miraculous:newlife episode4

یهو یه بشکن زد دوتا نور به وجود امد یکی سیاه و اون یکی سفید دور امیلی پیچیدند و امیلی روی هوا معلق بود

و امیلی زنده شد اون نورو مثل کفشدوزک مجزه اسای من رفت بالا اما به شکل ین یانگ بعدش اتفاق که برای امیلی افتاد برای تمام کسانی که به خاطر تایتان سیاه مردن اتفاق افتاد

و بعد چند دقیقه از زبان ادرین مامان بابام بیدار شدن با سرعت رفتم توی بقل مامانم بهترین حس جهان رو داشتم

بابام هم وقتی منو مامانم رو تو بقل هم دید خیلی تعجب کرد و از همه معذرت خواهی کرد

بابام هم وقتی منو مامانم رو تو بقل هم دید خیلی تعجب کرد و از همه معذرت خواهی کرد

دست ادرین رو گرفتم بردم روی برج ایفل گفتم ادرین یه خبر خوبه دیگه هم برات دارم ادرین گفت چی گفتم مرینت (لیدی باگ)کت نوار رو دوست نداشت چون ادرین رو دوست داشت

یه کوچولو استراحت😊😊😊

از بان ادرین جمیز واقعا داری می گی😍😍😍😍جیمز گفت مگه من باتو شوخی دارم 😤😤😤درضمن اقا ادرین می خواهم بهت کمک کنم با خواهرم ازدواج کنی ( اقا همه می دونید دیگه قیافه ادرین چطوری هست😱😱😱😱😵😵😵دقیقا همینطوری هست)

خوب چطور متورید

خیلی خیلی دوستون دارم حتما کامنت بزارید