
سلام دوستان ببخشید که این پارت رو دیر گذاشتم آخه امتحان میان ترم داشتم کارم سخت بود.

از زبان لایلا:وای نه اون عوضی چطوری کتاب رو از دستم گرفت.اینا دیگه کین که اومدن کمک اینا.واقعا که حالم رو به هم میزنن.همه شون رو نابود می کنم.فقط هم یک راه دارم.ورد مربوط به شیاطین رو خوندم و گفتم ای شیاطین جمع بشید و به من قدرت بیشتری بدید هاهاهاها.از زبان مرینت:اون احمق اصلا میدونه داره چیکار می کنه.فلورانس گفت اگه بخوایم اون رو شکست بدیم باید اون رو بکشیم.گردنبند رو میبینین که شیاطین دارن میرن توش.من گفتم آره دارم میبینم.فلورانس گفت باید اون رو نابود کنید من گفتم باشه حتما.
بعد از اینکه تمام شیاطین رفتن تو گردنبند لایلا خودش تبدیل به شیطان بزرگ شد که قدرت های فراوانی داشت.حالا چطوری باید شکستش بدیم.یهو یک دستی رو شونم حس کردم.پشت سرم رو نگاه کردم اون کت نوار بود.کت نوار گفت بانوی من نگرانی؟نگران نباش تو توی بدترین شرایط که حتی سخت تر از این بود ما رو نجات دادی.منم لبخندی زدم و گفتم ممنونم عشقم تو همیشه من رو آروم می کنی.ممنونم که هستی.کت نوار گفت من همیشه اینجام تا به تو روحیه بدم و پشتت باشم.منم رو به تمام قهرمانان کردم و گفتم:
منم رو به تمام قهرمانان کردم و با صدای بلند داد زدم:ای قهرمانای شجاع و قوی.امروز ما اینجاییم تا از جهان مراقبت کنیم.شاید اون هیولا بزرگ قوی باشه ولی ما با هم از اون قوی تریم.همیشه و در طول تاریخ خیر از شر قوی تر بوده.پس بیاین امروز هم به همه نشون بدیم که خیر از شر قوی تره.تمام قهرمانا دستاشون رو مشت کردن و به سمت بالا گرفتن و گفتن بله.کت نوار گفت واو عجب بانوی قهرمانی دارم من.من گفتم ممنونم پیشی خوشمل من.حالا بیاین به هیولا نشون بدیم ما کی هستیم.

از زبان لایلا:ای لیدیباگ............(هرچی دوست دارین جاش بزارین با اینکه میدونم دوست ندارین بزارین)یکجوری حرف میزنه انگاری که من کشکم.نابودشون میکنم همهشون رو.بعد از چشمام به سمت لیدیباگ لیزر پرت کردم.از زبان لیدیباگ:یهو اون هیولا به من لیزر پرت کرد و منم جاخالی دادم.بعد یهو دستش دراز شد و یک مشت زد به من که خوردم به یک دیوار که اون دیوار کامل خورد شد.وقتی خوردم به دیوار دیگه هیچی حالیم نشد.
از زبان کت نوار:لیدی خورد به دیوار و کل ساختمان ریخت.وای نه نکنه دوباره اتفاقی براش افتاده باشه.سریع رفتم پیشش و دیدم داره از سرش و دهنش خون میاد.سریع گرفتمش و تکونش دادم.ولی بیدار نمیشد و هنوز بیهوش بود.اون رو بردمش تو بیمارستان و سپردمش دست دکتر.خیلی از دست اون هیولا عصبانی بودم.پدرش رو در میارم.سریع رفتم پیش بقیه که دیدم دارن با هیولا می جنگن ولی کم کم دارن شکست میخورن.من رفتم پیش فلورانس و گفتم لیدیباگ رو بردم بیمارستان اما حالا با این چیکار کنیم.
فلورانس گفت منم نمیدونم.الان به لاکی چارم احتیاج داریم که متاسفانه لیدیباگ زخمی شده.فعلا همینطور ادامه بدیم تا ببینیم بعدش چی میشه.منم چون خیلی عصبانی بودم سریع به سمت اون هیولا حمله کردم.ولی اون من رو با یک دستش انداخت اونور.دوباره بهش حمله کردم.هیولا گفت دست بردار نیستی نه.بعد یک مشت بهم زد و منم افتادم رو زمین.اون سریع لیزرش رو سمت من پرت کرد.ولی من نمیتونستم تکون بخورم.چشمام رو بستم اما بعدش وقتی که چشمام رو باز کردم......
از زبان لیدیباگ:وقتی که بهوش اومدم دیدم که روی تخت بیمارستانم ولی هنوز به حالت اولم برنگشته بودم.بزور از تخت اومدم پایین و خودم رو نگه داشتم.از در اتاق رفتم بیرون که دکتر اومد و گفت لیدیباگ شما زخمی شدین.نمیتونین جایی برین.اما من گفتم نه من باید برم.همه تو خطر هستن.منم باید اونجا باشم.بزور خودم رو سرپا نگه داشته بودم.یویوم رو انداختم و رفتم به میدون جنگ.وقتی که رسیدم اونجا دیدم که کت نوار روی زمین افتاده و هیولا به سمتش لیزر پرت کرده.معطل نکردم و........

از زبان کت نوار:یهو دیدم لیدیباگ جلوم روی زمین افتاده.فهمیدم که اون خودش رو انداخته جلوی لیزر.رفتم بالای سرش و با گریه گفتم بانوی من.عشق من.مرینت خوشگلم.دوباره از پیشم نرو.مگه بهم قول ندادی که دیگه ترکم نکنی.مگه بهم ثول ندادی که جونت رو برای من به خطر نندازی.چرا دوباره اینکار رو کردی.اشکام بند نمیومد.مثل بارون بود.داد زدم:ماریاااااااا.ماریا اومد و با اشک گفت بله.من گفتم مرینت رو ببر یک جایی که امن باشه خودت هم بالا سرش بمون.اون گفت باشه.منم معجزه گرش رو برداشتم و پوشیدم که تیکی اومد بیرون.تیکی گفت معلومه داری چیکار می کنی.من گفتم معلومه......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
این چه کاری بود اخه.....
زودتر پارت بعد رو بزار طاقت ندارم ......
من تازه با داستانت آشنا شدم ولی عالیییییییییییییییییییی بود بعدی لطفا 🙏🏻💖
وایی خدای من این چه کاری بود کردی🤦🏻♀️
چی چه کاری بود
این که دوباره مرینت رو زخمی کردی😄