
اینم پارت ۷🍓فقط اینکه ناظر به خدا چیز بدی نداره رد نکن دستم درد گرفت آنقدر نوشتم🥲
رسیدیم خونه و رفتم توی اتاقم و روی تخت دراز کشیدم و جیمین اومد پیشم و گفت : -بهتری؟ +آره خوبم -میخوای عصر با هم بریم یه کافه؟ +آره -باشه پس من اینجا میشینم تو هم استراحت کن +نه تو هم برو بخواب اصلا نخوابیدی -باشه پس کارم داشتی صدام بزن +مرسی واقعا شرمندم -چرا؟ +خیلی بهت زحمت دادم -نه بابا این چه حرفیه جیمین رفت اتاق مهمان تا بخوابه و منم داشتم به جیمین فکر میکردم حس میکردم که عاش..قش شدم و گوشیم رو برداشتم و رفتم توی تراس و در رو بستم و با پدرم تماس گرفتم :
+الو سلام بابا {سلام عزیزم دلم برات خیلی تنگ شده +منم دلم برات خیلی تنگ شده {چیزی شده؟ +بابا خب یادته چندسال پیش بهم راجع به عش..قت به مامان گفتی؟ {آره یادمه +بابا من حس میکنم عا..شق شدم {به به حالا این آدم خوشبخت کیه؟ +بابا جیمین رو که میشناسی؟ {آره همونی که اون روز باهاش رفتی کافه و شب اومد خونمون +آره آره همون {اونو دوس داری؟ +خب… راستش آره {اون چی؟ چیزی بهت گفته؟ +نه خب چیزی نگفته {دخترم من تا ۴ روز دیگه برمیگردم باهم راجع بهش حرف میزنیم
+باشه بابا فقط یه سوال {جان؟ +به نظرت اون هم منو دوست داره؟ {باید دیوونه باشه که دوستت نداشته باشه +تو با این اتفاق مشکلی نداری؟ {اگه بهت آسیب نزنه نه اصلا این زندگی تو عه دخترم +ممنون بابا {عزیزم من باید برم بعدا با هم حرف میزنیم +باشه بابا بای {بای
قطع کردم و رفتم آشپزخونه یه قهوه ریختم که بارون شروع کرد به باریدن و رفتم تراس و شروع کردم به دیدن بارون و قهوه خوردن تمام فکرم پیش جیمین بود و اصلا نمیدونستم باید چی کار کنم که یه دفعه در تراس باز شد و یکی با پتو اومد توی تراس جیمین بود و گفت : -تو نخوابیدی؟ +نه خوابم نبرد داشتم با بابام حرف میزدم و بعد به بارون نگاه میکردم تو چرا نخوابیدی؟ -منم خوابم نمیبره +تو نگاه کردن به بارون رو دوست داری؟ -آره خیلی یه آرامش خاصی داره تو چی؟ +آره منم همین حس رو دارم -خب الی میخواستم یه چیزی رو بهت بگم +چی میخواستی بهم بگی؟
-من… +من چی؟ -من عا..شق شدم +عا..شق کی؟ -عا..شق یه دختر مهربون که کنارم وایساده و داره خجالت میکشه +منظورت…منم؟ -آره من…دوستت دارم و میخوام که بهت نزدیک تر از یه دوست معمولی باشم +خب راستش…منم بهت یه حس هایی داشتم و الان نمیدونم چی باید بگم -خیلی قشنگ خجالت میکشی…بیا بغ..لم
+جیمین -هوم؟ +دوست دارم -منو؟ +نه یه پسره رو -کی رو؟ +یه پسری که خیلی خوشگله -یعنی من نیستم؟ +راستش الان جلوم وایساده -خیلی بدی به شک انداختیم +دیگه به دوست داشتن من شک نکن -من بهت شک ندارم +بریم تو سرده -باشه
رفتیم تو و روی کاناپه نشستیم و شروع کردیم به قهوه خوردن و سکوت کرده بودیم…
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی قشنگ شده پارت بعدو کی میذاری؟🥺
احتمالا فردا❤️
آفلین
تنکس❤️🍓
عالی بوددددددد
ولی ما خواهان پارت بعد هستیم:)
فردا میزارم:)💚
به داستان منم سر میزنی؟ به همایت نیاز دارم ناظرا انتشار نمی دن🙂💔
برای منم یه وقت هایی رد میشه🥲فالویی:)
تنکص🥺:-
بزاااااار پارت بعدی خواهششششش می کنمممم❤️🎤
فردا یا امشب حتما میزارم❤️🍓✨
عالييييى پارت بعد عشقم
مرسی از حمایتت پارت بعد رو یا امشب یا فردا حتما میزارم💙🫐✨
اخ جونننن
حرف ندارههه پارت بععععععععدددددددددددددددددددددددددد
فردا آپلود میکنم💚🥑✨
باشه منتظرماااا
اهم اهم باز من اومدمممم فعلا نخوندم ولی الان میرم میخونم و باز کامنت میزارم
ممنونم💚🥑✨(بهترین فالوور دنیا💚)
وااااییی مرسییییی تا حالا کسی بهم نگفته بود🥺💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜