عشق دبیرستانیpt14❤️🍓✨

جیمین از پنجره ماشین سرش رو انداخت بیرون ماشین و گفت : -همه ببینید این الی عش..ق منه امروز داریم میرسیم به هم +جیمین بیا تووو -چیه؟ چی شده؟ +بیا تو خجالت میکشم -تو چرا آنقدر خجالتی ای؟ +نمیدونم بیا توووو رسیدیم و رفتیم تو عقد رو خوندن و دیگه مراسم تقریبا تموم شد و به جیمین گفتم :

+میای بریم همون پارکه که اون شب رفتیم؟ -کدوم شب؟ +همون شبی که با جین و میا رفتیم بعد تا صبح میخندیدیم یادت رفته؟ -آها آره آره بریم +ولی با این لباسا نمیشه بریم خونه لباسامون رو عوض کنیم بعد -باشه رفتیم خونه بعدم رفتیم پارک روی صندلی نشستیم و به جیمین گفتم :

+پسر یادته زنگ اول دبیرستان رو؟ -آره یادمه… +جیمین دوستت دارم -من بیشتر❤️ +اگه اون روز نمیدیدمت چی؟ -میدونی اون روز و امروز بهترین روز زندگیمه +بهترین روز زندگی من اون روزیه که برای اولین بار دیدمت❤️ -دوستت دارم… +دوستت دارم…

که یه دفعه جیمین بغ..لم کرد و شروع کرد به گریه کردن کرد اما معلوم بود که زا روی ناراحتی نیست چون میخندید -دیدی بالاخره شدی پارک الیسا +آره الان دیگه میتونی بهم بگی پارک الیسا -امشب بهترین شبه زندگیمه +امشب بهترین شب زندگی منم هست… -فکرشم میکردی از یه عشق دبیرستانی به ازد..واج برسیم؟ +آره چون همیشه عاشقت بودم💚 -پس اسم زندگیمو میزارم عشق دبیرستانی +عشق دبیرستانی تا ابد در کنار هم:)

و پایان داستان عشق دبیرستانی…