Slytherin princess-ch2-part11

💅🏻

با تعجب به دراکو نگاه کردم که داشت به سمت دامبلدور میرفت.چوبدستیش رو بالا آورد و به سوی دامبلدور گرفت!دامبلدور برگشت و یکم مکس کرد بعد گفت«دراکو مجبور نیستی اینکار رو بکنی!» تو دلم با خودم گفتم چه کاری؟به اسنیپ نگاه کردم که برگشت و به من و هری گفت«همینجا بمونین!» تا اسنیپ از پله ها بله بالا،ناگهان چند مرگخوار ظهور کردن!بینشون یه زن مو فرفری هم بود که اومد پیش دراکو و بغل گوشش گفت«بجنب دراکو منتظر چی هستی؟!»اما صدایی از بینشون گفت«نه!…

اسنیپ بود!اسنیپ رفت و از پشت شونه دراکو رو گرفت و به عقب کشیدش!دیگه نتونستم طاقت بیارم یواشکی از پله ها بالا رفتم و پشت سر همشون وایسادم.دراکو درست چند قدمیم بود.یقشو از پشت گرفتم و به سمت خودم کشیدمش!با تعجب بهم نگاه کرد و آروم زمزمه کرد«آلیس!…

گفتم«دراکو،اینجا چیکار میکنی؟!اینا کین؟!»دراکو گفت«تو نباید اینجا باشی آلیس!از اینجا برو!زودباش!»میخواستم بگویم چرا اما نگاهم به دامبلدور افتاد.چشم تو چشم شدیم.دامبلدور انگار داشت با چشماش باهام سخن میگفت!اما نتوانست ادامه بدهد!اسنیپ گفت«آواداکداورا!»و دامبلدور همانطور که چشمانش به من خیره بود از بالا افتاد!…

جیغی کرکننده کشیدم،و پریدم و یقه اسنیپ رو گرفتم!اون زنه مو فرفری دیوانه با دراکو داشتن منو از اسنیپ جدا میکردن!از اسنیپ جدا شدم و با دست راستم که آزاد بود،یک سیلی محکمی به گونه اسنیپ زدم جوری که دستم قرمز شد و صورتش خون اومد!(ودف!)سرش داد کشیدم«چطور تونستی؟اصلا چطور جرعت کردی بکشیش؟!»نتونست جوابمو بده چون اون زنه دیوونه همراه من اپارات کرد درست جلوی خونه هاگرید! درحال که هم خشمگین بودم هم ناراحت گفتم«اینجا چیکار میکنید؟واسه چی اینجا اومدید؟»اون زنه گفت«واسه این!»و چوبدستیشو حرکت داد و کلبه هاگرید رو آتش زد! شعله های آتش جلوی چشمام زبانه میکشید.ناگهان از پشت کسی شونمو گرفت و بسمت خودش کشید!برگشتم.هری بود!…