6 اسلاید صحیح/غلط توسط: raha انتشار: 2 سال پیش 395 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظر عزیز لطفا منتشر کن🙏🏻🙏🏻😭
❤اول لایک کن❤
مرینت- باشه بابا من میرم اونجا .
چقدر من دختر خوفو حرف گوش کنیم! بابا بهم لبخند زدو گفت:افرین دخترم
***
آلیا- به! سلام به مرینت مشنگ خودم چطول مطولی؟
مرینت- سلام به پشه ی مزاحم! بنال ببینم چیکار داری؟
آلیا- به تو خوبی نیومده میمون! زنگ زدم حالتو بپرسم الاغ جون!
مرینت- الاغ تویی میمونم اون نامزده بی مصرفت!
آلیا- میبینم که همون ته عصابم برات نمونده! چته مری؟!
مرینت- حوصله ندارم آلیا سر به سرم نذار!
آلیا- خوب بگو چی شده؟!
مرینت- بیخیال!
آلیا- مرینت جفت پا میام تو شخصیتتا! بنال ببینم چی شده؟!
دیدم اونم عصاب مصاب نداره این شد که همه چیزو براش گفتم!
آلیا- خوب دیوونه اینکه خوبه!
مرینت- ببخشید دوست عزیز میشه دقیقا بگی چیش خوبه؟
آلیا- همین که یه نور امیدی برای نترشیدن تو روشن شد دیگه!
مرینت- باشه بابا من میرم اونجا .
چقدر من دختر خوفو حرف گوش کنیم! بابا بهم لبخند زدو گفت:افرین دخترم
***
آلیا- به! سلام به مرینت مشنگ خودم چطول مطولی؟
مرینت- سلام به پشه ی مزاحم! بنال ببینم چیکار داری؟
آلیا- به تو خوبی نیومده میمون! زنگ زدم حالتو بپرسم الاغ جون!
مرینت- الاغ تویی میمونم اون نامزده بی مصرفت!
آلیا- میبینم که همون ته عصابم برات نمونده! چته مری؟!
مرینت- حوصله ندارم آلیا سر به سرم نذار!
آلیا- خوب بگو چی شده؟!
مرینت- بیخیال!
آلیا- مرینت جفت پا میام تو شخصیتتا! بنال ببینم چی شده؟!
دیدم اونم عصاب مصاب نداره این شد که همه چیزو براش گفتم!
آلیا- خوب دیوونه اینکه خوبه!
مرینت- ببخشید دوست عزیز میشه دقیقا بگی چیش خوبه؟
آلیا- همین که یه نور امیدی برای نترشیدن تو روشن شد دیگه!
بابا ماشینو کناره یه خونه ی ویلایی بزرگ خیلی خوشگل نگه داشت و رو به من گفت:خودشه! اینجا خونه آگراسته!
از ماشین پیاده شدیم حس خوبی نداشتم! نمیدونم برای جدایی از خانوادم بود یا برای وارد شدن به یه مکان جدید! شایدم هر دو!
بابا چمدونمو تا دم در ویلا کشوند و زنگ درو زد
- به تام! سلام بفرمایید تو
حدس میزدم صدای اقای آگراست باشه
بابا- مرسی گابریل
از در وارد خونه شدیم حیاط خونه فضای باکلاسی داشت یاد برنامه ی (خانه های رویایی) افتادم! عجب چیزیه لامصب!
استخرو برو! فضای داخل حیاط هنوز از برف که دیروز اومده بود سفید بود! چه منظره توپی داشت! ما که پسندیدیم! با اجازه بزرگ ترا بله دیگه ...
سرمو چرخوندم به قسمت دیگه ی حیاط! حاضرم شرط ببندم نزدیک پنج تا ماشین اونجا پارک بود! اونم چه ماشینایی از پورشه بگیر تا لامبورگینی! بابا اینا به خر پول گفتن پیاده شو با هم بریم!خودمونیما اصلا شخصیتم شبیه دخترا نیست!
سعی کردم یکم خودمو جمع و جور کنم . با صدای خانومی به در ورودی نگاه کردیم
خانم آگرست- سلام خوش اومدید
هممون تشکر کردیم
زن نگاهی به من کرد و مهربون گفت:
چقدر بزرگ شدی مرینت جان! همچنین خیلی زیبا!
لبخند زدم
من که اصلا نمیدونم تو چقدر بزرگ شدی! به جون مادرم تا حالا باهات مقالاتی نداشتم!گفتم: نظر لطفتونه
با راهنمایی خانم آگراست وارد سالن شدیم . داخل خونه کاملا اروپایی چیده شده بود تمام رنگای وسایل با هم هماهنگی داشت ماشاا... انقدر بزرگ بود جون میداد برا پیاده روی! چیتگرم انقدر سوراخ سومبه نداشت!
بالاخره به سالنی که بهش میگفتن پذیرایی رسیدیم با تعارف خانم آگراست اروم روی مبل نشستم سعی کردم به حرف مامان گوش کنم و یکم رو ادم شدنم کار کنم
اقای آگراست: خیلی خوش اومدید به سلامتی امروز عازمید؟
بابا لبخند زد و جواب داد:
- اره دیگه ساعت ۱۲ پرواز داریم
آقای آگرست- خب پس میتونیم ناهارو دور هم بخوریم
بابا- مزاحمتون نمیشم همین وروجکو که پیش شما میزاریم خودش کلی زحمته!
دم شما گرم ما رو ذایه کردن رفت!
خانوم آگراست: این چه حرفیه باور کنین ما مرینت جونو مثل دختر نداشته ی خودمون میدونیم!
اقای آگراست: بله امیلی راست میگه
مامان: نظر لطفتونه
بابا: راستی گابریل، آدرین کجاست؟
اقای آگراست: از صبح تا بعد از ظهر نمایشگاست شبم ما زیاد نمیبینیمش اکثرا با دوستاش بیرونه!
بابا: پسر دیگه
منظورشو از نمایشگاه نفهمیدم ولی بیشتر از اون قسمتش ناراحت شدم که گفت زیاد نمینیمش! بیا اینم نیاد سر به سرش بذارم و تو این خونه میپوسم که!
دست امیلی جون درد نکنه چه دسپختی داشت! شوخی کردم بابا از این کلفت نوکرا داشتن همه کارو اونا کردن ما هم همش نشستیم گپ زدیم! بعد از اون موقع وداع با پدرو مادرم شد دروغ نگم یه نمه دلم گرفت
مامانمو محکم بغل کردم دوتاییمون سعی میکردیم گریه نکنیم ...
مامان- مرینت شیطونی نکنیا! حواست به درساتم باشه!
مرینت- مامان مگه بچم چرا اینجوری نصیحت میکنی شخصیتم خوردو خاکه شیر شد!
مامان- دوباره تو چرت گفتی!
خندیدمو گفتم: چشم حواسم هست نگران نباش!
بابا رو هم بغل کردم سرمو بوسید و گفت:مرینت بابا مراقبه خودت باش.
- چشم بابایی!
دیگه واقعا داشت گریم میگرفت ... اما من تا حالا جلو کسی گریه نکرده بودم نباید میذاشتم گریم بگیره خیلی به خودم فشار اووردم ... خلاصه داشتم خفه میشدم! یه چیزی مثل سنگ وسط گلوم گیر کرده بود و هر لحظه ممکن بود ذایم کنه!
بالاخره مامان و بابام رفتن و من موندم و ادمایی که خوب نمیشناختمشون! نگران بودم مثل این فیلما اینا منو اذیت کنن! زندانیم کنن! مجبورم کنن مثل سیندرلا خونشونو تمیز کنم
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
46 لایک
عالی👌🏻❤🍓
محش نه بی نظیر نه میلیون میلیارد تا بی نظیر
به طرز باورنکردنی باهات موافقم👌🏻👌🏻🫂
ممنونم
راستی میدونید سه شنبه همین هفته یعنی 26
قسمت 3 فصل 5میاد🤩🥳🥳
یعنی 4 روز دیگه🥳🥳🥳
راستی گلی..این 64پارته همشو میزاری؟!😂😐
بله بله. 🤓
عالى بود 💕🤝
🤞🏻🥰
عالییییییی
عالیییییی💜
میسی🤓🙃
عالیییییییییییییییی بعدیییییییییییی
اگه با همین شرایط پیش بره فکنم روزی یکی یا دو روزی یکی بدم😌🥰
عالي بود داستان طنزي داري 😂😂👍👍
فکرشو کن من آخر شبا رمانا رو میخونم و میمردم از خنده وبراز اینکه کسی بیدار نشه نمیتونستم بخندم برا همین میمردم🤧🥲😐
منم دقیقا مثل تو 😁😁