اینم از پارت ۱۲:) تا دو پارت دیگه تمومه😶😁 ناظر لطفا رد نکن چیز بدی نداره🥲
وقتی رسیدیم خونه پدرم در رو باز کرد و رفتیم توی خونه و رفتیم نشستیم که بابام سکوت رو شکست و گفت : {خب بچه ها من گفتم که جیمین امشب بیاد اینجا تا با هم راجع به یه سری مسائل حرف بزنیم +چه مسئله ای بابا؟ {آیندهتون {الیسا دخترم چند لحظه برو اتاقت من با جیمین یه سری حرف ها باید بزنم +باشه بابا از زبون جیمین : الیسا رفت و منو پدرش توی نشیمن نشسته بودیم و گفتم : -کاری داشتید آقا؟ {خب جیمین جان میدونی که دخترم چقدر برای من عزیزه -بله درسته
{پس حتما میدونی که آینده اش خیلی نگرانم میکنه؟ -بله خب اون دخترتونه {ببین من همون روزی که بهم گفت که عاش..قت شده نگران بودم چون… -آقا درکتون میکنم… {من استیو هستم میتونی استیو صدام بزنی -آقای استیو درکتون میکنم که چرا نگرانید ولی اگر از این میترسید که دخترتون با من آسیب ببینه من اون رو اندازه کل دنیا دوست دارم و مطمئن باشید همیشه پیشش میمونم و نمیزارم هیچوقت آسیبی بهش برسه {دختر من تا امروز خیلی قدرتمند بوده…بعداز مرگ مادرش اون بدون مادر بزرگ شده -ولی اون همیشه از اینکه شما چقدر دوسش داشتید برام تعریف میکنه {یعنی الان خیالم از بابت دخترم راحت باشه؟ -خیالتون راحت باشه من همیشه در کنارشم و هیچوقت نمیزارم تنها بمونه
{باشه راستی پاستا خریدم الیسا رو صدا کن و بیایید برای شام +من نبودم چی میگفتید؟ {حرف های مردونه میزدیم😅 +کاملا قانع شدم…یه بویی نمیاد؟ -بوی غذای موردعلاقته + پاستاااا؟؟؟؟ -آرههه {بچه ها من شام چیز سنگین نمیخورم و کلا شام نمیخورم شما بخورید و من یکم خستم میرم بخوابم +باشه بابایی تو برو بخواب شبت بخیر {شببخیر عزیزم -شببخیر آقای استیو
+جیمین -بله؟ +بابام چی گفت بهت؟ -اگه میخواست بدونی خودش بهت میگفت +خیلی بدی -فقط میخواست بدونه که خانم پارک جاش کنار من امنه یا نه +ببین یه بار دیگه بگی خانم پارک… -باشه دیگه نمیگم نظرت چیه بریم پارک؟ +الان؟ -آره +باشه شام بخور بریم
از زبون الیسا : رفتیم پارک و جیمین گفت : -ای کاش قهوه میگرفتم +اونور انگار یه قهوه فروشی هست نه؟ -بذار من الان میرم قهوه میگیرم ازش +باشه
جیمین رفت و…
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!