
ناظر تورو جون مادرت بررسی کن...
سلووووم خوبید...میدونم قرار بود تست دیروز منتشر شه ولی باز ب مشکل برخوردم تستچی بررسیش نمیکرد...اره...ولی باز دوباره گذاشتم...لایکو کامنتو حمایتم فراموش نشهههه...🌌🌗بوج پس کلتون...
دراکو گفت:رز میشه ازت ی دراخواست کنم؟ گفتم:عاره بگو گفت:خووو میشه با من بیای یوال بال؟(راستیش من واقعن نمیخاستم برم با کسی یوال بال اصن حوصلشو نداشتم ولی دراکو جو مهمتریا افراد زندگیمه)توی افکار خودم بود ک گفت:هوووی جوابمو بده نکنه میخوای با یکی دیگ برییی هاااا گفتم:هوی عمته بعدشم نه با جنابعالی میام گفت:ایووول پس فردا بیا بریم خرید گفتم:خرید چی من لباس دارم گفت:نهههه باید بیای میخوام لباس برای خودمو خودت بخرم گفتم:باشه ک یدونه زدم ب پیشونیم (چون یادم افتاد فردا امتحان معجون سازی داشتم اصن دلم نمیخواص اسنیپو عصبانی کنم و فردا ی جلسه برای دفاع در برابر جادوی سیاه داشتیم و نمیخوام دیر کنم اولین جلسه کلاسش ترسناک بود نویل بنده مرلین شک شده بود نمیتونست حرف بزنه)گفتم:دراکو فردا امتحان داریم بدوووو بریم کتابخونهههه گفت:اییی مرلین چرا منو گیر ی خرخون انداختییی گفتم:بدو بدو و دوییدیم سمت کتابخونه....(فردا)امتحانو دادیم و الان از کلاس مودی دراومدیم و من پرت شدم روی تخت خوابیدم ساعت ۴ با دراکو باید میرفتم هاگزمید تا خرید کنیم و الان ساعت ۳ بود و باید میرفتم حموم دراومدم موهامو صاف کردم ی پیراهن تا پایین زانو با کت مخصوصشو با کلاهو شال گردن ابی پررنگ پوشیدم و رفتم سمت در هاگوارتز...
و با دراکویی ک خیلی معصوم نشسته بود روبه رو شدمو دوییدم سمتشو گفتم:بریم؟ گفت:اره و رفتیم سمت هاگزمید و برای من ی میراهن تا بالای زانو ی مشکی همراه کتش(مدیونید ک فک کنید بخاطر اینا کل هاگزمیدو گشتیم دراکو دیگ داشت دادش در میومد😅🤣)و برای دراکوعم ی کت شلوار خریدیم خیلییی بهش میومد و بعدش رفتیم سمت کافه و ی نوشیدنی کره ای خوردیم و برگشتیم هاگوارتز ساعت ۷ نیم بود رفتم لباسمو عوض کردمو ی چرت یک ساعته زدمو و رفتم سمت میز شامو سوپ خوردمو گرفتم خوابیدم....صب بیدار شدم امروز کلاس نداشتیم در عوض ساعت ۵ دو ساعت کلاس رقص داشتم پس ی پلیور قهوه ای با شلوار ابی اسمانی پوشیدمو رفتم سمت میز بل ک اصن با مت جور شده بود رایانم پیش سادینا بود دراکوعم از دیشب پیداش نبود پس رفتم پیش هری گفتم:سلام چطوری؟ گفت:هعی بد نیستم تو چطوری؟ گفتن:خوبم..کسیو پیدا کردی؟ گفت:ا..اره خواستم بپرسم کیه ک نظرم ب خوردن عوض شدو شروع کردم ب خوردن مربا با کره و قهوه بعدش خواستم برم جنگل قدم بزنم ک دیدم همه کار دارن پس تنهایی پاشدم با کتاب مورد علاقم زدم ب جنگل راسیتش جنگل برام حس خوبیو ایجاد میکنه حسی ک بهم میگه اینجا همون ارامشیو داره ک میخوای...
(دنیز در دفتر خاطراتش نوشت:من همه چیزهای مربوط به او را فراموش کردم ولی خودش را فراموش کردم که فراموش کنم)ک صدای پایی در پشت درخت ها شنیدم بلند شدمو چوب دستیمو دراوردم و حالت دفاعی گرفتم ترسیده بودم تنم یخ زده بود ک با کسی ک دیدم نفس عمیقی کشیدم ولی شک شدم چرا اون الان باید اینجا باشه؟؟!!!...سیریوس گفت:حالت چطوره دخترم؟ گفتم:س..سلام تو اینجا چیکار میکنی گفت:یعنی نمیتونم بیام دخترمو ببنیم؟ گفتم:خوو اره ولی تو از کجا فهمیدی من اینجام؟ گفت:از هری پرسیدم گفت:عاها و نشست کنارم کلی گفتیمو خندیدیم اون از اتفاقایی ک براش افتاده بود میگفت منم از اتفاقایی ک افتاده بود توی هاگوارتز میگفتم...بعد از قهقه زدنامون سیرویوس گفت:رز میخوام ی چیز مهم و دلیل اصلیه اومدنم پیشتو بگم گفت:خوو بگو گفت:....(نتیجههههه خییییلیییی مهمههمهمهمهمه)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
راستییادمرفتتونتیجهبگممممم....پارتبعدخیلیاحساسیههههههههههخودتونوامادهکنید...🥲💜
تا هفته ی آینده چه کنمممم
عرررررررررفداتتتتتشمممم
💚🍏🤞🏻
وایییییی
خیلی بدی خیلی جای بدی تموم کردی 🥲
ولی خیلی خوب بود
حیححیح....مرسییییئ
واااای پارت بعد میخواممممم 😍🙃
متاسفانهبایدتاهفتهبعدبصبری...منامروزامتحانزیستداشتمپسفرداشیمیسهشنبهعمکوییزریاضینامردیپشتنامردی😔
یا خدا 😂 من امروز کامپیوتر داشتم الانم هیچی از برنامه نویسی نمیفهمم 🤦🏻♀️😂
افتخارمیکنمکعینخودمی🤣🤣
رشته کامپیوتر فنی حرفه ای؟
نه ، مدرسمون درس اضافه گذاشته برای کامپیوتر