عشق دبیرستانیpt6❤️🍓✨

جیمین اومد و بهم گفت : -الی متاسفم به جز شوگا و میا و جین بقیه کار براشون پیش اومده +خب بگو اونا بیان🙂 -باشه -خب گفتم… میای فیلم ببینیم؟ +باشه بزار برم چیپس بیارم تازه چیپس ها خونگیه -یعنی خودت درست کردی؟ +نه بابام درست کرده بود -باشه راستی میخوای یه زنگ به بابات بزن +اوکی

نشستیم فیلم ببینیم که زنگ در خورد و رفتم در رو باز کردم بچه ها بودن ولی با یه لباس خیلی شیک اومده بودن که جیمین اومد پیشم و گفت : -الیسا کیه؟ -عه سلام بچه هاااا چرا انقد لباساتون رسمیه؟ +سلام آره راست میگه =خب گفتم فردا که تعطیله به جای فردا امشب بریم بار -آها خب بیایید تو +آره بیایید ^چه خونه قشنگی دارید الیسا +مرسی عزیزم -خب قضیه چیه؟

(علامت شوگا@) @جین گفت که میخوایم بریم بار برید حاضر شید -آخه من اینجا لباس ندارم که +خب جیمین بابام یه کت و شلوار از دوران جوونی هاش داره بیا شاید اون سایزت شه -باشه لباس جیمین رو بهش دادم و خودم هم داشتم حاضر میشدم که بچه ها میگفتن : کجایییدددددد؟ بدویید دیگه دیر میشه هااا +باشه الان میام من رفتم پایین و منتظر جیمین بودیم که اون هم اومد و گفت : -خب بچه ها منم حاضرم بریم =بزارید تاکسی بگیرم -باشه *لباس الیسا*

رفتیم و رسیدیم بار و اون شب خیلی رقصیدیم که نوبت به رقص دونفره شد و جیمین بهم گفت : -افتخار میدی با هم برقصیم؟ +آخه من که بلد نیستم -یاد میگیری +باشه شروع کردیم به رقص که پام روی زمین لیز خورد و افتادم و دیگه نفهمیدم چی شد…

از زبون جیمین : الیسا افتاد زمین و بیهوش شد و گرفتمش توی بغ…لم و از اونجا رفتم بیرون و به بچه ها گفتم که باید بریم و همه رفتیم به سمت بیمارستان و وقتی رسیدیم به بچه ها گفتم که برن و خودم میمونم اونا هم قبول کردن و رفتن و دکتر اومد پیشم و گفت (علامت دکتر٪) ٪آقا شما همراه این خانوم هستید؟ -بله حالش چطوره؟ ٪ گریه نکنید به هوش اومده و خوشبختانه پاهاش سالمه و نیازی به گچ گیری نیست و فقط تا چندروز باید استراحت کنه و چند ساعت دیگه میتونید ببریدش -مرسی آقای دکتر میتونم ببینمش؟ ٪بله فقط خیلی طولانی نشه -چشم

رفتم پیش الی و نشستم کنار تختش و بهش گفتم : -خوبی؟ +نمیدونم چرا اینجام؟ -لیز خوردی و افتادی +نگو که افتادم توی بغل تو😨 -دقیقا افتادی توی بغ..لم +ببخشید کفشم خیلی بد بود و خیلی حالم خوب نبود -چرا معذرت میخوای؟ + چونکه خب…افتادم توی بغ..لت -هه خجالت میکشی کیوت تر هم میشی +خب دیگه بسه کی مرخص میشم؟ -چند ساعت دیگه +جیمین -جونم؟ +مرسی که آوردیم بیمارستان -لپ هات قرمز شده انقد که خجالت کشیدی😇😅 +بسه دیگه مسخره بازی در نیار🥲 -چشم

از زبون الیسا : خب دیگه داشتم مرخص میشدم و تقریبا ساعت ۸ صبح بود و اون روز تعطیل بود و به جیمین گفتم : +جیمین ببخشید به تو هم خیلی زحمت دادم تو برو خونه چندروزه درست نخوابیدی -الی بیا بریم خونتون تو فعلا باید استراحت کنی بعدم من میخوابم نگران نباش +باشه

رسیدیم خونه و…