آدرین نگاهشو سمت من چرخوند و با لحن خنده داری گفتم: من میرم خونمون جناب خلبان
با این حرفم بچه ها زدن زیر خنده و بعد ماشین شروع بت حرکت کرد.
آلیا: راستی مرینت تو چرا با مهمونی بال ماسکه نمیای خیلی خوش میگذره ها
نینو: راست میگه آدرین تو چرا نمیای
آدرین و مرینت (همزمان):من که گفتم کار دارم
آلیا خواست سوالی بپرسه که با توقف ماشین حرف تو دهنش ماسید.
آدرین: خب خب مثله این که وقت خداحافظیه
نینو: انگاری
آلیا: امشب که نمیاین فردا پایه هستین 4 تایی بریم یه جایی
مرینت: شب هماهنگ میکنیم ببینم چی میشه😉
آلیا: پس بعد باهاتون هماهنگ میکنم
بعد آلیا و نینو با منو آدرین خداحافظی کردن و دوباره ماشین به راه افتاد.
آدرین: راستی مرینت تو چرا امشب باهاشون نمیری؟
مرینت: خب میدونی... آم یکَمَکی کار دارم که این مدت نتونستم انجام بدم😁اصلا تو چرا خودت نمیری؟ 🤨
آدرین: آم... خوب چیزه... من یکم باید تو کارای شرکت کمک پدرم بدم واسه همین😁(اینقدر دوتاییتون راستگو هستین که تو کَفتون موندم )
مرینت: اها.. میدونی دلم برا نینو میسوزه یکم
آدرین: چرا؟!
مرینت:چون معلوم نیست آلیا الان لباس کدوم ابر قهرمان رو تن نینو کنه مطمئنن تا وقتی انتخاب کنه جشن تموم میشه😅
آدرین:به شدت با این موضوع موافقم
بعد از این دیگه حرفی بینمون ردوبدل نشد.
منم از تو پنچره داشتم بیرون رو تماشا میکردم که احساس کردم ماشین متوقف شد.
آدرین: خب اینم از خونه ی شما
مرینت: ممنون و زحمت کشیدی
آدرین: نه بابا چه زحمت در هر صورت سر را هم بودی
مرینت: بازم ممنون خدافض
آدرین: خواهش، خدافض
از زبان آدرین»»
خب اینم از مرینت حالا باید برد امشب چیکار کنم؟!
ماشین رو روشن کردم و به سمت خونه راه افتادم
در خانه توی اتاق»» پلگ نظری نداری کجا ببرمش؟!
پلگ: باید یه جای قشنگ در عین حال امن ببریش که هویتتون هم در امان باشه.
آدرین: اینارو که خودمم میدونم ولی کجا؟!
اها فهمیدم... همون ساختمونی که دقیقا ذوبه روی برج ایفله هم نمای قشنگی داره هم امنه و هم بزرگه، عالیه😄
پلگ: ایده ی خوبیه از نظر من خیلی خوب میشه.فقط قبل از اینکه بری دور برنامه هات کمنبر منو بده😌
آدرین: تو هم که همش به فکر شکمتی، شکم متحرک.... ولی خب اگه میخوای یه بسته اشو کامل بهت بدم باید بهم یت چیزی بگی 😏
پلگ: چی میخوای بدونی از همین حالا قبوله فقژ پنیرمو رده
آدرین: یعنی هویت لیدی باگو بخوام بهم میگی؟! 😌
پلگ: اون موقع لیدی باگ منو میکشه هرچیزی به جز این
آدرین: باشه بابا شوخی کردم فقط میخوام بدونم گل مورد علاقه لیدی باگ چیه همین
پلگ: همون گلی که همیشه بهش میدی،گل رز🌹
آدرین:خب چه رنگی؟
پلگ: مگه تو نمیخوای یه فضای رمانتیک درست کنی خب باید از رز سرخ استفاده کنی دیگه.
آدرین: ایده ی خیلی خوبیه پلگ باید یه فضای بهتر از دفعه ی قبل درست کنم(قسمت بستنی ساز دیگه😁) با اینکه زیاد زمان ندارم ولی خب مشکلی نیست.
پلگ: اول میخوای چیکار کنی؟!
نگاهی به ساعتم انداختم، ساعت تازه ۳ بود.
آدرین: اول باید گلا و وسایل تزئینی رو سفارش بدم.
پلگ: چرا سفارش برو خودت بخر اینطور کت دیر میشه.
آدرین: اول اینکه نمیشه خودم برم اونوقت بابام نمیگه اینا برا چیه توعه، دوم با حالت کت نواری هم برم خیلی ضایَعست، سوم من هر چی سفارش بدم زود به دستم میرسه مگه یادت رفته من کی هستم ها😌
پلگ: بعد از کجا میخوای سفارش رو تحویل بگیری اگه راست میگی؟!
با لحن سریعی گفتم: با حالت کت نواری باهاش یه جایی قرار میزارم به ادرین تبدیل میشم ازش بسته رو میگیرم دوباره به حالت کت نواری تبدیل میشم برمیگردم خونه فهمیدی؟!
پلگ: نقشه رو گرفتم ولی این همه پیچ در پیچی نمیدونم واسه چیه خب خودت با ماشینت برو سر بابات هم به خاطر امشب شلوغه متوجه نمیشه که.
آدرین: پلگ درصدی نمیخوام ریسک کنم و امشب رو خراب کنم خودت میدونی که امشب برام خیلی مهمه(چقدر مهمه مگه خواستگاریه🤨😐)
پلگ: باشه بابا ، راستی....
آدرین: بله
پلگ: اینقدر حرف زدی پنیرمو یادت رفت بدی
با یه همچین حالتی (😐🙄😐) نگاهش کردم که ادامه داد
پلگ: خب چیه نباید واسه شب خاص تو انرژی داشته باشم مثلا سه ساعت قراره تو حالت تبدیل باشی تدارُکات رو بِچینی.
رفتم سراغ کمدم و یه بسته پر از پنیر بهش دادم که شاید دست از سرم بر داره که به کارم برسم🙄
پنیرو به سمتش گرفتم و حالت ذوق ازم گرفتش و خیلی سریع رفت یه گوشه شروع به قربون صدقه رفتن پنیرش شد البته از حق نگذریم این وسط مَسطا از منم یه تشکر ریز و ریز لبی کرد😐
پلگ: به کل فراموش کردما😱
آدرین: چی رو؟!
پلگ: یعنی امشب قراره تیکی رو بعد از مدت ها ببینم😱
آدرین: منظورت کوامی لیدی منه🤔
پلگ: آره
آدرین: خب این قرار ما انکار واسه شما هم خوب شده ها میتونید همدیگرو ببینید
پلگ: این طور که به نظر میرسه آره.
و بعد شروع کرد به خوردن پنیر🙄
خب دیگه وقتشه وسایل رو سفارش بدم......
بعد از کلی جست و جو تو سایت چیزهایی مثل گل رز سرخ اونم یه عالمه، شمع، کوسن، خوراکی های به شکل قلب، نوشیدنی و هزار حور چیز دیگه خرید رو ثبت کردم و با پستچی قرار گذاشتم یه جایی بسته رو ازش بگیرم البته بهشون گفتم خیلی عجله دارم.
آدرین: پلگ باید تبدیل بشم بسته رو تحویل بگیرم، پلگ کلوز اوت
بعد از تحویل گرفتن بسته»»
اووووووف... چقدر سنگین بودا با اینکه تو حالت تبدیل آوردمش ولی بازم خیلی سنگین و گنده البته با این چیزایی که منم خریدم حقم داره😁
آدرین: پلگ یه استراحتی بکن تا من لباسمو آماده کنم که بعدش باید بریم برای تزیینات فقط سریع که کلی کار داریم
پلگ: اوف باشه بابا چه قدر عجله داری، خودت خسته نشدی؟
آدرین: خسته که میشم خیلی هم فشار رومه ولی وقتی به امشب فکر میکنم خستگی از تنم میره میفهمی که چی میگم دیگه؟!
پلگ: به کارت بِرِس بابا
آدرین: منتظر اجازه ی شما بودم😐
بیخیال چک و چونه زدن با پلگ فایده نداره بهتره ه انتخاب لباس فکر کنم. مهمتر از همه کدومو بپوشم😱
دو هزار سال بعد😐»» بالاخره تونستم یه کت و شلوار خوب پیدا کنم ولی خیلی کار سختی بود فکنم نزدیک به صد تا لباس رو عوض کردم😁
در حال حاضر یک کت شلوار مشکی انتخاب کردم با یه پیراهن دکمه دار برای زیر کت و یه کروات مشکی، البته به همراه یه نقاب مشکی که خیلی استادانه درست شده و تقریبا مثل نقاب واقعی خودمه.
آدرین: پلگ، پلگ باید تبدیل بیدا...
که دیدم خوابه😐 مطمئنم اگر صاف و آروم بیدارش نکنم با همون کاتاکلیزمش نابودم میکرد.
آدرین: پلگ... پلگ بیدار شو پسر کلی کار داریما
پلگ: هاااااا(خمیازه) اینقدر طولش دادی خوابم برد، بزن بریم شادوما یعنی چیزه بزن بریم. 😁
آدرین: حیف که وقت ندارم وگرنه داشتم برات کلوز اوت(نه که تو خیلی بدت میاد😒)
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
بعدیییییییی
تصمیم نداری دیگه ادامه بدی؟؟؟
پارت بعددددددییییی
داستانت خیییلی خوبههه
اولین کامنت