4 اسلاید صحیح/غلط توسط: DENISE¡♛ انتشار: 2 سال پیش 582 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
پهلوانتاناوووووومممممممددددددد....سلااامچطوریچخبررررر...دلمبراتونتنگولیدهشدهبوددددداااااا....مدرسهچطورررررهههههههههمنهعیییییبدنیخوشمیگذره.....امروزدوزنگاخرمعلمنداشتیمانقدخوشگذشششششتتتتتت...خووووودیگلایکو...حمایتووو...کامنتم...یادتوووننرهاااااااااااا
حدود سه هفته ۱ ماهی از اون روز گذشته...همه هاگوارتز حتی بوباتونو دورمشترانگم با نفرت ب هری نگا میکنن تنها افرادی ک هریو درک میکردن منو هرماینی بودیم ب هری گفتم ب سیریوس قضیه رو بگه و ظاهرا باهم حرف زدن...رون..رونم نگم براتون مث دشمنش با هری رفتار میکنه...دراکوعم با هری اصن خوب رفتار نمیکرد بهش چندبار تذکر دادم...اکثر روزا توی کتابخونه بودم تا برای هری راهی پیدا کنم..حتی دوشبم نخوابیدم انقد دنبال راهی برای در رفتن از اون مسابقه کووووفتی ولی دامبلدور بهم گفت نمیشه کاری کردو بهتره دیگ اصن دنبالش نکنم وگرنه کار دست خودم میدم...فردا مسابقه اول برگزار بود و من هیچیییی نمیدونستم....ساعت ۱۲ شب بود از خوابگاه رفتم بیرون و ب سمت خوابگاه گریفیندور رفتمو ب هری گفتم:هری من هیچیی پیدا نکردممم گفت:عیبی نداره گفتم:یعنی چی گفت:ی دوست بهم کمک کرد گفتم:کی؟؟...کِی؟ گفت:خیلی وقته..یکی ک نمیخاد بفهمن کیه من باید برم خدافظ گفتم:ولی هری...ک هری رفته بود...اون شب اصن شام نخوردمو خوبم نخوابیدم...صب پاشدمو حموم گرفتم شونیز سفید ک روش پلیور یاسی با شلوار مشکی پوشیدم و ب سمت میز صبحانه رفتم ک بل بهم گفت:هری ناراحت میشه اگر چیزی نخوری گفتم:اخه میلم نمیکشه گفت:رز بخوررر گفتم:باشه و دوتا لقمه مربا البالو خوردم با شیر...مسابقه دو ساعت بعد از صبحانه بود..با بل و سادینا رفتیم قدم بزنیم ک دراکو گفت کارم داره پس مجبور شدم برم پیش دراکو ک دراکو ناگهان بغلم کردو گفت:بخاطر منم ک شده انقد نگرن هری نباش منم متعجب گفتم:چ..چی گفت:باور کن اگر این استرسو من داشتم تا الان صدتا سکته زده بودم گفتم:اخه هری برادرمه گفت:نگران نباش من ۴ سال با هری بودم اتفاقات بدتریم براش افتاده لبخند زدم ک گفتم:باشه و باهم حرف زدیمو بهم ارامش میداد...
اصن نفهمیدم چجوری گذشت...الان روی صندلی جلوی محل مسابقه بودم...فلور...ویکتور...سدریک...حالا نوبت هری بود...هری وارد شد اولش معلوم بود ترسیده بود...من میگفتم:هری..نه...بدو هری بدو....وای...(جلوی چشمامو میگرفتم)هریییی...بدوووووو...نه اونور....هرییییی الان میاداااا بدوووو..که که ب طرز عجیبی هری..هری تخم طلا رو گرفت باورم نمیشد اصن خودم ریختم همچیم موند..بلند جیغ زدم:افرررین هریییی ک همه نگاهشون اومد سمت من و من خجالت کشیدم...بعد مسابقه از دراکو خواستم برم پیش هری دوییدم سمتش پریدم بغلش سفت بغلششش کردم گفتم:افرین هری افرین ک زنده موندی خندیدو گفت:قابلی نداشت ک گفتن:بعدن ی جایزه پیش من داررییی خندید....انگار هری بُرد ی ارامش خواستی گرفتم...زنگ ماهار کنار بل نشستم ک گفت:مرلینوشکر هری برد این ی چیزی خورد ک گفتم:اگر توعم داداش داشتی اینو میگفتی گفت:کی گفته من ندرام؟؟؟؟ گفتم:اعع تاحالا دربارش بهم چیزی نگفتی گفت:چرا بابا دارم و ب ی پسر سال اولی اسلیترین نگا کردو گفت:اوناهاش و گفتم:اعع واقعن اسمش چیه؟ گفت:باب و ناهارشو خوردم...ی هفته از اون قضیه گذشته سر کلاس مک گوناگال بودیم ک داشت درباره ی یوال بال حرف میزد:در این جشن بزرگ پسران از دوشیزگان درخواست میکنن ک در جشن با انها برقصند ک این اتفاق اینبار در هاگوارتز رخ میدهد پس خواهشن ب درست ترین نحو انجام بدید ..منم اصن ب مک گوناگال گوش نمیدادمو فقط داشتم دربارهی کلاس مجنون سازی با بل حرف میزدم بل بهم اشاره کردو ب مک گوناگال نگا کردم ک گفت:فک کنم خانم بلک خیلی برای این جشن اشتیاق دارن نه؟ گفتم:پ..پسرفس..ک گفت:خانم بلکو اقای سالوادور(عکس مت سالوادور توی اسلاید بعد میزارم)بلند شید و این کارو انجام بدید..گفتم:و..و..ولی مک گوناگال گفت:بلند شید دیگ و اروم بلند شدمو با اونیکی ک اسمش مت بود رقصیدم..دستمو گذاشتم روی شونش و اون دستشو گذاشت روی ک#£@£م×(@*×*رم گذاشت شروع کردیم ب رقصیدیم ک با قیافه عصبی دراکو روبه رو شدمو فهمیدم بعد اون کلاس لعنتی باید کلییی ناز کشی کنم...
(مت سالوادور اسلیترین سال شیشمی دو رگه)بعد کلاس دوییدم سمت دراکو گفتم:دراااکو وایسا ک اصن واینساد و سرعتمو زیاد کردم ولی مگه وایمیساد ک با ی ورد مخفی ک توی ازکابان سیریوس بهم یاد داد اونو با خودم کشیدم توی خوابگاه اسلیترین ک گفت:چیکار کردی گفتم:چرا هرچی بهت میگم اصن توجه نمیکیینییی؟؟؟ گفت:چون..اصن توی این چند وقته بهم توجه نمیکنی همش فکرت پیش اون پاتح بود و بعد...بعدشم با اون..اون دو رگه کثیف رق..رقصیدی اصن میفهمی بی توجهیت بهم چقد سخت بود..تاره فهمیدم دراکو..دراکو حسودی کرده تقصیر خودم بود باید ب اونم توجه میکردم...راست میگف کلن توی از اون روز ک اسم هری توی جام بود تا الان ۲۰ دیقه کنارش بودم...گفتم:راس میگی دراکو باید بهت توجه میکردم..ببخ...ببخشید و اومدم بغلش کردم و ی kiss کوتاه روی لب(#@£×£ش کاشتم گفتم:بریم کافه سه دسته جارو نوشیدنی کره ای مهمون من گفت:چ عجب شما ما رو مهمون ی چیزی کرد و خندیدم د گفتم:بی شوررررر و داشتم از هاگوارتز میرفتم ک صدای یکی ب خودم اوردم مت بود گفتم:دراکو ی دیقه وایسا الان میام و رفتم سمتش ک دراکو عصبی بود اخم کرده بود و رفتم پیش مت گفتم:بله چیزی شده؟ گفت:احیانن میشه یوال بال با من بیای؟ گفتم:خوو..چیزه من...من نمیتونم گفت:میفهمم میتوین کسیو بهم پیش نهاد بدی؟ گفتم:اره یگی از دوستای صمیمیم اسمش بل فک کنم بشناسیش بلا داموند گفت:اره گفتم:برو پیش اون تشکر کردو رفتم پیش دراکو گفت:چیکارت داشت گفتم:هیچی ولش و باهم رفتیم کافه و نوشیدنی خوردیم و کلی حرف زدیمو تلافی این چندوقتو سرم دراورد و بعدش رفتیم جنگل ممنوعه قسمت دریاچه جادوگرا و دراز کشیدیم و کلی خندیدیم ک دراکو گفت....(نتیجههه)
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
بچههامنپارتجدیدوگذاشتم...ولیهنوزبررسینشدهامیدوارمتاصببشه😔
خیلی خوب بووووووود 🥺💚
مرسیییییییی... 🌗
پارت جدید بالاخره 🥳
عالی مثل همیشه 🤍
از آخر هفته منتظر میمونم پارت بزاری
عرررررقربونت🍫💜
خیلیییی قشنگ بود قلبم اکلیلی شد
پارت بعد رو کی میزاری 🥺
ج چ: با هام به بول بال بیا
*عرررررررررررر...خرذوق
فردامیزارم🌗🌠
سلامدوستعزیز......میگمایناکانتمپریده..ادامهداستونوتویایناکانتگذاشتماگرمیخوایبروببینولذتببر..😃🌗
بنظرم متیو رو هم اضافه کن:') و دریکو گفته باهام ب یول بال بیا
اسپویلنمیکنمولیقرارهاواخرسالپنجماضافهشه....ضایعبود😐
وایییییی من نمیتونم تا پس فرداااااا وایسممممممممم😭😭😭😭😭😭😭
*خرذوقشدنادمییییییننننمن💜🌚
پس اگه خر ذوق شدی یه پارت امروز بزار یه پارت هم فردا
تستتولایککردم..
میشهتستآخرمنملایککنی؟
البتهههههه...مرسی