
اینم پارت سیزده امیدوارم لذت ببرید:) *ناظر چیزی نداره لطفا رد نکن🥲*
جیمین رفت و یه دفعه یکی از پشت با دستاش جلوی چشمام رو گرفت و گفت : =من کی ام؟ +جیننننن تویییییی؟ =سلامممم +جین از ترس داشتم غش میکردم =جیمین کو؟ +رفته قهوه بگیره جیمین اومد و جین رو دید و گفت : -جین تو کی اومدیییی؟ =وقت گل نی -پسر دلم برات تنگ شده بود =میا کم بود تو هم اضافه شدی -چرا؟ =میا همش میگه پسر -بله میا به الی هم یاد داده و منم از اون یاد گرفتم راستی میا نیومده؟ =چرا داره میاد
^خب حرف از من بود؟ +عه میاااا دلم برات تنگ شده بود دختر اون شب خیلی خوش گذشت تا دم دمای صبح توی پارک بودیم و فقط میگفتیم و میخندیدیم و خیلی خوش گذشت و دیگه کم کم داشت خوابمون میبرد که گفتم : +بچه ها بیایید بریم یه کافه صبحانه بخوریم بعد بریم خونه بخوابیم =آره من پایه ام -منم پایه ام ^اره پاشید بریم
رفتیم صبحانه رو خوردیم و موقع برگشتن میا و جین رفتن که منو جیمین تنها شدیم و جیمین سکوت رو شکست : -میگم صبح پیاده روی کردن تا خونه حال میده نه؟ +آره باورت میشه من خوابم نمیاد؟ -منم خوابم نمیاد +دلم میخواد فقط قدم بزنم -میگم خانم پارک… یعنی چیزه الی +خوشت میاد حرص منو در بیاری؟ -آره چون وقتی حرصت در میاد کیوت تر میشی +خیلی بدی -میدونم +جیمین راستی -جانم؟ +چارلی میگفت کار پیدا کردی -آره میرم شرکت پیش بابام کار میکنم +منم دوس دارم برم پیش بابام کار کنم تابستون منشی بودم ولی الان دوست دارم دوباره برم -اگه دوس داری چرا نمیری؟ +نمیدونم امروز به بابام میگم -اره بگو…
اون روز اومدم خونه و رفتم روی تختم و فقط خوابیدم…الان ۵ سال از اون موقع میگذره… جیمین هر روز راجع به اینکه رابطه مون رو رسمی کنیم حرف میزنه و داره راضیم میکنه تا اینکه به بابام گفت و بابام هم موافقت کرد امروز عقدمونه و قراره بیاد دنبالم تا بریم محضر…صبح از خواب بیدار شدم و رفتم یه دوش گرفتم اومدم صبحانه خوردم تا اینکه زنگ در خونمون خورد جیمین بود : -سلام موچی چطوری؟ +خوبم گل خریدی؟ -اومدم با هم بریم انتخاب کنیم +باشه من باید برم آرایشگاه بعد باید برم لباسام رو بگیرم… وای کلی کار دارم اصلا نمیدونم… که یه دفعه یه چیزی روی لپم حس کردم جیمین بو…سم کرد و گفت : -نگران نباش عزیزم الان میریم گل رو انتخاب میکنیم بعد تو میری آرایشگاه و لباست رو من برات میارم +مرسی… -وقتی خجالت میکشی خیلی کیوت میشی +تو هم از خجالتی بودنم سو استفاده میکنی😇 -برو آماده شو بریم +باشه
رفتیم گل رو انتخاب کردیم و من رفتم آرایشگاه میا پیشم اومده بود آها راستی اینو بهتون بگم که میا و جین با هم ازد..واج کرده بودن و بقیه بچه ها هم همه ازد..واج کرده بودن و الان فقط منو جیمین مونده بودیم…✨آرایشگر داشت آرایشم میکرد و کارم تموم شد جیمین لباس رو آورد و داد به میا و گفت : -تو رو خدا یه لحظه بگو الی بیاد ببینمش ^باشه میگم +چیه جیمین دیر شده هااا -واییییی دخترررر تو چقد ناز شدی +بسه دیگه لوسم نکن -میشه بغ..لت کنم؟ +نه چون دیره😅 -باشه پس من رفتم +خب باشه بیا فقط مراقب باش به صورتم نخوری -باشه😊
من یه دکتر شده بودم و جیمین هم یه وکیل شده بود با هم کار میکردیم…کم کم لباسم رو هم پوشیدم و منتظر جیمین بودم که اومد -ای این ت تویی؟ +چی شده؟ -دختر خیلی خوشگل شدی +دروغ نگم کت و شلوار بهت میاد -تعریف کردنم بلد نیستی… +باشه دیگه بریم دیره
توی ماشین بودیم که جیمین یه دفعه یه کار عجیب کرد…
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
جیخخخخخخ
عرررررررررررررررر
عالی بیدددددددد
پارت بعد پلیز🚶🏻♀️
امشب یا فردا میزارم💚🍀✨
مرصی♡
عهههههههه لحظه ی خوبش بودددددددددد اههههههه
پارت بعد پارت آخره:)💚🍀✨
پاستیل جانم جای بد کات کردی به کنار مگه بهم نگفتی فردا دوتا پارت میزارم؟
اما عیب نداره🥺💜
هنوز که روز تموم نشده شاید گذاشتم😉❤️🍓✨
اوکی حرفی ندارم😐
خلاقیت ۱۰ از ۱۰😂😂😂
هعییی😐
روزگار😂😂😂
اره😂😂روزگار بد جوری بد تا کرده😂😂😂
عالییییییی
نامردی اگه فکر کنی میدونم اون کار عجیب چیه😐😑😂
توی پارت آخر معلوم میشه❤️🍓✨
خيليييى دير گذاشتى داستانتو از اول خوندم تا بفهمم چى به چيه😭😭
ببخشید نت نداشتم🥺❤️🍓✨
❤️❤️❤️
هعی دنیا چقدر منتظر این پارت بودم🪦🪦
الان دیگه منتظر نیستی😂💚
الان منتظر بعدیشم😔😂
فردا یا امشب میزارم:)❤️🍓✨
مرسیییی🤍🤍🤍🤍